فیلم سینمایی «هزار پا» 23 میلیاردی شده است؛ فروشی که در سینمای ایران یک رکوردشکنی محسوب میشود. ساخته جدید ابوالحسن داوودی با پشت سر گذاشتن «نهنگ عنبر 2» هماکنون عنوان پرفروشترین فیلم تاریخ سینما را یدک میکشد، البته این فروش مطمئناً ادامه خواهد داشت، چراکه با پایین نیامدن کف فروش «هزار پا» توقع میرود این کار تا دو یا سه هفته دیگر در سینماها روی پرده باشد.
نکته جالب توجه درباره هزارپا به بازیگران این فیلم مربوط میشود. رضا عطاران به عنوان پولسازترین بازیگر این روزهای سینمای ایران نقشی قابل توجه در فروش آثاری که طی چند سال اخیر توانستهاند موفقیت خیرهکنندهای در فروش داشته باشند، دارد. جواد عزتی نیز در چند سال اخیر پرش بلندی به سمت موفقیت برداشته و از او میتوان به عنوان بازوی دیگر این روزهای سینمای تجاری نام برد، پس در چنین شرایطی وقتی این دو در کنار هم قرار میگیرند، کاملاً مشخص است فیلم خیز بزرگی برای فروش برداشته است. اما موضوع اصلی ما موفقیت تجاری این فیلم نیست، بلکه میخواهیم بررسی کنیم، چه پیش میآید که مخاطبان سینما تا به این حد از فیلمهایی که شاید به لحاظ معنایی حرف چندانی برای گفتن ندارند، استقبال میکنند.
البته باید گفت فیلم هزارپا در مقایسه با بسیاری از کارهای به اصطلاح طنز مانند «دم سرخها»، «خالتور» و... که این روزها روی پرده سینما میرود، کیفیت بالاتری دارند، اما این دلیل نمیشود که کارگردانی نظیر ابوالحسن داوودی که کارهای خوب در کارنامه خود کم ندارد به چنین موضوعی بپردازد زیرا اگر به لحاظ مفهومی بخواهیم هزارپا را بررسی کنیم متوجه خواهیم شد این کار به نوعی ادامه دهنده راه امثال خالتورها است. فیلمهایی نظیر هزارپا حتی از کارهایی چون دمسرخها خطرناکتر است چون این قبیل فیلمها را کسی جدی نمیگیرد، اما فیلمی نظیر هزارپا با شوخیهایی که با ارزشهای دفاع مقدس انجام میدهد بازخورد منفیاش قابل مقایسه با کارهای دیگر نیست.
برای مثال در هزارپا ما چهرهای متفاوت از جانبازان میبینیم؛ این تغییر نیز بهمثابه نوآوری نیست، بلکه نوعی عبور کردن از خطوط قرمزی است که برای آن، خون جوانان بسیاری بر زمین ریخته است، اما در ساخته جدید ابوالحسن داوودی جانبازان افرادی متقلب یا متظاهر نشان داده میشوند که برای فریب پرستاران مراقب آسایشگاه یا دعا میخوانند یا خود را به بیماری و خواب میزنند! این اتفاق نیز اولین بار در فیلم «اخراجیها» رخ داد که ما تصویری غیر متعارف از رزمندگان را در یک فیلم سینمایی میدیدیم. این گفته نیز به معنای پرداختن فیلمهای طنز به دفاع مقدس نیست، چون تجربه نشان داده ما با کارهای ارزشمندی چون «لیلی با من است» قادریم با برخورداری از زبان طنز نگاهی ارزشمند به موضوع مورد نظرمان داشته باشیم.
بحث دیگر، درباره این فیلم به نیاز مخاطبان مربوط میشود، زیرا وقتی تماشاگر از هر سلیقه و تفکری به تماشای چنین فیلمی میرود نشان میدهد که عموم مخاطبان سینما چنین آثاری را میپسندند برای همین هم فیلمسازان سعی میکنند خود را با خواسته تماشاگران همراه کنند؛ اتفاقی که در این مقطع به هیچ وجه پسندیده نیست، چون اگر همراهی با مردم در جهت ارتقای معنایی ارزشمند باشد پسندیده است، اما وقتی این خواسته، روشی برای کسب درآمد مالی میشود دیگر نمیتوان به این نوع از سینما نگاه فرهنگی داشت، بلکه نوعی فرصتطلبی است که جز اتلاف وقت چیزی برای تماشاگر در پی نخواهد داشت.
