از آیات قرآن کریم و روایات ائمه معصومین(ع) فهمیده میشود که شفاعت حد و مرزی دارد و بدون حساب و قید نیست. شخصی که میخواهد مشمول شفاعت واقع شود باید وجود خویش را از ارتکاب به اعمالی که مانع شفاعت در قیامت هستند؛ پاک کند. چراکه به گواهی آیات و روایات این اعمال به عنوان موانع برخورداری از شفاعت مطرح هستند و کسی که مرتکب آنها شده باشد و اقدام به جبران و توبه نکرده باشد؛ شفاعتِ هیچ شافعی در حق او مقبول نخواهد بود. به بیان دیگر هیچ شفاعتکنندهای شخصی با این خصوصیات را شفاعت نخواهد کرد تا چه رسد به آنکه شفاعتش مقبول واقع بشود یا خیر.
معنای «ظلم»
ظلم(مصدر عربی) در لغت به معنای وضع شیء در غیر موضع خود، ستم، ستم کردن و بیداد آمده است.[1] ابن فارس مینویسد: ظا و لام و میم دارای دو معنی اصولی است: ۱- تاریکی و سیاهی ۲- چیزی را از ستم در غیرموضوع خود نهادن.[2] همانطور که شخص در تاریکی چیزی را نمیبیند در حال ستم کردن هم مثل اینکه در تاریکی فرو رفته نمیتواند درک حقیقت کند و بطور کلی میتوان گفت ظلم به معنای ستم و گذاشتن چیزی در غیر محل آن است.[3] راغب اصفهانی معتقد است «ظلم» بر سه گونه است: اوّل: ظلم میان انسان و خدای تعالی و بزرگترین آن کفر و شرک و نفاق است و لذا گفت: (إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِیمٌ)[4] ؛ دوّم: ظلمی که میان انسان و مردم است به آن اشاره شده تا آنجا که میگوید: (إِنَّهُ لا یُحِبُّ الظَّالِمِینَ)[5]؛ سوّم: ظلم میان انسان و نفس خویش که در آیه: (فَمِنْهُمْ ظالِمٌ لِنَفْسِهِ)[6] به آن مقصود اشاره شده است.[7]
برای ظلم، معنای دیگری نیز وجود دارد که عبارت است از: ضرر و اذیت رسانیدن به غیر، از قبیل: کشتن و یا زدن، دشنام و فحش دادن، غیبت کردن، تصرف کردن مال غیر به ناحق و یا غیر اینها از کردار یا گفتاری که باعث اذیت دیگری شود. و این، ظلم به معنای اخص است.[8] بیشتر آنچه در آیات و روایات، و عرف مردم ذکر میشود این معنا مراد است، پس اصطلاح معروف «ظلم» به معناى رعایت نکردن حق است.
ظالمین را هیچ شفاعتی نیست
خداوند متعال در آیه 18 سوره مبارکه غافر میفرماید: وَ أَنْذِرْهُمْ يَوْمَ الْآزِفَةِ إِذِ الْقُلُوبُ لَدَى الْحَناجِرِ كاظِمينَ ما لِلظَّالِمينَ مِنْ حَميمٍ وَ لا شَفيعٍ يُطاع؛ و آنان را از روز نزديك بيم ده، آن گاه كه [از شدت ترس] جانها به گلوگاه رسد، در حالى كه همه وجودشان پر از غم و اندوه است. براى ستمكاران هيچ دوست مهربانى و شفيعى كه شفاعتش پذيرفته شود، وجود ندارد.
