عاشورا؛ تجلی‌گاه حق و حقیقت/ عزت‌خواهی امام حسین(ع) در پناه حق و عدالت
کد خبر: 3748442
تاریخ انتشار : ۲۹ شهريور ۱۳۹۷ - ۰۱:۲۱

عاشورا؛ تجلی‌گاه حق و حقیقت/ عزت‌خواهی امام حسین(ع) در پناه حق و عدالت

گروه معارف - امام حسین(ع) بیعت و زندگی در خلافت یزیدی را عین ذلت و خواری دانسته و شهادت و مرگی را که در مقابل این خلافت و زندگی رقم می‌خورد عین عزت و بزرگی دانسته است. آن حضرت می‌فرماید: موتٌ فی عزِّ خیرٌ من حیاهٍ فی ذلٍّ؛ مرگ با عزت و آزادگی بهتر است از زیستن با ذلت و حقارت.

عاشورا؛ تجلی‌گاه حق و حقیقت/ عزت‌خواهی امام حسین(ع) در پناه حق و عدالت

به گزارش ایکنا از استان مرکزی، عاشورا در تفسیر آسمان، روز دهم دیدار و فناء است. اکنون پس از سی و نه روز دیدار خدا در خانه‌اش و اجازه برای دیدار خاص و دیدنی خاص از نوع " ارنی انظر الیک " (اعراف آیه ۱۴۳) می‌بایست خداوند پاسخ دهد و چنان که فرموده است" ادعونی استجب لکم" جلوه نماید.
اگر خداوند ظرفیتی برای دیدار فنایی موسی (ع) نیافت و چنان‌که آدم (ع) در مقام " لم نجد له عزما " (طه آیه ۱۲۱) توصیف کرده است و موسی را به سبب محدودیت‌های شناختی و وجود به حکم آزمون‌های بسیار " هذا فراق بینی و بینک" در مقام فنای ذاتی ، به ندای " لن ترانی" از دیدار همیشگی و فنای ذاتی راند؛ اما اکنون کسی از انوار خمسه عرش است که دوباره به حکم رجعت می‌خواهد ندای " انا لله وانا الیه راجعون" را پاسخ دهد.
اگر این انوار عرشی، به حکم " نحن فعلنا و نحن صنعنا" در دایره وجود منبع فیض شدند و همه هستی از انوار ایشان پدید آمده و آفریده شده است، و به حکم " الی ربک الرجعی و الی ربک المنتهی " می‌بایست در دایره صعود و بازگشت از ایشان باز گردد، پس ایشان اولی به رجوع الی ذات الهی و فنای در ذات هستند. آنان کسانی هستند که خداوند مستقیم ایشان را آفرید( به حکم اول ما خلق‌الله نوری) و دیگران همه مخلوق ایشان هستند. پس می‌بایست به حکم دایره وجودی همه مخلوقات به ایشان بازگردند و ایشان به خدا رجعت نمی‌نمایند؛ زیرا رب محمدی (ص) رب‌العالمین است.
خداوند در آیات بسیاری بیان داشته است که نور محمدی(ص) با نور علوی (ع) یگانه است و نفس و جان ایشان یکی است و به حکم یگانگی وجودی است که انوار ایشان یگانه است. همه هستی به شمس و نور محمدی و به حکم " کلنا نور واحد " به انوار چهارده معصوم آفریده شده است و هیچ موجودی حتی روح اعظم از دایره وجودی ایشان بیرون نیست. از این‌روست که گفته: سبحنا فسبحت الملائکه بتسبیحنا "؛" ما تسبیح وتقدیس را به فرشتگان آموختیم" (سفینه البحار،ج۱،ص۵۹۴،ماده سبح) پس همان‌گونه که وجود همه فرشتگان و هستی را ایشان آفریده و صنعت و خلق نموده‌اند، همه شاگردان مکتب ایشان هستند. این‌گونه است که می‌فرمایند هر جا در قرآن صیغه جمع آمده است ماییم. پس خودشان در شب قدر قرآن را نازل کرده‌اند و جبرئیل تنها ایشان را همراهی کرده است.
چنین وجوداتی که در دایره " انا لله و انا الیه راجعون " نخستین صادر هستند و همه از ایشان صادر و خلق شده‌اند می‌بایست در دایره صعود همانند هنگام نزول همه چیز به ایشان باز گردد.
بر این اساس است که امام حسین (ع) به حکم صدور نخست می‌تواند فنای ذاتی را در معاشقه " ارنی انظر الیک " ( اعراف آیه ۱۴۳) بگوید و خداوند او را جواب " لن ترانی " ندهد، بلکه چنان کند که او خواسته است.
عاشورا روزی است که امام حسین (ع) در دایره رجعت به فنای ذات رسید و از آن جایی که دین به ولایت معصوم کامل است، روز دهم برای حسین (ع) زمانی دیدار فنای ذاتی است که " وجوه یومئذ ناضره الی ربها ناظره" است تا در مقام جنت ذات (جنتی) در آید در حالی که " راضیة مرضیه " است و برای دین فجر دوباره است.( آیه ۳۰ سوره فجر)
حضرت موسی(ع) در میقات چهل روزه خویش به مکتوب خدایی تورات دست یافت ولی امام حسین (ع) پس از عشق‌بازی از ماه ذی‌الحجه در خانه خدا تا دشت نینوا به مقام دیدار ذاتی رسید و اسلام و قرآن را دوباره با خون نوشت و ثار‌الله شد و بر جریده عالم نگاشت که دین اسلام به خون خدا مصون و محفوظ است و دیگر آسیبی نمی‌بیند.
روز عاشورا روز نگارش قرآنی جدید است که بر اساس تاویل نگاشته می‌شود چنان که روز دهم ذی‌الحجه حضرت ابراهیم (ع) در مقام تسلیم با قربان کردن فدای به جای اسماعیل(ع) خواب خویش را تاویل و تصدیق کرد؛ امروز حضرت محمدی (ص) در نمایش دیگر در شکل حسینی خود را به مسلخ می‌برد و با خون خویش نه فدای کردن قوچی و خون دیگر، اسلام و ولایت را تفسیری دیگر می‌کند. این‌گونه است که فجر هماره سرخ‌گون است تا نمایش باشد برای روزی که حجت کامل خداوند ظهور می‌کند و در جامه و شکل دیگری به نام مهدی (عج) یوم اسلام را بروز و ظهورمی‌دهد.

