«میتوانیم به یک جامعه بدون دولت هم فکر کنیم» عنوان کتابی به قلم خدیجه صلحمیرزایی است که انتشارات مشارقالانوار اردستان در زمستان 1400 چاپ و منتشر کرد. کتاب در 406 صفحه و هفت فصل تدوین شده است و عناوین فصلها به ترتیب عبارتند از: نگرش پایهای، رویکرد تاریخی، اشکال و عناصر دولتها و نظامهای سیاسی، دگرگونیهای مفهوم حاکمیت، منشأ حاکمیت، چالشهای حاکمیتی، ساختار حقوقی دولت ملت و راهحلی برای جایگزینی آن.
نویسنده، فارغالتحصیل حقوق بینالملل و عمومی در مقطع دکترای تخصصی از دانشگاه سوربن فرانسه بوده، هماکنون در مراکز آموزش عالی تهران مشغول تدریس است و سابقه فعالیت بهعنوان عضو هیئت علمی دانشگاه بوعلی سینای همدان را نیز در کارنامه خود دارد.
وی در گفتوگو با خبرنگار ایکنا در اصفهان در خصوص موضوع کتاب، اظهار کرد: ما هیچگاه به این فکر نکردهایم که دولت چرا و برای چه وجود دارد و همیشه بر این تصور بودهایم که در حالت عادی امنیت نداریم و امنیت باید بهوسیله گروه حاکم شکل بگیرد. در طول تاریخ نیز از دوران باستان گرفته تا قرون وسطی و حتی در کشور خودمان، متفکران زیادی تلاش کردهاند راه و روش اداره جامعه را به این گروه حاکم نشان دهند. در این میان برخی معتقد بودند شیوه حکومت شاهنشاهی بهتر است، عدهای به حکومت مشروطه باور داشتند و برخی دیگر معتقدند حکومت مردمی و دموکراسی بهتر است.
صلحمیرزایی افزود: در یونان باستان، ارسطو معتقد بود بهترین نوع حاکمیت، دموکراسی است، ولی استادش، افلاطون حکومت تک نفره یا همان شاهنشاهی را بهتر میدانست. در دوره رنسانس، روشنفکرانی بودند که تلاش میکردند به یونان باستان فکر کنند، از جمله ماکیاولی که ابتدا در کتاب «شهریار» معتقد بود بهترین نوع حکومت، شاهنشاهی و فردی است و حاکم باید شدیداً با مردم برخورد کند تا آنها را مطیع بار بیاورد. وی بعدها در اثر دیگری، به نقد کتاب اول خود پرداخت و سعی کرد حکومت مردمی را بهتر جلوه دهد.
وی به آرای جان لاک بهعنوان یکی از متفکران دوره مدرن اشاره کرد و گفت: مباحث وی بیشتر معطوف به دموکراسی بود و اینکه مردم در بستر یک قرارداد اجتماعی زندگی کنند، یعنی میان مردم و دولت قراردادی شکل بگیرد که براساس آن، مردم بخشی از آزادیهای خود را به دولت بدهند و دولت نیز در ازای آن امنیت مردم را تأمین کند. بعد از لاک، ژان ژاک روسو بسیار به این موضوع پرداخت، وی در ابتدای کتاب قرارداد اجتماعی خود میگوید امنیت در زندانهاست، یعنی زندان تقریباً امنترین مکان محسوب میشود و کسی نمیتواند به زندانی آسیبی برساند.
این استاد دانشگاه ادامه داد: مارکس معتقد بود تا وقتی به دولت نیاز داریم که مالکیت وجود داشته باشد و با برداشته شدن مالکیت، دیگر نیازی به دولت نیست. در انقلابهای کمونیستی، هدف، تشکیل جامعه بدون طبقه بود و مارکسیستها معتقد بودند با تشکیل چنین جوامعی، دولت باید از بین برود، ولی آنها نیز در اجرای پروژه خود شکست خوردند.
