بسامد زمان تابعی از قبض و بسط فضا/ مفهوم زمان در قرآن
کد خبر: 3738854
تاریخ انتشار : ۲۵ مرداد ۱۳۹۷ - ۰۹:۱۶
یادداشتی از حسینعلی رمضانی؛

بسامد زمان تابعی از قبض و بسط فضا/ مفهوم زمان در قرآن

گروه اندیشه ــ بسامد زمان در نزد جهنّمیان چنان بسطی می‌یابد که یک روز آن، گاه مساوی با پنجاه هزار سال می‌شود؛ حسینعلی رمضانی در یادداشتی به تحلیل آیه «فى یَوْم کانَ مِقْدارُهُ خَمْسِیْنَ اَلْفَ سَنَة» می‌پردازد.

حسینعلی رمضانی
به گزارش ایکنا؛ زمان؛ ماهیتی تَبَعی و جعلی نسبت به مکان دارد. تکانه‌های مکانی موجب شکل‌گیری امری جعلی در حوزه معرفتی انسان و علوم واسط ریاضی به نام "زمان" می‌گردد. انسان با تزریق عدد در عرصه هستی، به امری مجعول به نام زمان هویتی مستقل می‌دهد. بُعد زمان که بر جابجایی جسم بر مکان استوار است تابعی از شرایط و فضا می‌باشد. طول، عرض و عمقِ مکانی، موجب شکل‌گیری بُعد فضا یا همان شرایط می‌شود.
 
انبساط و انقباض شرایط و فضای محیطی به میزان عشق و نفرت حاکم بر پدیده‌ها، حالتی نسبی به خود می‌گیرد؛ بدین معنا که هر چه مهر و محبت بین اجزای درونی و بیرونی یک پدیده با پدیده‌های دیگر بیشتر شود بسامد زمان، منقبض می‌شود و سرعت زمان حالتی تساعدی به خود می‌گیرد.
 
در مقابل؛ ضرب آهنگ زمان در شرایط نفرت، بسامدی منبسط دارد و کندی سرعت آن به خوبی قابل لمس می‌باشد. زمان در شرایط شادی و شور، حقیقت وجودی مکان را هم در خود هضم می‌کند؛ بدین معنا که در سیر مکانی و در شرایط عشق، زمان میل به نقطه صفر پیدا می‌کند. بسامد زمان در سفر مکانی دو فرد عاشق، منقبض می‌شود و به طرفه عین یا کم‌تر از آن نزدیک می‌شود: «... ثُمَّ اِنْبَسَطَتْ الاَرضُ فی اَقلَّ مِن طَرْفَة عَینٍ..».

ضرب‌آهنگ یک موجود در سیر مکانی که شرایط حاکم بر آن، بر روی نفرت و دشمنی بنا نهاده شده باشد، زمان را تا بی‌نهایت بسط می‌دهد و چنان وضعی را بنا می‌نهد که موجود خواهان گذر زمان در حداکثر سرعت می‌باشد، در حالی که این امر به دلیل قرار گرفتن در آن شرایط غیرممکن می‌نماید. موجود قرار گرفته در شرایط مهر، خواهان انبساط زمان می‌باشد در حالیکه این امر نیز امکان‌پذیر نخواهد بود.

بسامد زمان در هنگامه وصل یار در اوج خواستن و عاشقی، روزش به مثابه کسری از ثانیه و سالش به مثابه یک روز می‌نماید و به نظر، اوج این خواستن و شرایط عاشقی را باید در حال بهشتیان جستجو نمود. این در حالی است که بسامد زمان در نزد جهنّمیان چنان بسطی می‌یابد که یک روز آن، گاه مساوی و مساوق با پنجاه هزار سال می‌باشد: «... فى یَوْم کانَ مِقْدارُهُ خَمْسِیْنَ اَلْفَ سَنَة...». دوزخیان در اوج فراق و هجران یار در آتشی در درون و بیرون در سوختنی دائمی به سر می‌برند که ندای "وَ هُم فِیهَا خَالِدوُنَ" را در ذهن تداعی می‌کند.

خط ممتد زمان به نسبت تک تک موجودات حالتی سینوسی به خود می‌گیرد. موجودات به میزان نزدیک شدن به فطرت الهی، به اوج عشق و سرعتی، چون نور می‌رسند و با دور شدن از فطرت و میل به عالم تغییر، به حضیض نفرت و سرعت ترمو و منبسط در ظلمات، نردیک و نزدیک‌تر می‌شوند. انسان در اوج و حضیض شرایط در حال حرکت می‌باشد و حرکت برآیند تضاد حاکم بین عشق و نفرت و بودن و نبودن و ظلمت و نور است که «اللَّهُ نُورُ السَّمَوَتِ وَالْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ کَمِشْکَوهٍ فِیهَا مِصْبَاحٌ الْمِصْبَاحُ فِى زُجَاجَهٍ الزُّجَاجَهُ کَأَنَّهَا کَوْکَبٌ دُرِّىٌّ یُوقَدُ مِن شَجَرَهٍ مُّبَرَکَهٍ زَیْتُونَهٍ لَّا شَرْقِیَّهٍ وَلَا غَرْبِیَّهٍ...».

