از عشق آتشین روزهای جنگ تا صرف فعل وفاداری/ یک دست صدا دارد
کد خبر: 3802437
تاریخ انتشار : ۲۱ فروردين ۱۳۹۸ - ۰۸:۴۵
روایت ایکنا از اراده پولادین جانباز ۷۰ درصد؛

از عشق آتشین روزهای جنگ تا صرف فعل وفاداری/ یک دست صدا دارد

گروه فرهنگی ــ آثار برجای مانده از رشادت شهدا، جانبازان و آزادگان در سراسر کشور به ویژه جنوب و غرب مشهود است، حکایت آنان حکایت عشق آتشین روزهای تانک، خمپاره، بمب‌های شیمیایی و خوشه‌ای است، سینه هر یک از آنان مالامال از سخن‌های ناگفته است.

هر ساله روز ولادت حضرت عباس(ع) در تقویم شمسی مصادف با روز جانباز است، جانبازانی که هر روز زندگی آنان میان شعله‌های آتش و سختی دوران دفاع مقدس می‌گذرد. آثار برجای مانده از رشادت شهدا، جانبازان و آزادگان در سراسر کشور به ویژه جنوب و غرب مشهود است، حکایت آنان حکایت عشق آتشین روزهای تانک، خمپاره، بمب‌های شیمیایی و خوشه‌ای است، سینه هر یک از آنان مالامال از سخن‌های ناگفته است.

 شاید گمان می‌کنند امروز پس از گذشت 31 سال از روزهای جنگ گوشی برای شنیدن حرف‌هایشان وجود ندارد و آنان بسیاری از حقایق را با خود خواهند برد و ما در حسرت آنیم که بدانیم اما تلاشی برای دانستن نمی‌کنیم.

جانبازی همچون عباس(ع) فعل وفاداری را صرف کرد و برای همیشه وفادار ماند. نیک شایسته است میلاد اسوه وفاداری، علمدار کربلا با نام جانباز مزین شود اما سهم ما از معرفی جانبازان چقدر است؟ آیا رسالت خبرنگاران تنها پوشش اخبار و سوژه‌های داغ خبری و خبرساز است؟ یا اینکه رسالتی بس عظیم‌تر خدا برعهده ما قرار داده است تا کلمه کلمه درددل مردم همچون جانبازان، خانواده شهدا و جانبازان را به گوش همه برسانیم و بگوییم آری دیروز شهدا، جانبازان و آزادگان بودند و امروز شهدایی همچون احمدی‌روشن، مسعود علی‌محمدی، شهریاری و رضایی‌نژاد که با خون خود از هستی ایران دفاع می‌کنند.

به بهانه بزرگداشت روز جانباز و میلاد مبارک علمدار کربلا حضرت عباس‌بن‌علی(ع) پای صحبت اسماعیل روشن، جانباز 70 درصد دوران دفاع مقدس می‌نشینیم. 

ایکنا: خودتان را کامل معرفی کرده و بگویید در کدام عملیات به درجه رفیع جانبازی نائل شدید؟
روشن: اسماعیل روشن، جانباز 70 درصد دوران دفاع مقدس و برادر شهید علی روشن هستم، بنده متولد 43 هستم و در سن 18سالگی  سال 61 افتخار عضویت بسیج را داشتم و در مناطق کردستان مشغول خدمت شدم. وقتی امام دستور اعزام و مقابله با دشمن را بیان فرمودند ما نیز اجابت کرده و اجازه ندادیم وجبی از خاک ایران دست دشمنان بیفتد. در سال 63 به عنوان سرباز در مناطق جنوب مشغول به خدمت شدم که بنده در همین منطقه (منطقه مجنون) شیمیایی شدم و در عملیات والفجر 8 از ناحیه چشم و دست مجروح شدم و در صورت و پا ترکش‌هایی از این دوران به یادگار دارم ولی متأسفانه سعادت شهادت نداشتم.

