به گزارش ایکنا، نشست «مقتضای اصل در مجراهای مختلف شک در مسائل اعتقادی» با ارائه مهدی نصرتیان عضو هیئت علمی دانشگاه قرآن و حدیث، سهشنبه 4 اردیبهشت در دانشگاه قرآن و حدیث برگزار شد که گزیده آن را در ادامه میخوانید؛
ما میخواهیم ببینیم اگر مکلف در مسئله اعتقادی متحیر ماند و از ادله نتوانست به نتیجه قطعی برسد میتوانیم از اصول عملی استفاده کنیم و او را مکلف به عملی کنیم یا فرآیند اعتقادورزی با فقدان ادله به پایان میرسد. ابتدا اصول را معرفی میکنیم؛ گفته میشود جایی که شک داریم حکم واقعی چیست یا برای حکم واقعی حالت سابق وجود دارد یا وجود ندارد. اگر وجود داشته باشد مجرای استصحاب است. اگر حالت قبل ندارد باید ببینیم در آن مورد احتیاط ممکن است یا ممکن نیست. اگر ممکن نبود آیا این فرد مخیر است به هر کدام از طرفین عمل کند. در جایی که احتیاط ممکن است دلیلی وجود دارد که احتیاط را الزامی کند؟ اگر دلیل باشد حتما باید احتیاط صورت بگیرد. اگر یک دلیل الزامی نداشتیم برائت جاری میکنیم. این یکی از تقسیمهای معروف و مشهور است. بنابراین اولین پیشفرض ما این است که اصول منحصر در چهار مورد است؛ استصحاب، تخییر، احتیاط و برائت.
پیشفرض دوم تعریف ما از اعتقادات است. اعتقادات صرفا تدینورزی و شناخت نیست بلکه اعتقادات مرکب از دو بخش است: شناخت و تدین. پس در اعتقادات همیشه هم جزء شناختی داریم و هم جزء باوری. از آن طرف ما معتقدیم رابطه این دو تا قهری نیست یعنی اینطور نیست اگر کسی شناخت برایش ایجاد شد تدین بورزد. ممکن است فردی نسبت به مسئله اعتقادی شناخت داشته باشد ولی تدین نورزد. تدین نتیجه قهری شناخت نیست. به اصطلاح علم کلام، تدین فعل تولیدی نیست بلکه امر اختیاری است. همانطور که وضو مقدمه نماز است ولی انسان میتواند وضو بگیرد ولی نماز نخواند، انسان میتواند مسئله اعتقادی را بشناسد ولی به آن تدین نورزد.
سومین پیشفرض این است با توجه به دو جزئی بودن اعتقاد، معتقدیم در اعتقادات میتوان اصل طراحی کرد و تمسک به اصل کرد. چهارمین پیشفرض ما این است که ما معتقدیم باید میان دو امر تفکیک کرد یک مرحله ابراز اعتقاد، دوم مرحله پژوهش و تحقیق. اینکه من با چه مراحلی تحقیقم را انجام میدهم یک بحث است، اینکه نتیجه چه چیزی است بحث دیگری است. این چهار پیشفرضی است که ما داریم.
ما در هر استنباطی معمولا پنج مرحله را میتوانیم طراحی کنیم؛ اولین مرحله این است اصل عملی چه اقتضایی دارد، یعنی فارغ از ادله اصل چه میگوید. در مرحله دوم عموماتی را پیدا میکنم که شاید مخالف اصل باشد. در مرحله سوم سراغ ادلهای میگردم که این عمومات را قید زده و محدود کرده است. در مرحله چهارم ادله خاص پیدا میکنم. در مرحله پنجم دلیل معارض را جستوجو میکنم تا ببینیم مراحل دو تا چهار قوی است یا دلیل معارض قوی است. اگر مرحله پنچم قوی بود بر اساس آن ابراز عقیده میکنم، اگر مراحل قبل قوی بود بر اساس آن ابراز عقیده میکنم و اگر متکافو بودند بر اساس مرحله اول ابراز عقیده میکنم.
بحث این است در جاهای مختلفی که شک داریم آیا میتوانیم اصول عملیه برائت و استصحاب و تخییر و احتیاط را به کار ببریم یا خیر. ابتدا وارد بحث برائت میشویم. در علم اصول دو نوع اصل داریم اصول عملیه عقلیه و اصول عملیه شرعیه. اصول علمیه عقلیه مصدرش عقل است، اصول علمیه شرعیه، اصولی است که از شریعت استخراج کردیم. ممکن است طبق نظر فقیهی در مسئله شک در تکلیف هر دو اصل با هم تطابق داشته باشند کما اینکه مشهور چنین میگویند و قائل به برائت عقلی و شرعی در این مسئله هستند. اصل عقلی قبح عقاب بلابیان است.
مرحوم صدر میفرماید قبح عقاب بلابیان اصل بدیهی نیست و اصل عقلی در این مسئله برائت نیست و احتیاط است چون عقل اقتضا میکند هنگام شک در تکلیف احتیاط کن چون همانطور که تکلیف قطعی حجیت دارد و عقاب بر آن صحیح است احتمال تکلیف هم حجیت میآورد. به نظر میرسد طبق هر دو مبنا یعنی هم کسانی که قبح عقاب بلابیان را قائل هستند و هم طبق مبنای کسانی که حق الطاعه را قائلند میتوانیم اصل عقلی در مسئله داشته باشیم. بر این اساس تا زمانی که حجت اقامه نشده باشد ما مکلف به اعتقادورزی نیستیم و خدا به خاطر عدم اعتقاد ما را عقاب نخواهد کرد. طبق مبنای حق الطاعه احتمال میدهم اینجا تکلیف اعتقادی دارم با وجود صرف احتمال باید احتیاط بکنم.
