خاطرات آیت‎الله امامی کاشانی از شهید فرامرزی؛ محافظی با استعداد بالا در حفظ قرآن
کد خبر: 3699301
تاریخ انتشار : ۲۹ اسفند ۱۳۹۶ - ۰۱:۱۱
گزارش اختصاصی ایکنا؛

خاطرات آیت‎الله امامی کاشانی از شهید فرامرزی؛ محافظی با استعداد بالا در حفظ قرآن

گروه ادب ــ آیت‌الله امامی‌کاشانی در گفت‎وگوی اختصاصی با ایکنا، از خاطرات خود از شهید مدافع حرم؛ شهید فرامرزی که در دوره‎ای محافظ شخصی ایشان بوده، سخن می‎گوید و یادآور می‏‎شود که این شهید استعداد بالایی در حفظ قرآن داشت.

عید/// مقابله و مباحثه شهید فرامرزی و آیت‌الله امامی‌کاشانی در حفظ قرآن 

به گزارش خبرنگار ایکنا؛ شهید محسن فرامرزی از شهدای مدافع حرم، پیش از اعزام به سوریه، سرتیم حافظت از آیت‌الله امامی کاشانی؛ امام جمعه موقت تهران بود. در همین رابطه به دیدار معظم‌له رفتیم تا با ایشان گفت‌وگویی داشته باشیم. متن این گزارش را در زیر می‌خوانید؛

یک ساعتی را منتظر ماندم تا بتوانم از بخش پیشین مدرسه عالی شهید مطهری که در عین حال دفتر آیت‌الله امامی کاشانی بود،‌ به محوطه درونی مدرسه بروم. پس از چک و خنثی دوربین عکاس،‌ مدتی را منتظر ماندیم. گرفتن این مصاحبه و دیدار با شخصیت امام جمعه برایم ارزش بسیاری داشت.

محیط درونی نخستین حیاط مدرسه مطهری که حالت قدیمی داشت،‌ انسان را به یاد گذشته‌هایی می‌انداخت که خانه‌ها اندرونی داشتند. آنجایی که ما منتظر بودیم به اصطلاح بخش بیرونی این مدرسه بزرگ بود که غرفه‌های متعددی را در اطراف حیاط آن داشت که گاه از برخی از آنان طلبه‌ای بیرون می‌آمد و کتابی در دست داشت که نشانگر مطالعه و جریان داشتن علم در این مدرسه قدیمی بود.

کف حیاط این مدرسه به آجرهای قدیمی سنگفرش بود و تمام اتاق‌ها و درب‌های آنان نیز قدیمی بودند. پس از اینکه اذن ورود داده شد،‌ سرتیم حفاظت ما را از دالانی که به حیاط پشتی متصل می‌شد و شاید بتوان آن را اندرونی خواند،‌ هدایت کرد. باغچه بزرگی در میانه حیاط بود که دو دروخت نه چندان کهنسال در دو طرف این باغچه خودنمایی می‌کرد. در میانه آن،‌ حوضی جای داشت که از دو طرف با باریکه‌ای سیمانی به دو سمت حیاط متصل می‌شد.

سر در دور تا دور حیاط درونی که وسعتش نسبت به حیاط بیرونی کوچکتر بود،‌ به تصاویر اسلیمی و کتیبه‌نگاری و نقاشی‌های سنتی مزین بود. از نمای این حیاط نیز مشخص بود که ساختمان قدیمی است و حتی بازسازی هم نشده است. در آن سوی حیاط اتاقی قرار داشت که دفتر آیت‌الله امامی کاشانی بود. اتاقی مملو از کتاب و چند کتابخانه. کتاب‌هایی قطور با عناوین عربی. میزی در میانه اتاق دومی که به صورت تو در تو با اتاق اول قرار داشت به چشم می‌خورد. امام جمعه همچنان موقر و مرتب در اتاق دوم مشغول مرتب کردن عبایش بود. فرصت کم بود و باید مصاحبه را سریع‌تر شرع می‌کردم تا بتوانم زمان بیشتری را در محضر ایشان باشم از این رو سوالاتم را چنین آغاز کردم؛

ـ شخصیت شهید فرامرزی را چطور شناختید و به عقیده شما چه ویژگی‌هایی در وجود وی بود که سبب شد به فیض شهادت برسد؟

از زمانی که فرامرزی نزد من آمد،‌ وی را در شخصیت انسان ویژه‌ای دیدم. یکی از ویژگی‌های این شهید آن بود که بسیار مؤدب بود. این تعریف از ادب، فقط به من مربوط نمی‌شود و همه کسانی که ایشان را می‌شناختند، از وی چنین توصیفی داشتند. وقتی که فرامرزی شهید شد،‌ فقط من نبودم که از شهادت وی متاثر شدم، بلکه هر کسی که این خبر را می‌شنید، ناراحت می‌شد. این خبر برای فرماندهان سپاه نیز ناراحت کننده بود.