قبل از اینکه برادرم علی به منطقه اعزام شود و به شهادت برسد من به عنوان بسیجی در منطقه حضور داشتم، بعد از آن نیز باهم در جبهه بودیم، برادر دیگرم رضا 42 ماه در جبهه‌ها حضور داشت و ایشان نیز جانباز است. آخرین بار علی به غرب و رضا به جنوب اعزام شدند، برادرم علی در عملیات کربلای 5 منطقه شلمچه به شهادت رسید، ایشان با مشاهده من که مجروح بودم گفت: داداش من انتقام تو ودیگر مجروحان و شهدا را می‌گیرم و در همین اعزام بسیاری از عراقی‌ها را اسیر و تعدادی را به هلاکت رساند.

روایت ایکنا از اراده پولادین جانباز 70 درصد/ از برگزاری مراسم عروسی با دعای کمیل تا انتظار از نسل جوان

وقتی بهبودی نسبی را به دست آوردم دست مصنوعی گذاشته و طوری پیش رفتم که کسی متوجه دست مصنوعی من نشد، تمام اقدامات برای اعزام را انجام دادم اما چهار ماه بعد از انجام اقدامات جنگ به اتمام رسید. همین امروز هم اعلام آمادگی می‌کنم هر زمان و هر مکان نیاز به سرباز باشد بنده با تمام وجود در خدمت هستم و از میهن، ناموس، آب و خاک ایران زمین دفاع می‌کنم. ما نسل قدیمی روزهای بسیار سختی را پشت سر گذارده‌ایم و اجازه نمی‌دهیم احدی نگاه چپ به ایران اسلامی داشته باشد. ما مردم ایران با اقتدار بیان می‌کنیم پرچمی را که برافراشته‌ایم بر زمین نخواهیم گذاشت.

این جانباز 70 درصد دوران رشادت و ایستادگی جوانان و نوجوانان را به اقامه نماز اول وقت توصیه کرد و افزود: رزمندگان ما را قشر جوان و نوجوان تشکیل داده بود اما هریک از رزمندگان جوان توان مقابله با چندین عراقی بعثی را داشتند، تجهیزات رژیم بعث عراق قابل مقایسه با ما نبود اما ایمان ما را از آنان متمایز می‌کرد، آنان تجهیزات داشتند اما ایمان نداشتند و همین عامل باعث پیروزی‌های بسیار شد. رزمندگان هر لحظه منتظر فرمان امام و مقتدای خود بودند تا آن را لبیک گویند، خوشبختانه امروز نیز جوانان گوش به فرمان رهبری هستند و با امر ایشان دست به خدمات خارق‌العاده می‌زنند.

ایکنا: با توجه به اینکه دو برادر شما نیز در جبهه حضور داشتند خانواده از اعزام شما جلوگیری نمی‌کرد؟
روشن: مادر من بزرگترین نقش را در تربیت ما داشت و امروز با وجود بیش از 80 سال سن هنوز به ما توصیه می‌کند هیچگاه از خط رهبری خارج نشویم. مادرم مجروح و جانباز شدن من و دیگر برادرم و شهادت علی را از افتخارات خود می‌داند و می‌گوید: با وجود شما سرم را بالا نگه می‌دارم و می‌گویم فرزندانم سرباز امام زمان(عج) هستند.

پدرم کارگر بود و بسیار زحمتکش با اینکه تنها بود اما بازهم فرزندان خود را به حضور در جبهه‌ها تشویق می‌کرد و می‌گفت: شما نور چشم من هستید اما کشور به شما نیاز دارد و باید از کشور دفاع کرده و جلوی تجاوز دشمنان را بگیرید. حتی امروز جوانان از من سؤال می‌کنند اگر جنگ باشد بازهم به جبهه می‌روید؟ من در پاسخ قاطعانه می‌گویم بله، هم من می‌روم و هم شما می‌آیی چون غیرت ایرانی فرای دیگر کشورهاست. ایران دیروز برای وجب به وجب خرمشهر شهید داده است و اگر بازهم تعرضی به کشور شود جوانان امروز غیرت‌مندتر از جوانان دیروز در میدان حاضرند.