وی بیان کرد: بحث ما این است که در طول تاریخ تلاش شده تا دولتها حفظ شوند، ولی چرا تا به حال فکر نکردهایم که در جامعه بدون دولت هم میتوان زندگی کرد؟ آیا دولتها در طول تاریخ توانستهاند نقشی را که مردم از آنها انتظار دارند، برآورده کنند؟ مردم کدام یک از جوامع تا به حال قرارداد اجتماعی را برای تشکیل دولت امضا کردهاند؟ آیا این قرارداد، درست است؟ دموکراسی و حکومتهای مردمی در کجا توانستهاند آرمانهای خود را محقق کنند و مردم در کجای جهان توانستهاند از زندگی مناسبی برخوردار شوند؟ با توجه به این مسائل، آیا وقت آن نرسیده که به منشأ این بحرانها فکر کنیم؟ نمیتوان به این هم فکر کرد که شاید علت همه این مشکلات همان دولتها باشند؟
این نویسنده و پژوهشگر اضافه کرد: انسانها هر روز تغییر میکنند، به همین دلیل، افرادی که در قدرت هستند، ممکن است هر لحظه فکرهای مختلفی به ذهنشان برسد و با یک دستور، زندگی انسانهای زیادی را دچار بحران کنند. ممکن است بخواهند افکار و عقاید خود را که صحت و درستی آنها مشخص نیست، به میلیونها انسان انتقال دهند. آنها جنگهای زیادی به راه میاندازند، بدون اینکه معلوم باشد این جنگها برای چیست. اکنون جوامعی وجود دارند که دولت ندارند، ولی امنیت آنها بسیار بیشتر از جوامعی است که دارای دولت هستند. رفاه در آن جوامع بیشتر از دولتهایی است که ادعای رفاه دارند. پس کسانی که ادعا میکنند اگر دولت نباشد، هزار و یک مشکل پیش میآید، باید به این جوامع بدون دولت نگاه کنند. انسانها خود را با شرایط مختلف سازگار میکنند و اگر دولت وجود نداشت، حتماً راههای مختلفی برای ایجاد امنیت، رفاه و... پیدا میکردند.
وی تصریح کرد: در کتاب تلاش کردم جوامع بدون دولتی را نشان دهم که از لحاظ امنیت، رفاه، امکانات و بهخصوص خوشحالی و رضایت مردم، از جوامعی که دارای دولت هستند، بهتر عمل کردهاند. این ادعا با ارائه تحقیق و مدرک از تعدادی جوامع بدون دولت اثبات شده است و این جوامع بیشتر در جنگلها و قبایل آمریکای لاتین و آفریقا حضور دارند. بهصورت مستقیم از این جوامع بازدید نکردهام و از گزارشها و تحقیقات پژوهشگرانی استفاده کردهام که به این مناطق سفر کردهاند. این افراد، پژوهشگران معتبری در حوزه کاری خود محسوب میشوند و در واقع، از منابع دست دوم برای نوشتن کتاب استفاده کردهام که همه آنها در کتاب ذکر شده است.
صلحمیرزایی در پاسخ به این مطلب که جوامع مورد اشاره از زندگی سادهتری نسبت به جوامع دارای دولت برخوردارند و شاید مقایسه میان آنها درست نباشد، گفت: باید به این مسئله فکر کنیم که آیا این پیچیدگیها و امکاناتی که بشر دارد، ساخته دست دولتهاست؟ اینطور نیست و این امکانات ساخته بشر است و میتوان گفت اگر دولت وجود نداشت، باز هم بشر میتوانست به این امکانات دست پیدا کند. کدام دولتها به اختراع تکنولوژی دست زدهاند؟ شاید آنها تلاش کرده باشند در حوزههای مورد نیازشان مانند تکنولوژیهای فضایی فعالیت کنند، ولی این تلاشها صرفاً مربوط به یک حوزه بوده است و در سایر حوزهها، این خود دانشمندان بودهاند که فعالیت میکردند. چه بسا اگر دولتها نبودند، تکنولوژی بیشتر پیشرفت میکرد. پس نمیتوان این مسائل را به دولت گره زد.
وی این مطلب را که صرفنظر از فناوریهای روز، مسائل اجتماعی دیگری مثل تدوین قوانین و نظارت بر اجرای آنها نیز وجود داد که برای اداره و ساماندهی این مسائل به مرکزیتی مثل دولت نیاز است، اینگونه پاسخ داد: همه این مسائل به بحث امنیت برمیگردد؛ چه تعداد از ما توانستهایم براساس این قوانین عمل کنیم؟ این قوانین ساخته چه کسانی هستند؟ ما نمیدانیم چه بخشی از این قوانین به نظم عمومی مربوط است و چه بسا، بسیاری از آنها در جهت بینظمی عمومی باشند. از طرف دیگر باید گفت، انسانها میتوانند خود را با شرایط مختلف وفق دهند. اگر دولتها و قوانین نباشند، عرف که وجود دارد. شاید این عرف میتواند بخش زیادی از امنیت مورد نظر ما را تأمین کند و این احتمال وجود داشت که انسانها بدون وجود قوانین، چیزهای جدیدی کشف میکردند.
نویسنده با بیان اینکه در کتاب، به چالشهایی که دولتها با آنها روبهرو هستند، پرداخته شده است، اظهار کرد: یکی از مشکلات اصلی، جهانی شدن و ارتباط گسترده مردم جهان با یکدیگر محسوب میشود. طبیعتاً روزی خواهد رسید که انسانها چارچوبها و مرزها را بشکنند و خواهان زندگی بدون مرز شوند. در آن زمان، طبعاً نقش دولتها کمتر میشود و این موضوع باعث خواهد شد انسانها دنبال جایگزین بروند. در فصل پایانی کتاب تصریح شده که حذف یکباره دولت ممکن است باعث همان بینظمی که میگویید، بشود. به همین دلیل، راهحلهایی ارائه شده است.