فرصتطلبی جدا از اینکه فرهنگ نامناسبی را در سینما اشاعه میدهد و کیفیت آثار را نیز پایین میآورد نوعی سرمایهسوزی نیز به حساب میآید. این اتفاق در ابوالحسن داوودی رخ داده است، زیرا این سینماگر کار خوب در کارنامه خود کم ندارد، حتی در حوزه سینمای تجاری نیز وی با ساخت فیلم خوبی چون «رخ دیوانه» نشان داده با استانداردهای سینمای عامه پسند به خوبی آشناست، اما در هزارپا او به نوعی به دستاوردهای پیشین خود پشت کرده و به مدد رقص بازیگران و صدای خوانندگان لسآنجلسی و شوخیهای رکیک جنسی خواسته فروشی موفق داشته باشد.
درباره هزارپا نقد برای گفتن فراوان است. برای مثال نگاهی که فیلم به زنان دارد بسیار زننده و عامیانه است که در بسیاری از فیلمهای دهه شصت نیز مشاهده میشود. در کارهایی اینچنینی زنان، افرادی سادهنگرند که تنها در پی ازدواج کردن هستند، درصورتیکه در همان ایام بسیاری از زنان بار دفاع مقدس را به دوش میکشید. زنانی که ما در فیلمهایی نظیر «سفر به چزابه»، «کیمیا» نمونههایی از آن را شاهد بودهایم.
در این میان ممکن است برخی موافقان فیلم این معتقدند که فیلمی که مردم آن را دوست دارند باید حمایت شود. این گفته شاید در سینمای غرب صحیح باشد، اما باید ببینیم ما از هنر چنین انتظاری داریم؟ آیا هدف ما فروش به هر قیمتی است؟ اگر چنین است چرا به خود زحمت میدهیم، زیرا با پخش فیلمهای هندی نیز میتوانیم فروشی خیره کننده داشته باشیم، بنابراین چه نیازی است که برای ساخت فیلم هزینه کنیم در همین رابطه باید این سوال را مطرح کرد در چهار دهه گذشته ما در سینما و تلویزیون چگونه عمل کردهایم که امروز فیلمهایی نظیر «دارکوب» و «تنگه ابوقریب» فروشی بسیار معمولی دارند، اما فیلمهایی از قبیل هزارپا و نهنگ عنبر و.... فروششان سر به فلک میزند.
در این بخش از مطلب میخواهم از دریچهای دیگر به این فیلم بپردازیم. ابوالحسن داوودی کارگردان هزارپا در گفتوگویی که با ایسنا داشته درباره فیلمش سخن گفته که به بخشهایی از آن اشاره میکنیم. وی در پاسخ به این سوال که چرا بعد از فیلم موفق «نان، عشق، موتور 1000» دوباره فیلم طنز نساخته چنین میگوید: «بعد از ساخت و نمایش موفقیتآمیز فیلم نان، عشق ، موتور ۱۰۰۰، موقعیت ویژهای برایم به وجود آمد. طبق عادت سینمای ایران که سینمایی محتاط و دست به دهان است و دائماً دنبال کارهای امتحان پس داده است پیشنهادات زیادی برای تهیه و سرمایهگذاری به من شد. اما دو عامل باعث شد که درمقابل این جریان مقاومت کنم و تا هجده سال بعد هم فیلم کمدی نساختم. دلیل اولش این بود که برایم مسجل شده بود این طی دوباره مسیر در کوران موفقیت یک کار، رفتن به قهقرا و سرسرهای است که فیلمساز برای سقوط خودش انتخاب میکند. خوابیدن در باد موافق کارِ به اصطلاح به سامان رسیده،چه از نظر ارتباط با مردم و فروش و چه از نظر جلب توجه منتقدان و جشنوارهها ، باعث میشود که ناخودآگاه در فیلمساز غروری ایجاد شود که احساس کند این کار را به اندازه کافی بلد است و نیازی به تجربههای جدید ندارد. دراین به زمینه به یقین رسیدهام که این شرایط زمینه سقوطی خواهد بود که دیگر فیلمساز نمیتواند از تاس لغزنده آن خارج شود.»
