سر بر کدام آستان بساییم تا بیابیم تو را / از وصال بگو
کد خبر: 3890016
تاریخ انتشار : ۲۱ فروردين ۱۳۹۹ - ۰۰:۰۳

سر بر کدام آستان بساییم تا بیابیم تو را / از وصال بگو

حضرت مهدی(عج) در سال 255 هجری قمری چشم به جهان گشود و امسال در سال 1441(ه . ق) قریب به 1186 سال از عمر ایشان می‌گذرد، امیدست به دعای همه بندگان خوب خدا از مابقی غیبت آن حضرت از غیبت صغری تاکنون که 1181 سال از آن می‌گذرد چشم‌پوشی شده و چشم جهان به چهره دلربای ایشان روشن شود.

انتظار، نشان داغ عشقی در دل همه ما است. نگاه سردم در روزهای سخت نامیدی به نگاه گرم تو گره خورده است، نگاه توست که به تمام خوبی‌ها هویت می‌دهد، ما شیعیان تمام زیبایی‌های دنیا را در گوشه چشمی از سوی شما می‌بینیم، می‌دانیم و شک نداریم تو می‌آیی و با همان دستان یا حتی نه با نگاهی پر از مهر و پدرانه یکی یکی گره‌های کور زندگی‌امان را باز می‌کنی، می‌دانیم روزی می‌آیی و عاشقانه پیچک نگاهت بر دریچه قلبمان گره می‌خورد و از خدا می‌خواهیم این پیچک زیبا با گناهی خواسته و یا ناخواسته پژمرده نشود.

امسال 1186اُمین سال تولد شما را جشن می‌گیریم، کاش امسال که 1181 سال که از غیبت شما می‌گذرد بوی وصال دهد. کاش امسال از وصال به جای انتظار برایمان بگویی و با آمدنت دنیا را غرق در خوبی و پاکی کنی تا در هیچ جای جهان مزدوران به خاطر رنگ پوست و نوع گویش به ضعیفان زور نگفته و آپارتایدها برای همیشه فراموش شود.

کاش امسال با وصالت مرهم دلهای بی‌قرارمان باشی و هرگاه که گرفتار روزگار می‌شویم سر بر آستانت بساییم و از شما طلب کمک کنیم. یابن‌الزهرا(ع) سالهاست دعای عهد و فرج می‌خوانیم و در قنوتمان «اللهم عجل لویک الفرج» می‌گوییم، آقاجان سالهاست چشمانمان بارانی‌ترین ابر این ناحیه است و حتی ثانیه‌ها در فراغ شما بغض کرده و اشک ریزان است.

ما را از بند هرچه معاصی است رهایی بخش

تمام روزهایم را به امید باخداشدن سپری می‌کنم و آرزو دارم شما مرا با خدا کرده و از بند هرچه معاصی است نجات دهی، دلم از تاریکی دنیا به تنگ آمده است و منتظرم تا بارقه‌ای امید از سوی شما که امام و مولای منی ببینم و با پا نه با دل قدم در راه شما بگذارم و بمانم. دلم ساعات پرامید می‌خواهد، نمی‌دانم به جرم کدام گناه از نگاه شما دور شدم خودتان دست به دعا بردارید و برای خوب شدنم دعا کنید.

آقا جان! دست به هر چه می‌زنم نمی‌شود، نه اینکه خدا نخواهد، خدا در لحظات زندگی همه ما روزی، جایی، گوشه‌ای دلمان را شاد کرده و یا مشکلی را رفع کرده که جز خودش کاری ازدست کسی بر نمی‌آمد، اما عزیز دل زهرا(س) گویا زمانه سر جنگ دارد و گوشه دلم غمی کُهنه کمین کرده تا در فرصتی زندگی‌امان را به نابودی کشاند و تنها امید به لطف خدا و دعای شماست که مرا آرام می‌کند.

دل من و تمام شیعیانت تمام عمر در هوای دیدنت تپید و در حسرت دیدار شما سوخت، آقا جان شما گل همیشه بهاری، امسال که در اولین ماه سال میلادت را جشن می‌گیریم بر خود می‌بالیم؛ چون بهار ما با تو زیباست، اگر باشی زمستان هم برای ما بهارست، دلمان برایت ای یوسف زهرا تنگ شده است، دلتنگی ما برای شما از دلتنگی‌های شب‌های جمعه فرار رفته است و هر لحظه به لحظه دلتنگ آمدنت هستیم.