در دوران دفاع مقدس تنها جوانان نبودند که حماسه آفریدند بلکه بانوان اگر سهمی بیشتر از آقایان نداشته باشند کمتر نیز ندارند. واقعا نمی‌شود خدمت پیرزنی وقتی گوشه روسری خود را باز کرده و تمام دارایی خود را برای کمک به جبهه می‌دهد، یا مادری که نان و فتیر و دیگر اقلام را برای رزمندگان تهیه می‌کرد نادیده گرفت.

روایت ایکنا از اراده پولادین جانباز 70 درصد/ از برگزاری مراسم عروسی با دعای کمیل تا انتظار از نسل جوان

ایکنا: چه شاخصه‌ای در نحوه تربیت والدین شما نمایان‌تر است که چنین فرزندان انقلابی تربیت شدند؟
روشن: مهمترین اصول تربیتی لقمه حلال است، والدین به تهیه لقمه‌ای طیب و طاهر برای فرزندان خود بسیار اهمیت می‌دادند، آنان ایمان و تقوا داشتند و فرزندان را به اقامه نماز و روزه امر می‌کردند، پدرم بسیار زحمتکش بود و زحمت ایشان برای من بسیار با ارزش است. من زحمات پدرم را هیچ‌گاه فراموش نمی‌کنم خود من از سن 7 سالگی با پدرم به کارگری می‌رفتم و حتی در فرصت‌های مرخصی جبهه کمک‌کار پدرم بودم و برای این کمک برخود می‌بالیدم. فرزندان عام ابراهیم(عمو ابراهیم) در روستای شهوه به پاک دستی معروف بودند و اولیه گزینه برای کارگری بوند چون مردم روستا اعتقاد داشتند از کار نمی‌دزدند.

ایکنا: از شغل خودتان بگویید؟
روشن: در شرکت ماشین‌سازی، شرکت مانا، پاساژ عراقچی اراک و دیگر شرکت‌ها مشغول به کار بودم. قبل از دوران سربازی 5 سال در شرکتی در شهر خمین کار می‌کردم. هیچ‌گاه در طول دوران زندگی از کار کردن نترسیدم، حتی در دوران مجروحیت و جانبازی هم دست از کار نکشیدم چراکه اعتقاد دارم کار جوهره مرد است و معلولیت و جانباز بودن دلیل بر خانه‌نشینی نیست. با همین دستم که قطع شده است کار می‌کنم و وسیله بر می‌دارم دوست نداشتم استقامت دستم را از دست دهم، حتی با همین دستم توانایی حمل 10 کیلو بار دارم. گاهی دیگر جانبازان یا معلولان تعجب می‌کنند که چگونه من این کار را انجام می‌دهم.

ایکنا: پیام شما به معلولانی که خانه‌نشین و ناامید هستند چیست؟  
روشن: من حتی به روحیه برخی معلولان که بدون داشتن دست نقاشی می‌کنند غبطه می‌خورم، معلولان گاه دارای توانایی هستند که با پا نقاشی می‌کنند کاری که از نظر افراد سالم محال است، اما آنان فعل خواستن را صرف کرده و به توانستن رسیدند، من به معلولان می‌گویم ناامید نباشید چراکه با ناامیدی راه به جایی نخواهید برد. خود من وقتی دست و چشمم را از دست دادم واقعا نمی‌دانستم باید بدون دست و چشم چه کنم خانواده با قاشق غذا در دهانم می‌گذاشتند ولی بعد از مدتی به خود آمدم و فهمیدم این زندگی دلچسب نیست و برای ادامه زندگی باید فکری کنم برای همین با دست چپ شروع به نوشتن و کار کردن کردم و با تمرین امروز با دست چپ حتی بهتر از دست راست می‌نویسم.