عزت‌خواهی امام حسین(ع) در پناه حق و عدالت
عزت به هر بلندی گفته می‌شود که آب بر آن مسلط نمی‌شود.از این‌رو عزیز به کسی گفته شده که تحت سلطه چیزی در نمی‌آید و مسلط بر دیگران است. مقابل عزت، ذلت است. امام حسین(ع) بیعت و زندگی در خلافت یزیدی را عین ذلت و خواری دانسته و شهادت و مرگی را که در مقابل این خلافت و زندگی رقم می‌خورد عین عزت و بزرگی دانسته است. آن حضرت می‌فرماید: موتٌ فی عزِّ خیرٌ من حیاهٍ فی ذلٍّ؛ مرگ با عزت و آزادگی بهتر است از زیستن با ذلت و حقارت.
آن حضرت (ع) هم‌چنین در جایی دیگر می‌فرماید: «انّی لا اَری الموتَ الّا سعادهً و لا الحیاه مع الظالمین الّا برماً؛ مرگ با عزت، زندگی جاوید است و زندگی با ذلّت و همراه با ظالمین چیزی جز مرگ نیست.
ریشه این دیدگاه و رویکرد را می‌بایست در حق‌مداری آن حضرت جست. ایشان به حکم قرآن و اسلام تنها انگیزه حق‌طلبی داشته و آن را در عدالت جست‌و‌جو می‌کرد که فلسفه و هدف همه پیامبران و بعثت انبیاء و ارسال کتب و رسولان الهی بوده است.(حدید، آیه ۲۵) پس هر‌گونه خروج از دایره حق و عدالت را عین باطل و ظلم دانسته و در برابر آن می‌ایستاد.
امام با نگاهی گذرا به خلافت ننگین یزیدی، به این مساله توجه می‌دهد که یزید مصداق اتم و اکمل باطل و ظلم است و او را می‌بایست مجسمه فسق و فجور و ظلم و بی‌عدالتی بر شمرد. از این‌رو، شخصی چون امام حسین(ع) که مجسمه حق و عدالت و مصداق اتم و اکمل حق و عدالت است نمی‌توانست ننگ بیعت و پذیرش این خلافت را بر خود بپذیرد. پس زندگی تحت سلطه و حکومت یزیدی عین پذیرش ننگ ذلت و خواری ابدی است و انسان عزیز مرگ را عین عزت دانسته و جان به مرگ و شهادت می‌سپارد ولی حکومت باطل یزیدی را تحمل نخواهد کرد. از این‌روست که می‌سراید: الموتُ اولی من رکوبِ العار؛ مردن از ننگ و ذلت پذیری بهتر است.( نفس المهموم، ص ۵۶۲ ؛ مثیر الاحزان ، ص ۸۵(
از نظر امام حسین(ع) اسلام فقط در دایره حق و عدالت حرکت می‌کند و مدیریت و رهبری اسلام می‌بایست مجسمه عدالت و حق باشد. از این‌روست که در بیان مصداق رهبری و امامت در اسلام به این ویژگی‌ها توجه داده و می‌فرماید: ما الامام الّا العامل بالکتاب والآخذ بالقسط والدائن بالحق و الخابس نفسه علی ذات الله ؛ به جان خودم سوگند، امام و پیشوا نیست، مگر کسی که به قرآن عمل کند، راه قسط و عدل را در پیش گیرد و تابع حق باشد وخود را در راه رضای خدا وقف سازد.( بحارالانوار، ج ۴۴، ص ۳۳۴)
اما وقتی مدعی خلافت و رهبری در اسلام را می‌بیند که شخصی چون یزید است که باطل و ظالم و فاسق است، دیگر می‌بایست فاتحه اسلام را با چنین رهبری خواند؛ چرا که اسوه و رهبر اسلام و مسلمانان کسی شده که آلوده‌ترین و ظالم‌ترین و باطل‌ترین شخص انسانی است. از این‌روست که می‌فرماید: وعلی الاسلام السّلام اذ قد بُلیت الامّه براعٍ مثلَ یزید؛ آن هنگام که عنصر آلوده ای بسان یزید زمام امور دین و جامعه را به کف گیرد و مردم به زمامداری چون او گرفتار آیند ، باید فاتحه اسلام را خواند.