دل محمل عشق است و عقل داعیه‌دار تعیین میزان و حدود، برای رد و قبول من با دیگری می‌باشد. نفرت در اثر قبول خود و رد دیگری پدیدار می‌شود و این امر از ابزاری، چون عقل قیاس‌گر برآید و لاغیر. دل؛ محل قرار و سکینه درونی است و عقل حسابگر در تشویش دائمی بین بودن و نبودن و است و نیست، بدون وقار به سر می‌برد. عشق و دلدادگی، قرار و ثباتی را به همراه دارد که بسامد زمان در آن به "کُن" و آنگاه "فیکون" می‌رسد. فاصله بین اراده تا واقع چیزی جز یک خواهش نیست.

آرامش و سکون در این دریای متلاطم هستی، نتیجه شرایط محبت است و عاشق در انتظار دائمی به انتها می‌نگرد و عاقل در پس پرده بودن‌های متکثر و آن به آن مشغول خود در مکان و زمان حال به سر می‌برد. عشق، نشان ملاء و نفرت، نشان خلاء است. عشق بر معنای حق استوار و نفرت بر کثرت باطل بنا شده است. کثرت باطل در تشویش و بی قراری فیزیک و وحدت حق، در سکینه و قرار عالم امر می‌باشد و «... جَاءَ الْحَقُّ وَزَهَقَ الْبَاطِلُ إِنَّ الْبَاطِلَ کَانَ زَهُوقًا» و این یک امر فطری است که حق و عشق ماندنی و باطل و نفرت رفتنی خواهد بود.

زمان تابعی از فضا می‌باشد. زمان همچون قانون نسبیت در فیزیک، نسبت به فضا نسبی می‌باشد. بسط آن معطوف به نفرت و هجران و در کل غم بوده و قبض آن منوط به شرایط عشق و وصل و در نهایت شادی می‌باشد.

انسان‌ها در مستی دوگانه‌ای به سر می‌برند و این سکر در شرایط متفاوت هویت خاص به خود می‌گیرد. مستی ناشی از دارایی و غنای جعلی و طغیان نمودن در برابر خالق هستی: «إِنَّ الاْنسَانَ لَیطْغَی أَن رَآهُ اسْتَغْنَی» و نیز در سکر مرگ «وَ جاءَتْ سَکْرَةُ الْمَوْتِ بِالْحَقِّ ذلِکَ ما کُنْتَ مِنْهُ تَحِیدُ» که در آن بسامد زمان از حالت انبساط در عالم کثرات در هنگامه وفات یا همان انتقال از عالمی به عالم دیگر، میل به انقباض می‌نماید و فرد در حال احتضار، همه حقیقت خود را در لحظه‌ای کوتاه مرور می‌کند.

در فضا و شرایطی غیر از این عالم، مستی عشقی است که حضرت حق بر وجود بهشتیان می‌نوشاند: «وَسَقَاهُمْ رَبُّهُمْ شَرَابًا طَهُورًا». مستی که در آن «دَعْوَاهُمْ فِیهَا سُبْحَانَکَ اللَّهُمَّ وَتَحِیَّتُهُمْ فِیهَا سَلاَمٌ» می‌باشد. حقیقتی از مستی عشق که در این عالم هم شاهد آن می‌باشیم؛ آن زمان که همه اجزای هستی مانند بهشتیان در مستی یار در تسبیح و تحمید به سر می‌برند «سَبَّحَ لِلَّهِ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ ...».

قیامت نقطه تلاقی بین بسط مکان و انقباض زمان است. در هم تنیدگی این دو بعد که به موازات هم در حال حرکت هستند، اما در جهتی مخالف یکدیگر، نقطه انفجاری را رقم خواهد زد که از خوف آن همه عالم در سکر وحشتی فرو خواهند رفت که غیر قابل توصیف می‌باشد. اگر این دو بعد در موازات هم و برخلاف یکدیگر حرکت کنند باید به این امر توجه نمود که مکان وجود دارد و اتفاقات آن افتاده است و در لوح محفوظ اخبار پدیده‌های اتفاق افتاده ثبت و ضبط شده است، این زمان اتفاقات می‌باشد که هنوز فرا نرسیده است، بنابراین انسان عارف عاشق می‌تواند بر بستر مکان ممتد و زمان صفر به حقایق گذشته و آینده دست یابد.
 
چراکه زمان برای فضای حق، منقبض و کوچک شده است. با عبور از عالم متکثر فیزیک و نزدیک شدن به عالم وحدت معنا، بسامد زمان نیز تابعی از شرایط حرکت انسان می‌شود. در حرکت عرضی، بسامد زمان بر پایه مکان، حالتی انبساطی به خود می‌گیرد و در حرکت طولی، ضرب آهنگ زمان بر پایه فضا، حالتی انقباضی خواهد داشت. خط سیر حرکت حق و باطل نیز در بستر فضا – زمان چنین هویت می‌یابد که حرکت حق میل به آسمان بالا و ثبات «کَلِمَةً طَیِّـبَةً کَشَجَرَةٍ طَیِّبَةٍ اَصلُها ثابِتٌ وَ فَرعُها فِی السَّماّْءِ» و حرکت باطل میل به زمین پایین و بی قراری «کَلِمَةٍ خَبِیثَةٍ کَشَجَرَةٍ خَبِیثَةٍ اجْتُثَّتْ مِنْ فَوْقِ الارْضِ مَالَهَا مِنْ قَرَارٍ» دارد.
captcha