این جانباز مزاح هم کرد و گفت: اوایل گرسنه می‌ماندم چون نمی‌توانستم غذا بخورم اما امروز هیچ‌کس نمی‌تواند در خوردن غذا و میوه با من رقابت کند از همه زودتر غذایم را تمام می‌کنم. حتی دندانهایم بر اثر اصابت ترکش از بین رفتند دندان مصنوعی هم گرفتم اما نتوانستم استفاده کنم نمی‌توانستم خوب بجوم و معده‌ام عفونت می‌کرد اما پس از اینکه دیگر از دندان‌ها استفاده نکردم مشکل معده هم برطرف شد.

افراد معلول باید روی پای خود بایستند، گاه می‌گویند یک دست صدا ندارد اما گاه یک دست از دو دست صدایش بلندتر است، من علاوه بر کارهای شخصی در کار منزل به همسرم نیز کمک می‌کنم. همسر من یکی از بهترین بانوان است و هیچ‌گاه از من توقع کمک نداشته است اما من با کمک کردن قصد دارم گوشه‌ای از زحمات ایشان را جبران کنم. معلولان هیچ‌گاه امید خود را از دست ندهند، حتی اگر دو پای من قطع باشد مثل امروز کارهای خود را انجام می‌دهم چراکه مطمئن هستم می‌شود انجام داد ما انسان‌ها عموما ناشکر هستیم. بنده جانبازانی را می‌شناسم که با وجود قطع دوپا از بالای زانو هنوز ناامید نیستند و کارهای خویش را شخصا انجام می‌دهند.

ایکنا: در چه تاریخی ازدواج کردید؟
روشن: من در سال 64 مجروح شدم و سال 65 ازدواج کردم.  

ایکنا: چطور به خانواده اطلاع دادید قصد ازدواج دارید و از اینکه به شما جواب منفی دهند نمی‌ترسیدید؟
روشن: من برای ازدواج چیزی نمی‌گفتم اما خانم‌های فامیل و مادرم برایم دخترانی در نظر می‌گرفتند، اما من همیشه با گفتن چه کسی با این شرایط به ما دختر می‌دهد این امر را به تعویق می‌انداختم، وقتی مجروح بودم خیلی از فامیل برای احوال‌پرسی به منزل ما مراجعه می‌کردند، روزی پدر خانمم که از بستگان ما بود و آن روز پدر خانمم نشده بود برای اولین بار از روستای امان‌آباد به روستای شهوه آمد موقع رفتن ما را به منزلشان دعوت کردند، روزی من، پدر و مادرم به منزل ایشان رفتیم خانمم که آن زمان دختر 13 ساله‌ای بود جهت پذیرایی برای ما چای آوردند همین‌که خواستم چای را بردارم راستش نگاهی به او انداختم و مهر ایشان در دلم افتاد، آن روز تمام شد و ما به روستای خود برگشتیم در واقع ایشان را خدا به من معرفی کرد.

پس از بازگشت از روستای امان آباد دائم در فکر بودم، خانم‌های فامیل هم در روستای شهوه چند دختر برای ما زیر نظر داشتند و اصرار داشتند که یکی از آنان را انتخاب کنم خبر نداشتند دل من جای دیگر گیر کرده است، با کلی سختی گفتم من از شهوه زن نمی‌گیرم و خودم دختری را دیدم همه شگفت زده گفتند کجا؟ گفتم خانه عمو حسین و دختر بزرگشان که چای آوردند، پدر و مادرم موافقت کردند و فردای آن روز به منزل عمو جهت خواستگاری رفتند، تا رفتند و برگشتند فکر کنم از استرس 4 کیلو وزن کم کردم، در این فاصله خیلی دعا کردم و خدا را شکر ناامید نشدم.

