فروکاست مطالعه دین به سطح اصالت در اندیشه اثبات‌گرایان اسلامی
کد خبر: 3916027
تاریخ انتشار : ۲۱ مرداد ۱۳۹۹ - ۱۵:۴۸

فروکاست مطالعه دین به سطح اصالت در اندیشه اثبات‌گرایان اسلامی

به اعتقاد گرامی پرورش‌یافتگان گفتمان اثبات‌گرایی رویکردشان در مطالعه دین به سطح اصالت فروکاسته می‌شود و سطح مطالعه فرهنگی ـ اجتماعی و کارکردهای دینی را وامی‌نهند؛ حتی فراتر از آن، گاهی درکی از اینکه مطالعه دین در سطوح دیگری به جز «اصالت‌گرایی اثبات‌گرایانه» نیز قابل انجام است، ندارند.

به گزارش ایکنا؛ محمدهادی گرامی، عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، یادداشتی با عنوان «اثبات‌گرایان اسلامی و اصالت‌گرایی در مطالعه دین» به رشته تحریر درآورده است که متن آن از نظر می‌گذرد؛

«امکان مطالعه دین دست‌کم در سه سطح متصور است: سطح اصالت الهی؛ سطح فرهنگی ـ اجتماعی؛ سطح کارکردی.

در سطح اول، گزاره‌های دینی بررسی می‌شود تا اَصالت آنها از طریق «اثبات» اتصال آنها به منبع الهی یا شرع، سنجیده شود. این نوع مطالعه، کاملا الهیاتی و درون‌دینی است و در محافل علوم اسلامی کلاسیک مورد توجه است.

در سطح دوم مطالعه، داشتن اصالت الهی یا فقدان آن، برای پژوهشگر هیچ اهمیتی ندارد؛ برای پژوهشگر این حوزه هیچ تفاوتی نمی‌کند که در حال بررسی اسلام، یهودیت، بوداییسم، بهائیت، وهابیت و ... است. چراکه دین را در سطحی که به عنوان یک پدیده فرهنگی ـ اجتماعی ظهور کرده است، بررسی می‌کند؛ اینکه منشأ الهیاتی این ظهور و بروز اجتماعی چیست و اصالت الهی این الهیات ـ یعنی ارتباطش با منبع وحیانی ـ قابل «اثبات» است یا خیر، اصلا مسئله او نیست و برای وی اهمیتی ندارد.

پژوهش‌هایی که در حوزه مردم‌شناسی، جامعه‎شناسی، تاریخ (فکری، فرهنگی، سیاسی و ... ) انجام می‌شود، از این سنخ مطالعه هستند. سطح سوم نیز به مطالعه دین در سطح کارکردها و تأثیرات آن در جامعه با استمداد از مباحث جامعه‌شناسی، روان‌شناسی، حقوق و ... می‌پردازد. در این نوع مطالعه نه اصالت الهی دین و نه توصیف پدیدارشناختی بروز اجتماعی آن، مسئله پژوهشگر است. بلکه پژوهشگر در پی شناسایی کارکردهای دین در سطح اجتماع و بهینه‌سازی آنهاست؛ لذا این نوع مطالعه با هدفی عمدتا تجویزی ـ و نه توصیفی ـ صورت می‌گیرد.

برای نمونه مسئله نصف بودن میراث زن نسبت به مرد در فقه، فارغ از اینکه آیا این حکم اصالت الهی دارد یا اینکه این اندیشه فقهی در مقام بروز اجتماعی ـ فرهنگی چگونه بوده است، می‌تواند از این منظر که چگونه می‌توان کارکرد این حکم فقهی را در نظام اجتماعی امروز بهینه کرد، بررسی شود.

پرورش‌یافتگان گفتمان اثبات‌گرایی در عمل رویکردشان در مطالعه دین به سطح اصالت فروکاسته می‌شود و سطح مطالعه فرهنگی ـ اجتماعی و کارکردهای دینی را وا می‌نهند؛ حتی فراتر از آن، گاهی درکی از اینکه مطالعه دین در سطوح دیگری به جز «اصالت‌گرایی اثبات‌گرایانه» نیز قابل انجام است، ندارند.

گاهی نیز به دلیل درگیری ناخودآگاه در معرفت‌شناسی جزم‌اندیشانه اثبات‌گرا نتایج مطالعه فرهنگی ـ اجتماعی را به دلیل اینکه «قطعی و قابل اثبات» نیست، بی‌مایه و بی‌فایده تلقی کرده و آن را به ریشخند می‌گیرند؛ در حالی که کسی که اندک دستی بر علوم انسانی داشته باشد، به راحتی می‌داند جزم‌اندیشی و اثبات‌گرایی به این معنا، در علوم انسانی کاملا بی‌معناست و اهل دانش‌های انسانی تفسیری عدم امکان دستیابی به چنین قطعیت یقینی و برهانی را به عنوان پیش‌فرض در نظر دارند.

البته طبیعی است که اگر از زاویه تقسیم وظایف رشته‌ای به این سه سطح نگاه شود، یک متکلم، یا فیلسوف یا فقیه به اقتضای وظیفه رشته‌ای خود به سطح اجتماعی و کارکردی نپردازد. اما میان نپرداختن به دو سطح دیگر به خاطر تفکیک رشته‌ای و براساس خودآگاهی، با نپرداختن به دو سطح دیگر به دلیل نداشتن تصوری از آن و جدی نگرفتن و یا معرفت‌زا و مفید ندانستن آن، تفاوت زیادی وجود دارد.

سخن در اینجا درباره پیامدهای ناخودآگاه و تا حد زیادی روانشناختی ـ اجتماعی سیطره پارادایم اثبات‌گرایی بر اذهان سنت‌گرایان اسلامی است، وگرنه از لحاظ منطقی بسیاری از کنش‌های «اثبات‌گرایان اسلامی» ـ از جمله تفکیک حوزه‌ای رشته‌ها ـ قابل دفاع و به تعبیر آنان «قابل اثبات» است.

انتهای پیام
captcha