وی در پاسخ به این مطلب که معمولاً گفته میشود، حکومت بد بهتر از این است که حکومتی وجود نداشته باشد و مشکلاتی که به آنها اشاره کردید، ناشی از اصل وجود دولت نیست، بلکه به حاکمان و نحوه حکمرانی آنها برمیگردد، گفت: در ابتدای بحث اشاره کردم که در طول تاریخ، راهحلهای مختلفی برای نحوه اداره دولتها ارائه شده، ولی در نهایت هیچ کدام از آنها جواب نداده، چون مشکل در نهاد قدرت نهفته است. بهترین افراد هم وقتی در قدرت قرار میگیرند، عوض میشوند. به همین دلیل، بحث تفکیک قوا مطرح شد و این تصور وجود داشت که با تکهتکه کردن قدرت، مشکل حل میشود، ولی آیا تفکیک قوا جواب داد؟ بنابراین، بحث نوع و شیوه حکومت مطرح نیست و مشکل در ماهیت قدرت نهفته است.
صلحمیرزایی در پاسخ به این سؤال که جوامع بدون دولت چه ویژگیهایی دارند و امور خود را چگونه ساماندهی میکنند، بیان کرد: این بحث بسیار گسترده و پیچیده است. اگر تمام دولتها یک شبه از بین بروند، طبیعتاً اکثر مردم دوست دارند در جوامعی زندگی کنند که از نظر رفاهی وضعیت بهتری داشته باشند. این مسئله و دیگر مسائلی که ممکن است پیش بیاید، میتواند موجب بینظمی و آشوب شود. به همین دلیل، وقتی برای کتاب عنوان «میتوانیم به یک جامعه بدون دولت هم فکر کنیم» انتخاب شده است، میخواهیم افراد را به فکر کردن راجع به این مسئله ترغیب کنیم تا شاید بتوانند راهحلهایی ارائه دهند. در واقع، قصد من بیشتر طرح موضوع و مسئله بوده است. از طرف دیگر، در پایان کتاب اشاره کردهام، همانطور که سازمانی با عنوان ملل متحد متشکل از دولتها وجود دارد، میتوان شبیه این سازمان را ایجاد کرد تا شرایط را برای شکلگیری جوامع بدون دولت فراهم کند. البته این سازمان باید بهگونهای باشد که نمایندگانی از سراسر جهان از طریق انتخابات عضو آن شوند و اجازه سوءاستفاده از قدرت نداشته باشند.
وی درباره اینکه آیا به لحاظ تاریخی، گروههایی وجود داشتهاند که به جامعه بدون دولت فکر کنند و سعی در تحقق این ایده داشته باشند، گفت: در اسلام، از شکلگیری امت اسلامی صحبت میشود و در غرب نیز افرادی بودهاند که به این ایده فکر کردهاند. مارکس از جمله آنهاست که ایده جامعه بدون طبقه را مطرح کرد و از جامعه کمونیستی اولیه و ثانویه سخن گفت. در جامعه کمونیستی ثانویه، صحبت از جامعه بدون دولت به میان میآید، چون زمانی که همه چیز اشتراکی شود و مالکیتی وجود نداشته باشد، دیگر نیازی به دولت نیست و از نظر مارکس، دولت برای حفظ مالکیت بهوجود میآید. در اواخر قرن 19 نیز گروههایی با نام آنارشیستها شکل گرفتند که متأسفانه تا نامی از آنها به میان میآید، تصویری همچون گروههای بینظم و آشوبطلب در ذهن ترسیم میشود. فکر میکنم این تصور به این دلیل ایجاد شده است که آنارشیستها منافع افراد در قدرت را تهدید میکردند و آنها نیز به دنبال بدنام کردن و تبلیغات منفی علیه آنارشیستها برمیآمدند.
این نویسنده و استاد دانشگاه تأکید کرد: واقعاً باور دارم که اگر دولتها وجود نداشتند، ما اکنون شرایط بهتری داشتیم و هرج و مرج در جوامع وجود نداشت. ایده نظم و ترساندن مردم از بینظمی تا جایی پیش رفت که برای مثال، در دو جنگ جهانی، میلیونها انسان قربانی قدرتطلبی یک انسان دیگر شدند. دولتها انواع بلاها را بر سر مردم آوردهاند، ولی همچنان آنها را از بینظمی میترسانند. این چه نظمی است که در طول تاریخ، اینقدر کشته و زخمی برجا گذاشته و آسیبهای جبرانناپذیری وارد کرده است؟
انتهای پیام