به گزارش ایکنا، صد و نهمین شماره دوفصلنامه علمی «علوم قرآن و حدیث» به صاحبامتیازی دانشگاه فردوسی مشهد منتشر شد.
از جمله عناوین مقالات این شماره میتوان به «بازشناسایی مؤلف تفسیر منسوب به امام حسن عسکری(ع)»، «بررسی سندی روایت «حَلَالُ مُحَمَّدٍ حَلَالٌ أَبَداً إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَةِ و...»»، «پارادایم حاکم بر اندیشه اشعری در مؤلفه اعجاز»، «اعتبارسنجی فهم راویان»، «اضمار و زیادت حرف «لا» در قرآن با بررسی چالشهای تفسیری آن»، «مبانی، روشها و گرایشهای تفسیری ابن عباس با تأکید بر جامع البیان طبری»، «سنجش پژوهشهای آماری درباره قرآن با تکیه بر اختلاف قرائتها» اشاره کرد.
در چکیده مقاله «بازشناسایی مؤلف تفسیر منسوب به امام حسن عسکری(ع)» آمده است: «تفسیر منسوب به امام حسنبنعلی عسکری(ع) از تفاسیر روایی متقدم شیعه در قرن سوم است که از جهات مختلفی مناقشهآمیز است و توسط برخی از اندیشمندان متقدم و متأخر امامیه نقد و گفتگوهای انتقادی شده است. باتوجهبه برخی مطالب سست و نادرستِ موجود در این تفسیر و نیز مناقشات راجع به آن و مخصوصاً روشنشدن عدمانتساب تفسیر به امام یازدهم(ع)، اکنون این سؤال به وجود میآید که اگر تفسیر کنونی برای امام حسن عسکری(ع) یا پدر بزرگوارشان نیست، پس مؤلف کتاب کنونی تفسیر چه کسی است؟ چه دلایلی وجود دارد که نشان دهد تفسیر کنونی متعلق به شخص بهخصوصی است؟ یا اینکه این کتاب با فرض عدمانتساب به امامین عسکریین(ع)، بهنوعی مجهولالمؤلف است؟ نوشتار حاضر طی مقدماتی به شناسایی مؤلف این تفسیر میپردازد و با دلایل و شواهدی از متن خودِ تفسیر و اسناد تاریخی دیگر نشان میدهد که مؤلف تفسیر کنونی در واقع حسنبنعلی عسکری، ملقب به ناصر للحق اطروش، امام زیدیه و حاکم علوی طبرستان است.»
در طلیعه مقاله «بررسی سندی روایت «حَلَالُ مُحَمَّدٍ حَلَالٌ أَبَداً إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَةِ و...»» آمده است: «تاریخمندی یا فراتاریخیبودنِ قرآن و احکام ازجمله مسائلی است که به آن در دوران معاصر بهطور ویژه توجه شده است. ازجمله احادیث مستند طرفداران ابدیت شریعت، حدیث «حَلَالُ مُحَمَّدٍ حَلَالٌ أَبَداً إِلَى یَوْمِالْقِیَامَةِ وَ حَرَامُهُ حَرَامٌ أَبَداً إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَةِ» است که در منابع مختلف شیعه و سنی بهصورتهای گوناگونی نقل شده است. در کتاب کافی نیز این عبارت در ضمن دو روایت مختلف به کار رفته است که در یکی علاوه بر اشاره به ابدی بودن آموزههای پیامبر، به نفی بدعتهای باطل پرداخته و در دیگری نیز به عدمنسخ دین اسلام برخلافِ ادیان پیشین اشاره شده است. اما اخیراً یکی از نواندیشان دینی، آیتالله سیدکمال حیدری ادعا کرده است که این دو حدیث، سند صحیحی ندارد و سخنی مشهور است که بر سر زبانها افتاده و حکم به صحت این حدیث توسط برخی علما نه بر مبنای بررسی سندی، بلکه صرفاً بهدلیل اعتماد آنها به علمای متقدم است. با توجه به نقش بسزای این روایت در مسئلهٔ ابدیت شریعت و اهمیت بررسی سندی در اطمینان یافتن از صدور حدیث از معصوم، این نوشتار صرفاً به تتبع در اسناد این دو روایت میپردازد و بررسی دلالی و ارتباط آنها با مسائل ثانویه و فقهی را به پژوهش دیگری واگذار میکند. با وجود بحث و اختلاف درباره بیشتر راویان این دو سند، بهروش توصیفی تحلیلی و با بهرهگیری از منابع کتابخانهای با استفاده از ادله مختلف نشان داده است که هریک از راویان آنها موثق و امامی است و این دو روایت، سندی صحیح دارند.»
در طلیعه مقاله «پارادایم حاکم بر اندیشه اشعری در مؤلفه اعجاز» آمده است: «یکی از مسائل دانش کلام اسلامی بررسی ماهیت و چیستی کلام الهی است و راجع به این مقوله از قرن دوم هجری نظریاتی توسط متکلمان اسلامی شکل گرفته است. یکی از نظریات مطرح در این حوزه را متکلمانی مطرح کردند که با الگوگیری از فلسفه افلاطونی و ایده عالم مثال، برای کلام الهی جنبهای مثالی و خارج از عالم ماده در نظر گرفتهاند. این تبیین فلسفی پس از نظریهپردازیهایی که معتزله از آن ارائه دادند در نهایت در قرن چهارم توسط ابوالحسن اشعری تأیید و در مقوله فرعی بحث کلام الهی؛ یعنی اعجاز، به نظریهٔ کلام نفسی بدل شد. این جستار بر طبق مبانی تاریخ علم و اندیشه درصدد بررسی تاریخی زمینههای شکلگیری، سیر تحول و تطور اندیشه کلام نفسی به عنوان اندیشهای فلسفی است. روش پژوهش بر اساس الگوی پارادایمی توماس کوهن است و نتیجه حاصل از آن نشاندهنده این مطلب است که متکلمان معتزلی پس از آشنایی با الگوهای تفکر افلاطونی با بهکارگیری آنها، تبیینی فلسفی از وجود مثالیِ قرآن کریم ارائه کردند تا اینکه ابوالحسن اشعری در پارادایمی ویژه، خوانشهای دینی از فلسفهٔ افلاطونی را به کار بست و در تقابل پارادایمی اهل حدیث و اهل کلام، به نظریهٔ کلام نفسی در اعجاز قرآن کریم دست یافت.»
انتهای پیام