هنگامی که با هم نزد پزشک می‌رفتیم تا من را معاینه کنند، آنان از من می‌پرسیدند که فرزند شماست؟ من می‌گفتم «بله»؛ از خودش که می‌پرسیدند، می‌گفت «همراه ایشان هستم». نحوه برخورد وی با شخصیت‌های مختلف نیز به همین صورت بود و طوری برخورد می‌کرد که حتی شخصیت‌های بالارتبه هم تصور نمی‌کردند که وی یک محافظ معمولی باشد. نحوه برخورد،‌ صحبت و رفتارش به گونه‌ای بود که دیگران چنین ذهنیتی از ایشان پیدا می‌کردند. این همه از نظر ادبی بود که فرامرزی داشت.

از نظر تقوا و پرهیزگاری نیز جایگاه والایی داشت. بارها دیده بودم که در سفرها هم برای نماز اول وقت اهمیت ویژه‌ای قائل بود. از اینکه حرفی بزند که تهمت به کسی باشد یا غیبت محسوب شود بسیار پرهیز می‌کرد. اهل مراقبت بر حرام و حلال بود. برخلاف این روند در فعالیت و عملکردش ندیدم و هیچ گاه در طول مدت زمانی که نزد من بود، خلاف این رویه عمل نکرد.  

عید/// مقابله و مباحثه شهید فرامرزی و آیت‌الله امامی‌کاشانی در حفظ قرآن

شهید فرامرزی از نظر فداکاری و ایثار نیز از جمله افرادی بود که به عالم آخرت توجه ویژه داشت. وی نسبت به این دنیا بی توجه بود. گاهی که طی سفر با هم قدم می‌زدیم،‌ سوالاتی از من می‌کرد که نمی‌دانستم به چه منظور آنها را می‌پرسد. برای مثال می‌گفت که «آیا از کسانی که از دنیا رفته‌اند،‌ در هنگام ظهور امام زمان(عج) به یاری حضرت می‌آیند و پای رکاب ایشان خواهند بود؟» من جواب می‌دادم «بله، آنها افراد خاص خواهند بود» می‌پرسید «این افراد چه نشانه‌هایی دارند؟» به وی می‌گفتم «شهدایی که از دار دنیا رفته‌اند برخواهند گشت و کسانی که ایثار کرده‌ و شهید شده‌اند، زندگی دنیا را در شرایط عالی و ایمانی و فضایی معنوی ادامه می‌دهند و آنان که در کفر دار فانی را وداع کرده‌اند نیز بر می‌گردند و به کیفر کفرشان می‌رسند و این موضوع بخشی از رجعت است تا صالحان برگردند و در پای رکاب آن حضرت باشند.» آن زمان متوجه نمی‌شدم برای چه این سوال‌ها را می‌پرسد،‌ ولی بعد فهمیدم که این سوالات را برای خودش می‌پرسید، به این معنی که خودش چنین حال و هوایی دارد.

وقتی با هم به عتبات عالیات مشرف شده بودیم،‌ یک شب به قتلگاه رفتیم؛ در آنجا نمی‌توان به داخل رفت و افراد در همان درگاه می‌ایستند و عرض ادب می‌کنند. در حال خودم بودم که متوجه شدم فرامرزی زیر لب زمزمه می‌کند و اشک می‌ریزد؛ در حال خودش بود و می‌گفت «شما در عاشورا گفتید «هل من ناصر ینصرنی»؛ من شما را یاری می‌کنم، شما را به خدا به من یک توفیق بدهید که راه شما را بروم و شما را یاری کنم.»