روایت ایکنا از اراده پولادین جانباز 70 درصد/ از برگزاری مراسم عروسی با دعای کمیل تا انتظار از نسل جوان

وقتی پدر و مادرم بازگشتند با استرس جلو رفتم و پرسیدم چه شد؟ گفتند مادرش قبول کرده اما پدرش نه. عمو حسین مرد بسیار سخت‌گیری بود و اهالی روستا به من گفتند دختر گرفتن از ایشان بسیار سخت است و نمی‌توانی دختر بگیری. مادر همسرم یک روز به منزل ما آمد و گفت آقا اسماعیل عمو حسین شما ناراضی است اما من راضیش می‌کنم من هم گفتم حقیقت این است که من دوستش دارم و قصد دارم او را خوشبخت کنم.

همسرم بعد از خواستگاری چند خواب زیبا دیده بود که باعث شده بود به ازدواج با من ترغیب شود، حتی مورد برخورد فیزیکی از طرف پدر هم قرار گرفته بودند اما ایشان مصمم گفته بودند که فقط با من ازدواج می‌کند، من به عمو حسین قول دادم دخترش را خوشبخت کنم و عمو هم اجازه ازدواج دادند و واقعا هم تمام سعی خود را کردم. من با دست خالی رفتم و خدا همراهم بود و تا امروز هم من و خانواده‌ام را همراهی کرده است. مراسم عروسی ما خیلی ساده و با دعای کمیل همراه بود و همین دعا باعث شده برکات زیادی را در زندگی شاهد باشم.

ایکنا: جانبازان و معلولان در جامعه چه مشکلاتی دارند؟
روشن: معلولان و جانبازان با مشکلات عدیده همچون عبور از خط کشی عابر پیاده مخصوص معلولان، عبور از پیاده‌روها مواجه هستند. عدم توجه به استقرار دستگاه‌های خودپرداز از دیگر مشکلات جامعه معلولان به ویژه افرادی است که از ویلچر استفاده می‌کنند، گاه دستگاه‌ها پله دارند که استفاده برای این افراد را غیر‌ممکن می‌کند باید توجه لازم به میزان توانایی لازم جامعه معلولان شود. جامعه معلولان و جانبازان نیاز به تقویت روحیه دارند که کم و بیش از طرف بنیاد شهید و بهزیستی تأمین می‌شود.

ایکنا: رفتار نسل دهه 70 به بعد با جانبازان دوران دفاع مقدس چگونه است؟
روشن: خوبشختانه اکثر نوجوانان و جوانان به ما احترام می‌گذارند، اما برخی از جوانان حرف‌هایی می‌زنند که ما را دلگیر می‌کند، گاه می‌گویند چرا به جبهه رفتید؟ حاجی اگر جنگ شود باز هم می‌روید؟ جانبازان ماهیانه 10 میلیون تومان دریافتی دارند. هرچه پول است به جانبازان می‌دهند، این حرف‌ها واقعیت ندارد و تنها زمینه ناراحتی جانبازان را فراهم می‌کند. اگر جوانی به من بگوید با سعه‌صدر جوابش را خواهم داد اعتقاد دارم حرف منطقی بر آنان اثر مثبت داشته و آنان را متوجه اشتباه خود می‌کند. خیلی افراد ممکن است حرف‌هایی را بزنند اما باید روحیه خود را حفظ کنیم.

ایکنا: از جوانان امروز چه انتظاری دارید؟
روشن: از جوانان انتظار دارم پیرو رهبری باشند و برای اعتلای آرمان‌های نظام تلاش کنند، جوانان قدر خود را دانسته و نماز اول وقت را فراموش نکنند، دوری از معنویت آنان را به سمت آسیب‌های اجتماعی همچون اعتیاد هدایت می‌کند. باید مراقب باشند و اسیر وسوسه‌های دشمنان و دوستان ناباب نشوند. جوانان و نوجوانان سرمایه‌های عظیم اجتماعی هستند و برای پرورش آنان بودجه بیت‌المال هزینه شده است نباید اجازه هرز رفتن دهند، بنده تاجایی که بتوانم جوانان گرفتار اعتیاد را کمک می‌‌کنم تا از راه نادرست باز گردند اما در اکثر مواقع موفق نیستم.