قلب ما از شوق دیدار بی‌تاب شده

گاهی با خود فکر می‌کنم در ضربان قلب و بی‌قراریش سر و سری وجود دارد، خدا که تمام قدرت‌ها در اختیار اوست می‌دانسته روزی فرزندی از تبار خوبی‌ها و پاکی‌ها خواهد آمد، دل مارا از بدو تولد تا مرگ بی‌قرار نبودش قرار داد و می‌دانیم قلب ما از شوق دیدار شماست که می‌تپد.

مهدی جان! تو دلیل دعاهای شبانه، دعای ام یجیب و دعای شب‌های قدرم هستی، همه چیز را با شما می‌خواهم، در این حالات تو را نزدیک‌تر حس می‌کنم که حتی با آمدن نسیم کوچکی می‌توانم عطر خوش شما را استشمام کنم، آقا جان چه شد که بینمان فاصله افتاد، فاصله من و شما فاصله دلهاست، دل ما غرق در گناه شد و لذت گناه اجازه استشمام عطر وجود شما را از من گرفت، با وجود تمام خطاها و گناه‌هایم، اما می‌دانم که مهربانی، می‌دانم که روزی این فاصله‌ها شکسته می‌شود و به قصه نحس جداییمان خاتمه می‌دهد.

 شرمنده‌ام آقا جان، شرمنده‌ا م که نتوانستم شیعه خوبی باشم، آنقدر سرگرم روزمرگی شدم که یادم رفت باید منتظر باشم و انتظار را در لحظات تجربه کنم، شرمنده‌ام آقا که وقتی تیر بلا و مصیبت راهش را به سمت زندگیم کج کرد یادت کردم، یادم رفت من همان آدم دیروزی هستم که برای آمدنت دعا می‌کردم، شرمنده‌ام که فقط می‌گویم بیا و برای آمدن منتظرت نیستم و از همه مهمتر کاری نکردم.

دل‌ها همه بی‌قرار ظهورت

نمی‌دانم در ظهورت چه راز و اسراری نهفته است که اهل دل لحظه به لحظه بی‌قرارت هستند، در کوچه کوچه دنبالت بودم ونمی‌دانستم در انتهای کدام مسیری یا شاید باور ندارم که همه جا حضور داری و در خیال دنبالت بودم، چون تو همه منی و من از خود دورم.

مولاجان دستت را برای سلامتی‌مان بالا بیاور این روزها حال زمین و شیعیانت خوب نیست، مگر نگفته‌ای ما شیعیان صاحب داریم و صاحب ما بعد از خدا شمایی. این روزها بیشتر از هر روز دیگری احساس می‌کنم تو را کم دارم. بهار سلامتی بی دعای شما آمدنی نیست.   

 بهارشد و گل‌ها عالم را مست و حیران کردند، اما گل بهانه است و جهان از وجود شما خوش بوست، دیدن بهانه چشم است؛ چراکه دنبال تو می‌گردد، حتی چشم‌ها هم می‌دانند دیدن تو هزاران درد را درمان می‌کند. امروز، 15 شعبان سال 1399 هجری شمسی است، دلمان می‌گیرد وقتی وارد کوچه و خیابان می‌شویم، امسال جشن میلادت با وجود قرنطینه  بیماری به نوعی به حاشیه رفت، آنقدر همه درگیر کنترل بیماری شدند که خیابان‌ها آذین‌بندی مهدوی نشد.

آقاجان! تشنه و دلتنگ یک نگاه، نه حتی یک نیم نگاه از سوی شما هستم، شما را به جان مادرت زهرا(س) مرا بی‌نصیب نکن. شما چه مشتاقانه منتظر دعای من برای آمدنت و من چه بی‌خیال. حتی گمان می‌کنم دعایم از سر عادت باشد و غافل از اصل انتظار تو را صدا می‌زنم و امید دارم صدایم را بشنوی در صورتیکه ابتدایی‌ترین آداب انتظار را نمی‌دانم.

عجیب است که چه آسان به نبودنت عادت کرده‌‌ام، بی‌خیال نشسته‌ام و فقط دعا می‌کنم، نه کوششی نه وفایی، فقط نشسته‌ام و می‌گویم ای یوسف زهرا خدا کند که بیایی. ای مهربان‌تر از پدر، برای من و همه ما دعا کن لایق یاریتان شویم و زمینه‌ساز ظهورتان. آقاجان! از دست دیدگان بارانی‌ایمان کاری ساخته نیست، تو خود دست به دعا بردار و برای آمدنت دعا کن.

دلنوشته از مریم روشن، سردبیر ایکنا استان مرکزی

انتهای پیام
captcha