شیخ طوسی در تفسیر این آیه شریفه میفرماید: و قوله (ما لِلظَّالِمِينَ مِنْ حَمِيمٍ وَ لا شَفِيعٍ يُطاعُ) نفي من اللَّه أن يكون للظالمين شفيع يطاع.[9]
شیخ طبرسی نیز در تفسیر آیه شریفه میگوید: ما لِلظَّالِمِينَ مِنْ حَمِيمٍ (دوستى براى ستمكاران نيست) يعنى براى مشركان و منافقان كسى نزديك نيست كه ايشان را سود دهد وَ لا شَفِيعٍ يُطاعُ (و نه شفاعتكنندهاى كه اطاعت گردد) در ميان ايشان كه شفاعت او مورد قبول باشد.[10]
شیخ ابوالفتوح رازی نیز معتقد است: ما لِلظَّالِمِينَ مِنْ حَمِيمٍ وَ لا شَفِيعٍ يُطاعُ، گفت: ظالمان را نباشد هيچ خويشی و نه شفاعتخواهى كه او را طاعت دارند.[11]
اما در تفسیر بیانالسعاده مطلب کاملتر است: ما لِلظَّالِمِينَ مِنْ حَمِيمٍ ستمكاران را نزديك و خويشى نيست تا نفعى به آنها برسانند و عذاب را از آنان دفع نمايند. وَ لا شَفِيعٍ يُطاعُ لفظ «يطاع» وصف «شفيع» است تا اشعار به اين باشد كه شفيع وقتى مطاع نباشد شفاعت او فايدهاى نمىرساند به نحوى كه گويى اصلا شفيع نيست و مقصود اين نيست كه آنها گاهى شفيع مىشوند ولى مطاع نيستند.[12]
سید عبدالحسین طیب نیز مینویسد: ما لِلظَّالِمِينَ مِنْ حَمِيمٍ وَ لا شَفِيعٍ يُطاعُ نيست از براى ظالمين در قيمة دوست و حميمى كه از او حمايت كند و نه شفيعى كه شفاعتش پذيرفته شود. ما لِلظَّالِمِينَ صدق بر مشرك و كافر و معاند و منافق و مخالف و ظلمه ميكند زيرا يا بخود ظلم كردند يا بغير يا بدين حتّى عاصى را هم ميگيرد فرداى قيمه.[13]
مصادیق ظالمین
بیان تفسیر اطیبالبیان به نظر کاملتر می آید چرا که مصادیق ظالمین را هم آورده است:
آیه شریفه به صراحت بیان میدارد که برای ظالمین در روز قیامت هیچگونه دوست مهربان و شفیعی وجود نخواهد داشت چرا که این گروه به دلیل ظلمهایی که در طول زندگی خویش مرتکب شدهاند؛ از رحمت الهی دور خواهند بود. همچنین خداوند متعال در آیات 109 – 111 سوره مبارکه طه میفرماید: «یَوْمَئِذٍ لا تَنْفَعُ الشَّفاعَةُ إِلاَّ مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ ... وَ قَدْ خابَ مَنْ حَمَلَ ظُلْماً؛ در آن روز شفاعت كسى سودى ندهد مگر آنكه [خداى] رحمان به او اذن دهد ... و كسى كه بار ظلم و ستمى با خود برداشت، مسلماً محروم و نااميد شود.» درباره آیه 109 در مناسبتهای مختلف بحث کردهایم لکن مراد ما بیشتر، بخش آخر آیه 111 میباشد. در اینجا نیز قرآن کریم تصریح میکند که هر کسی بار ظلم و ستمی با خود برداشت، مسلما محروم و ناامید خواهد شد. منظور از محروم شدن و ناامید شدن چیست؟ مگر جز این است که یکی از مصادیق اصلی محروم شدن از رحمت الهی همانا محروم شدن از فیض بزرگ شفاعت است؟ مگر نه این است که بسیاری از انسانها به شفاعت در روز قیامت امید بستهاند؟ ولی آیه شریفه میفرماید امید ظالمین قطع خواهد شد و برای ایشان شفاعت در کار نیست.