ایکنا: بزرگترین آرزوی شما چیست؟
روشن: بی‌شک بزرگترین آرزوی هر انسان مسلمانی ظهور آقا امام زمان(عج) است، سلامتی مقام معظم رهبری و سپس خانواده‌ام از دیگر آرزوهایم است. آرزو دارم همه جهان تحت لوای اسلام حکم‌رانی شده و دست ظالمان از مظلومان و ظلم بر آنان کوتاه شود. آرزو دارم جوانان به تمام آرزوهای خود برسند و دولت نیز مراقب جوانان باشد و آنان را حمایت کند، باید به وصیت شهدا عمل کنیم، بهترین مردم دنیا به ایران تعلق دارد اما متأسفانه مسئولان تاحدی نسبت به مردم کم‌لطف و بی‌توجه هستند؛ برای ساختن ایران اسلامی باید انقلابی‌تر حرکت کرده و همواره گوش به فرمان رهبری باشیم.

این جانباز 70 درصد در ادامه سخنان خود حضور مجموعه خبرگزاری ایکنا را از افتخارات خود دانسته و افزود: سالهاست منتظرم که خبرنگاری برای مصاحبه به منزل ما بیاید که خداوند این عنایت را به من داشته است که خبرگزاری قرآنی با نامی بسیار بلند‌آوازه در منزل ما حضور پیدا کند. بسیار علاقمندم خاطرات آن روزها گم نشود و همه نوجوانان بدانند آرامش امروز را مرهون خون چه افرادی هستند.

ایکنا: از حال و هوای قرآنی جبهه‌ها بگویید؟
روشن: تلاوت قرآن همیشه بین رزمندگان وجود داشت و مربیان برای آموزش قرآن حضور داشتند و ما از آنان بهترین استفاده را می‌بردیم. شب‌های عملیات در سنگرها غوغایی بود، گاه تلاوت قرآن دسته جمعی بود و گاه هرکسی برای دل خودش زمزمه‌ای داشت و آیاتی را انتخاب می‌کرد. آقای تراشی مربی قرآن از شیراز به ما قرآن می‌آموختند، قرآن جزء لوازم جداناشدنی از زمندگان بود و هریک از آنان در فرصتی به تلاوت مشغول می‌‌شد.

ایکنا: از خاطرات دوران دفاع مقدس بفرمایید؟
روشن بغض گلویش را گرفت و گفت: قرار بود منطقه‌ای را آزاد کنیم، بعد از دو روز پیاده‌روی به منطقه‌ای رسیدیم که قرار بود از آنجا عملیات کنیم بچه‌های گشت رفتیم و دور زدیم از بالای سر عراقی‌ها رفتیم همه خواب بودند، من آرپی چی زن بودم. ما برای شناسایی رفتیم و برگشتیم و متوجه نشدند وقتی تیراندازی شروع شد عملیات لو رفت و بچه‌های ما با ضدهوایی می‌زدند و خواستیم تپه را بگیریم اما نشد و خیلی از بچه‌های ما را به شهادت رساندند در همان تاریکی دیدم که 10 نفر از بچه‌ها کفن شده توسط دستی به عقب می‌روند، شاید این خاطرات برای برخی افراد غیرقابل باور باشد اما خدا خودش گواه بر واقعیت داشتن است چراکه وجود دست‌های غیب را نمی توان نادیده گرفت.