پس امام در چنین اوضاع و احوالی نمی‌توانست با یزید و خلافت او کنار آید و سکوت پیشه کند و زندگی خود را در سایه چنین رهبری برای اسلام بگذراند. آن امام در توصیف وضعیت جامعه و رهبری امت اسلام می‌فرماید: الا ترون الی الحقِّ لا یُعمل به و الی الباطلِ لا یتناهی عنه ؛ آیا نمی‌بینید که به حق عمل نمی‌شود و از باطل روی گردانده نمی‌شود.( لهوف، ص ۱۳۹)
پس با چنین احوال و اوضاعی ننگ و عار و خواری است که انسان زندگی معمولی را در پیش گیرد و به سکوت اوضاع را واگذار کند و هیچ سخن و حرکتی را انجام ندهد؛ چرا که هر گونه سکوت به معنای ترک حق و میل و گرایش به باطل خواهد بود و زمینه ذلت و خواری دنیا و آخرت را برای شخص رقم می‌زند؛ چنان که امام حسن عسکرى (ع) در این باره می‌فرماید: ما تَرَکَ الحَقَّ عَزیزٌ إِلاّ ذَلَّ وَلا أَخَذَ بِهِ ذَلیلٌ إِلاّ عَزَّ؛ هیچ عزیزى حق را ترک نکرد، مگر این که ذلیل شد و هیچ ذلیلى به حق عمل نکرد مگر این که عزیز شد.(بحارالأنوار، ج۷۸، ص۳۷۴، ح۲۴(
پس امام حسین(ع) چاره نداشت تا میان عزت حق و عدالت‌خواهی و ذلت سکوت و زندگی در حکومت باطل و رهبری فاسقانه و ظالمانه یزیدی، نه تنها بیعت نکند و از آن سرباز زند،‌ بلکه قیام کرده و شهادت و مرگ را بر چنین زندگی ترجیح دهد و بفرماید: ما أَهوَنَ المَوتَ عَلى سَبیلِ نَیلِ العِزِّ وَإِحیاءِ الحَقِّ لَیسَ المَوتُ فى سَبیلِ العِزِّ إِلاّحَیاهً خالِدَهً وَلَیسَتِ الحَیاهُ مَعَ الذُّلِّ إِلاَّ المَوتَ الَّذى لاحَیاهَ مَعَهُ؛ چه آسان است مرگى که در راه رسیدن به عزّت و احیاى حق باشد، مرگ عزتمندانه جز زندگى جاوید و زندگى ذلیلانه جز مرگ همیشگى نیست.
امام حسین (ع) بارها در بیان فلسفه قیام خود، آن را تنها برای عزت انسان که همان احیای حق و عدالت در سایه اسلام واقعی است دانسته و به مردم بصره می‌نویسد: أنا ادعوکم الی کتاب الله و سنّه نبیّه، فانّ السّنه قد اُمیتَت والبدعه قد اُحییت؛ من شما را به کتاب خدا وسیرهء پیامبر خدا فرا می‌خوانم، چرا که در جامعه شما سنت نبوی را از بین رفته و بدعت و فریبکاری را جایگزین آن می‌بینم.
در همین رابطه است که اصلاح‌طلبی و خروج ایشان برای امر به معروف و نهی از منکر معنا می‌یابد؛ چرا‌که حق و عدالت مهم‌ترین معروف‌ها و باطل و ظلم بدتریرن منکراتی هستند که می‌بایست بدان توجه کرد و زندگی را بر مدار آن سامان داد. آن حضرت (ع) بر همین اساس در جایی دیگر می‌فرماید: وَاَنَّى لَمْ اَخْرُجْ اَشِرا وَلا بَطِراً وَلا مُفْسِداً وَلا ظالِماً وَانَّما خَرَجْتُ لِطَلَبِ اْلا صْلاحِ فِى اُمَّهِ جَدِّى صلى اللّه علیه و آله ارِیدُ اَنْ آمُرَ بِالْمَعْرُوفِ وَاَنْهى عَنِ الْمُنْکَرِ وَاَسیرَ بِسِیرَهِ جَدِّى وَاَبى على بْنِ اَبِى طالِبٍ؛ و من نه از روى خودخواهى و یا براى خوشگذرانى و نه براى فساد و ستمگرى از مدینه خارج مى‌گردم بلکه هدف من از این سفر امر به معروف و نهى از منکر و خواسته‌ام از این حرکت، اصلاح مفاسد امت و احیا و زنده کردن سنت و قانون جدم رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله و راه و رسم پدرم على بن ابى طالب علیه السلام است.
یادداشت از علی عقیلی
انتهای پیام

 

captcha