طبق اصل شرعی نیز میتوان تعمیم را از ادله شرعی استفاده کرد یعنی طبق ادله شرعی میتوان در اعتقادات برائت را استفاده کرد چون مهمترین دلیل برائت شرعی حدیث رفع است که میفرماید آنچه نمیدانید تکلیفش از شما برداشته شده است. در این حدیث قیدی در کار نیست و مقید نمیکند فقط تکلیف فقهی برداشته شده است، خیر هم واقع فقهی را شامل میشود و هم واقع اعتقادی را. خلاصه اگر ما در اصل تکلیف شک داشته باشیم میتوانیم هم به اصول عقلیه تمسک کنیم و هم به اصول شرعیه تمسک کنیم.
اصل دوم اصل تخییر است یعنی اگر در مسئله اعتقادی امر دائر بود که واجب است اعتقاد بورزم یا حرام است اعتقاد بورزم میتوانم تخییر را جاری کنم یا خیر. اقوال مختلفی درباره تخییر وجود دارد که پنج موردش مشهور است. باید بینیم این اقوال در مسائل اعتقادی امکانپذیر هست یا امکانپذیر نیست. فرض کنید ما از بیرون میدانیم باید نسبت به صفت کلام نفسی خداوند اعتقاد داشته باشیم. اگر امر دائر شد بین اعلام نظر در این مسئله یعنی یا باید بگوییم کلام نفسی هست یا کلام نفسی نیست به نظر میرسد در این مسئله تخییر جاری است یعنی من عقلا مخیرم بگویم کلامی نفسی هست یا نیست، شرعا هم مخیرم بگویم کلام نفسی هست یا نیست. بنابراین میتوانیم اصاله التخییر را در این بحث بپذیریم.
در بحث احتیاط باید میان شبهه تحریمیه و وجوبیه فرق بگذاریم. اگر شبهه تحریمیه بود شما اعتقاد را رها میکنید چون احتیاط اقتضا دارد رها کنید اما در شبهه وجوبیه احتیاط به جمع است. در مسئله اعتقادی اگر شک داشتید این اعتقاد واجب است یا واجب نیست، گاهی جمع بین اعتقاد ممکن است به بدعت منجر شود. لذا در مسئله اصاله الاحتیاط در شبهه وجوبیه زمانی احتیاط لازم است که خروجی آن بدعت نباشد اگر بدعت باشد دوران امر بین سنت و بدعت خواهد بود. این ماحصل بحثی بود که میخواستم ارائه کنم. بنابراین شک در تکلیف مجرای برائت است، شک در دوران مجرای اصاله التخییر است، در علم اجمالی اگر امر دائر بین محذورین نباشد مجرای احتیاط است.
در پایان نشست مهدی ساجدی؛ عضو هیئت علمی دانشگاه قرآن و حدیث به عنوان ناقد سخنرانی کرد که گزیده آن را در ادامه میخوانید؛
آقای نصرتیان فرمودند این نظریه بر چند پایه استوار است که ما باید به نقد آنها بپردازیم. ایشان معتقد است اعتقادات الزاما نباید یقینی باشد و اعتقادات ظنی معتبر هم میتواند جایگزین اعتقادات یقینی باشد. مشکل این است که برخی اعتقادات در دین داریم مثل اعتقادات توحیدی که شارع در این موارد از ما یقین میخواهد و هیچ چیزی جایگزین یقین نیست و اگر یقین در کار نباشد امکان تدینورزی به آن اعتقاد نیست. دلیلش این است شارع میداند امکان تحصیل یقین برای مکلف وجود دارد لذا از آنها خواسته در این اصول اعتقادی به یقین برسند.
پایه دوم بحث شما این است بین شناخت و تدینورزی تفکیک قائل شدید یعنی قبول کردید یک مرحله شناخت داریم و یک مرحله تدینورزی. مهمترین اشکالش این است اگر ایشان میخواهد اصول عملیه را جاری کند در کدام قسمت میخواهد جاری کند؟ شناخت یا تدینورزی. اگر نسبت به تدینورزی باشد تدینورزی یک عمل است. نقطه ثقل نظریه ایشان این است که در اعتقادات اصول علمیه اجرا کنیم.
اگر منظور از اعتقادات تدینورزی باشد، تدینورزی فعل خواهد بود و بر این اساس شما نظریه جدیدی ارائه نکردید ولی اگر بگوییم مراد از اعتقاد، شناخت است با ایجاد شک، آن اعتقاد از بین میرود و جایی برای اجرای اصل عملی باقی نمیماند. پس اعتقاد و التزام قبلی از سنخ عمل نیست از سنخ اعتقاد است و فقها اصول عملیه را برای تحیر در مقام عمل گذاشتند نه تحیر در مقام اعتقاد. پس نمیشود اصول عملیه را در اعتقادات جاری کرد.
انتهای پیام