روایت ایکنا از اراده پولادین جانباز 70 درصد/ از برگزاری مراسم عروسی با دعای کمیل تا انتظار از نسل جوان

خرمشهر پایگاه ما بود و تابستان بسیار گرم. در این منطقه ما آماده‌باش بودیم و ناگهان زمان عملیات را اعلام کردند. دو ساعت فرصت آماده شدن جهت اعزام به منطقه عملیاتی داشتیم و یخ نیز تازه برای ما آورده بودند برای اینکه از هدر‌رفت یخ جلوگیری کنیم من قابلمه حاوی یخ را از سنگر بیرون آوردم و آب داخلش ریختم و بچه‌های گردان قمقمه‌های خود را از این آب پر کردند و تا به محل عملیات رسیدیم بچه‌ها هنوز آب داشتند در این عملیات نیز تعداد زیادی از رزمندگان به شهادت رسیدند. آب قمقمه‌ها در جزیره مجنون تمام شد و بسیاری از رزمندگان ما به شهادت رسیده و بسیاری از دشمنان نیز به هلاکت رسیدند بچه‌ها دو روز آب نخورده بودند جزیره آبش خنک بود اما فرمانده به ما اعلام کرد از آب جزیره به دلیل ریخته شدن جنازه‌ها در آب نخورید آب در راه است صبر داشته باشید اما بسیاری از بچه‌ها از فرط تشنگی سر بر آب جزیره گذاشتند ولی پس از مدتی آب رسید و به محض رسیدن ماشین حمل آب با خمپاره توپ دشمن از بین رفت، بعد از این اتفاق در حالی‌که راه می‌رفتم حس کردم پایم به شی‌ای برخورد کرد دست زدم دیدم دبه‌ای آب است که برای بچه‌های خودمان بوده که جا مانده است برداشتم یک جرعه نوشیدم و به عقب دادم و همه گردان از این آب تنها با نوشیدن جرعه‌ای سیراب شدند. پس از بازگشت از جزیره مجنون بسیاری از رزمندگان که از آب مجنون خورده بودند به بیماری مبتلا شدند که با پشت سر گذاردن طول دوران درمان بهبود یافتند.

پس از گفت‌و‌گویی صمیمانه با اسماعیل روشن خواستیم با همسر ایشان صحبت کنیم، متاسفانه به دلیل از دست دادن دخترشان روحیه مساعدی برای گفت‌و‌گو نداشتند اما با بلندنظری تقاضایم را پذیرفت، اشک‌هایش را که در فراغ دخترش می‌ریخت پاک کرد و گفت: من معصومه روشن امان‌آبادی، همسر جانباز 70 درصد اسماعیل روشن دارای سه دختر هستم که به تازگی دختر 28 ساله‌ام را از دست داده‌ام.

روایت ایکنا از اراده پولادین جانباز 70 درصد/ از برگزاری مراسم عروسی با دعای کمیل تا انتظار از نسل جوان

ایکنا: چه انگیزه‌ای باعث شد ازدواج با جانباز 70 درصد را انتخاب کنید؟ انتخاب سخت نبود؟
خانم روشن: سال 65 ازدواج کردم و آن زمان 15 ساله بودم، پدرم اصلا موافق این ازدواج نبود و به من می‌گفت الان بچه‌ای و نادان از مشکلات زندگی با فردی که جانباز است و توانایی ندارد خبر نداری و قطعا بعدها پشیمان می‌شوی، اما من پافشاری کردم و به خاطر رضای خدا و حضرت زهرا(س) جوابم مثبت بود.

ایکنا: زندگی کردن با جانباز سخت نیست؟
خانم روشن: در واقع زندگی با افراد جانباز سختی دارد، جانباز ناراحتی اعصاب دارد که باید تحمل کرد، بدون سختی نیست و همه خانواده جانبازان چه همسران جانبازان و چه فرزندان با عشق سختی‌ها را تحمل می‌کنند چون اعتقاد دارند هیچ‌یک از رفتار آنان در پیشگاه خداوند گم نمی‌شود. من صبر حضرت زینب(س) را از زیباترین صبرها می‌دانم و ایشان را الگوی خود قرار دادم. دخترانم نیز علاقه بسیار زیادی به پدرشان دارند و هیچگاه بی احترامی نمی‌کنند.