در تفسیر نمونه نیز ذیل این آیات چنین آمده است: در پايان آيه، اضافه مىكند: مايوس و نوميد از ثواب الهى كسانى هستند كه بار ظلم و ستم بر دوش كشيدند (وَ قَدْ خابَ مَنْ حَمَلَ ظُلْماً). گويى ظلم و ستم همچون بار عظيمى است كه بر دوش انسان سنگينى مىكند و از پيشرفت او به سوى نعمتهاى جاويدان الهى بازمىدارد، ظالمان و ستمگران چه آنها كه بر خويش ستم كردند، يا بر ديگران، از اينكه در آن روز، با چشم خود مىبينند، سبكباران به سوى بهشت مىروند اما آنها زير بار سنگين ظلم در كنار جهنم زانو زدهاند نوميدانه به آنها نگاه مىكنند و حسرت مىبرند.[14]
هم چنین در روایتی از وجود مبارک رسول الله(ص) آمده است: من سرته حسنته و سائته سيئته فهو مؤمن فان لم يندم على ذنب يرتكبه فليس بمؤمن و لم تجب له الشفاعة و كان ظالما، و الله تعالى يقول: ما لِلظَّالِمِينَ مِنْ حَمِيمٍ وَ لا شَفِيعٍ يُطاعُ.[15]
از بررسی آیات و روایت فوق این نتیجه حاصل شد که «ظلم» یکی از موانع شفاعت است، اما جا دارد در این فرصت، مختصری به تاثیر ظلم بر جامعه بپردازیم؛ جامعهای که مومنِ به شفاعت باشد نه ظلم میکند و نه زیر بار ظلم میرود و بلکه در مقابل مطلقِ ظلم میایستد و بعضا مقابله هم میکند. آنطور که واضح است ظلم از عوامل انحطاط جوامع محسوب میشود و در بررسی تاریخ به جوامعی بر میخوریم که بر اثر ظلم از بین رفتهاند. در پارهای از روایات ما به این معنا اشاره شده است که وجود عدالت در جامعه باعث شکوفایی استعدادها میشود و مشخص است که ظلم در مقابل عدل است و در جامعهای که ظلم باشد، قطعا استعدادها شکوفا نمیشود. این مسئله باعث بوجود آمدن تقابل بین طبقات جامعه و در نتیجه سبب از همپاشیدگی اخلاقی و انحطاط آن میشود. تاکید بر موانع شفاعت باعث میشود که افراد جامعه برای اینکه مورد شفاعت واقع شوند؛ از ظلم بپرهیزند.
ادامه دارد...
احمد گلستانی عراقی
پینوشتها:
[1] . مصباحالمنیر، ج 2، ص 386.
[2] . ابن فارس، احمد بن فارس، معجم مقاییساللغه،ج 3، ص 468.
[3] . رامپوری، غیاث الدین محمد بن جلالالدین بن شرفالدین، غیاثاللغات، ص۵۶۹.
[4] . سوره لقمان، آیه 13.
[5] .سوره شوری، آیه 40.
[6] .سوره فاطر، آیه 32.
[7] .راغب اصفهانی، حسین بن محمد، مفردات فی غریب القرآن، ص 414.
[8] . نراقی، ملا احمد، معراج السعاده، ص476.
[9] . طوسی، محمد بن حسن، التبيان في تفسير القرآن، ج9، ص 65.
[10] . طبرسی، فضل بن حسن، تفسير مجمع البيان،ج21، ص 248.
[11] . ابوالفتوح رازی، حسین بن علی، روض الجنان و روح الجنان في تفسير القرآن، ج17، ص 20.
[12] . سلطان علی شاه، سلطان محمد بن حیدر، ترجمه تفسير بيان السعادة فى مقامات العبادة،ج12، ص 422.
[13] . طیب، سید عبدالحسین، اطيب البيان فى تفسير القرآن، ج11، ص 364.
[14] . مکارم شیرازی، ناصر و دیگران، تفسير نمونه، ج13،ص 306.
[15] . عروسی حویزی، عبد علی بن جمعه، تفسیر نورالثقلین، ج 4، ص 579.
انتهای پیام