«بحث دیگری که برایم خیلی اهمیت داشت، این بود که اصولاً در سینمای ایران، ژانر کمدی کمبهاترین و کمارزشترین سبک فیلمسازی به لحاظ اعتبار بود و هنوز هم هست. یعنی ناخودآگاه در ذهن همه مسئولان و سینماگران به این شکل درآمده که سطحیترین و دمدستترین شکل سینما، کمدی است. در طول این سالها پیشرفتهایی در عرصه فیلمسازی تجربی و فیلمهای مخاطب پسند ایجاد شده بود، اما سینمای کمدی کمترین پیشرفت را به لحاظ کیفیت پیدا کرده بود و در واقع به نوعی جا افتاده بود که سطح خواست مردم همین است و برای سرمایه گذاران این بخش مسجل شده بود که باید روی کف سلیقه مردم سرمایهگذاری کنند و این چیزی بود که من بعد از آن فیلم شکست خورده، به شدت از آن پرهیز میکردم.»
«بیشترین علاقه من در سینمای جهان به جنس سینمای بیلی وایلدر است. ویژگی نوع کمدی این سینما این است که قبل از اینکه فیلمساز بخواهد معنا و مفهومی را به تماشاگرش حقنه کند، به یک شیرینی و فضای مفرح فکر میکند و سعی دارد به این شکل با مخاطب ارتباط برقرار کند. من هم سعی کردم به این شکل رفتار کنم و شرایطی را بوجود بیاورم که تماشاچی دو ساعت در موقعیتی قرار بگیرد که از بحران عمیقی که او را فرا گرفته خارج شود و آن را فراموش کند، این حداقل کاری است که من میتوانستم برای مخاطب انجام دهم.»
درباره این دو بخش از گفتوگوی داوودی می توان گفت که فیلمساز اظهار کرده که نخواسته بعد از 18 سال که از موفقیت فیلم نان، عشق و موتور 1000 گذشته برای کسب منفعت مادی تن به ساخت کاری سفارشی دهد، اما حاصل این انتظار 18 ساله هزارپا است؟ این گفته داوودی از دیدگاه من تنها توجیهی است تا بخواهیم موج سواری وی را نادیده بگیریم، والا اینکه من سینمای بیلی وایلدر را دوست دارم برای کار ما ارزش هنری کسب نمی کند. او در بخش دیگری از سخنانش گفته که سینمای طنز این روزها جایگاه مطلوبی ندارد و نگاهها نسبت به آن منفی است، اما وی باید از خود سوال کند آیا هزارپا در به وجود آمده چنین وضعیتی دارای نقش نیستند. در حقیقت این سخنان فیلمساز این گفتار را در ذهن تداعی می کند که «گل آن است که خود ببوید نه اینکه عطار بگوید».
سخن آخر با ابوالحسن داوودی است فیلمسازی که برخی از فیلمهای وی را دوست دارم. «رخ دیوانه»، «تقاطع»، «مردبارانی» و «جیببرها به بهشت نمی روند» از جمله این کارها است. به هر حال داوودی این توان را دارد که با حفظ بسیاری از ارزشها در فروش نیز موفق باشد، برای همین نیازی نیست تا با ساخت کاری نظیر «هزار پا» بخشی از علاقهمندان به سینما را دغدغه فرهنگ دارند را از خود برنجانند.
انتهای پیام
اخراجی ها واقعیتی را نشان داد اگر نمیدانید بروید بپرسید. چنین گروهانی در لشگر 27 بود. این لیلی با من است کمال تبریزی بود که اولین بار رزمنده ها رو آدمهای اشتباهی معرفی کرد.