ایکنا: از خوابی که بعد از خواستگاری دیدید بفرمایید؟
خانم روشن: وقتی پدرم گفت الان بچه‌ای و بعدها پشیمان می‌شوی من آن شب خواب دیدم پارچه‌ای دارم که برای دوختن به مکانی با دری بزرگ مراجعه کردم، وارد شدم دیدم آقایی پشتشان به من است که دو دست ندارند و با پا خیاطی می‌کند من شروع به گریه کردم و خطاب به من گفت چرا گریه می‌کنی می‌ترسی من پارچه را نتوانم برایت بدوزم قطعاً می‌دوزم من هم پارچه را گذاشتم و آمدم این خواب را برای مادرم تعریف کردم و مادرم هم به پدرم گفت، پدرم هم گفته بود خودش می‌داند اگر دوست دارد می‌تواند ازدواج کند اما خوب و بد زندگی با خودش است و حق ندارد از سختی زندگی شکایت کند من هم قول دادم هیچ وقت شکایت نکنم و خدا را شکر هیچ‌گاه شکایتی نکردم و با 150 هزار تومان پول به عقد همسرم درآمدم.

روایت ایکنا از اراده پولادین جانباز 70 درصد/ از برگزاری مراسم عروسی با دعای کمیل تا انتظار از نسل جوان

ایکنا: چه اقدامات خیرخواهانه‌ای انجام می‌دهید و دختران شما چه خصیصه اخلاقی را از شما به خانه‌هایشان برده‌اند؟
خانم روشن: همیشه سعی داشته و دارم گرهی از گره‌های مردم باز کنم و دردی از دلشان بردارم. همه کارها را برای رضای خدا انجام می‌دهم و از احدی انتظار تلافی و تشکر ندارم. همیشه خدا را در نظر دارم و با خودش معامله می‌کنم، از کسی ناراحت نمی‌شوم و با همه دلم صاف است و فکر می‌کنم دخترانم گذشت، دلسوزی و محبت من را به یادگار با خود به خانه‌هایشان برده‌اند.

ایکنا: صحبت شما با بانوان جوان چیست؟
خانم روشن: از بانوان جوان می‌خواهم حجاب خود را رعایت کنند، من خجالت می‌کشم وقتی بانوان و دختران جوان بی‌حجاب در جامعه حاضر می‌شوند و گمان می‌کنم خودم این‌گونه هستم. دوست دارم بانوان جوان برای خود ارزش قائل باشند حجاب محدودیت نیست آنان با رعایت حجاب برای خود ارزش می‌آفرینند و خود را از گزند دشمنان حفظ می‌کنند.

روایت ایکنا از اراده پولادین جانباز 70 درصد/ از برگزاری مراسم عروسی با دعای کمیل تا انتظار از نسل جوان

روز جانباز است و همه به جانبازان تبریک می‌گویند و این روز را گرامی می‌دارند، اما از سال 59 تاکنون بیش از 38 سال می‌گذرد که بانوانی جوان با مناعت طبعی بلند و ایثارگر ازدواج با انسانی سالم را نپذیرفته و خود را خادم انسانی بزرگ‌منش دانسته‌اند. با زیبایی و صبر فاطمی و زینبی روزهای سخت زندگی همچون بی‌قراری‌های روانی، سرفه‌های شدید نیمه شب‌ها را تحمل می‌کنند و گره بر ابروی خود نمی‌افکنند تا مبادا به قول سهراب ترک بردارد چینی دل‌نازک جانبازی که جوانی و سلامت خود را خرج مانایی اسلام و قرآن کرده است.

انتهای پیام

  

captcha