یک بار هم در حرم حضرت معصومه(س) برای غبارروبی رفته بودیم. دیدم که کنار مزار به شدت گریه می‌کند و التماس‌هایی می‌کند که نمی‌فهمیدم چه می‌گوید. بعدها فهمیدم که وی دلش می‌خواست که برای دفاع از حرم برود و مدافع حرم اهل بیت (ع) شود.

ـ از منظر علمی و اعتقادی ایشان را چطور ارزیابی می‌کنید؟

از این منظر، وی به احکام اسلام بسیار پایبند بود. غرو‌ب که می‌شد، گاهی که با هم پیاده‌روی می‌کردیم،‌ من مقداری از قرآن را که حفظ بودم می‌خواندم و وی آیه بعدی را می‌خواند. زمانی که در قم بودم بنا گذاشتم که قرآن را از حفظ کنم، ولی امکانش برایم میسر نشد. مجبور بودم به دنبال کارهایم باشم. مقداری را حفظ کردم و پس از آن نتوانستم در وادی حفظ قرآن قدم بگذارم.

شهید فرامرزی قرآن را حفظ می‌کرد. ایشان جوان بود و حافظه خوبی داشت. در پیاده‌روی پا به پای من می‌آمد. گاهی آیات را بسیار سریع‌تر از من می‌خواند و نیازی به آن نداشت که فکر کند تا آیه را به یاد آورد.

از نظر تحصیل نیز در حوزه علمی، لیسانس داشت و درصدد بود که در مدرسه عالی مطهری تحصیل کند و می‌خواست در اینجا امتحان بدهد و در حقوق اسلامی ادامه تحصیل بدهد تا اینکه به سوریه رفت. در سال‌هایی که فرامرزی کنار من بود هیچ عیبی از وی ندیدم. وی بسیار وظیفه‌شناس بود و سعی داشت که از تیم حفاظت مراقبت کند و کارها را ساماندهی کند.

عید/// مقابله و مباحثه شهید فرامرزی و آیت‌الله امامی‌کاشانی در حفظ قرآن

چند شب پس از مجلس شب هفت فرامرزی، خوابش را دیدم که ملازم علامه طباطبایی بود و همراه ایشان می‌رفت. به نحوی که هم با ایشان تا حدودی فاصله داشت و هم در خدمت ایشان بود.

‌ ـ هنگامی که شهید فرامرزی قصد رفتن به سوریه را داشت، ظاهراً صحبتی در این رابطه با شما نکرد. لطفاً درباره آنچه که حین خداحافظی با شما روی داد برایمان بگویید.

وقتی وی می‌خواست به سوریه برود،‌ نزد من آمد و گفت که می‌خواهد برای گذراندن یک دوره برود و نمی‌تواند پیش ما بماند. هنگامی که خداحافظی می‌کرد بسیار گریه می‌کرد، به نحوی که من تعجب می‌کردم. وی صورتش را روی شانه من گذاشت دستش را روی بازی من گذاشته بود و به شدت گریه می‌کرد و آن قدر بلند می‌گریست که من تعجب کرده بودم. بعد که شهید شد متوجه علت گریستن او شدم.

ـ از همسر ایشان شنیدم که شما بعد از رفتن شهید استخاره گرفتید که از سردار سلیمانی بخواهید او را برگرداند.

بله. چون معتقد بودم اگر بماند از فرماندهان بزرگ سپاه خواهد شد. اگر چه سن و سالش زیاد نبود، ولی لیاقت بسیاری داشت و زمینه اینکه از فرماندهان شود در وجود او بود و می‌توانست خدمات ارزنده‌ای به اسلام کند. این موضوع را همیشه به دوستان هم می‌گفتم که وی می‌تواند نیروها را به خوبی فرماندهی کند.

بر همین اساس بود که استخاره کردم تا او را برگردانم؛ آیه شریفه‌ای که آمد را اکنون در حافظه و به صورت دقیق از حفظ ندارم که بیان کنم ولی اگر ببینم به یاد می‌آورم. مفاد آیه این بود که تو از کجا می‌دانی که خواهد ماند و عمر خواهد داشت. تصور من از این آیه آن بود که شاید در تصادف یا حادثه‌ای عمرش را از دست بدهد و مرگ در راه دفاع از حرم قطعاً ارزنده‌تر است و به همین خاطر به سرعت استغفار کردم و دیگر حرفی در این باره نزدم.

انتهای پیام

captcha