به گزارش ایکنا، نخستین درسگفتار از سلسله درسگفتارهای تأملات تاریخی با عنوان «کنشگران مرزی» شامگاه دیروز، جمعه، نهم آبانماه، با سخنرانی مقصود فراستخواه به صورت مجازی برگزار شد. فراستخواه در ابتدای این نشست با بیان اینکه مسئله ما در این درسگفتارها ایران است، گفت: ما در ایران مسائل زیادی مانند مسئله اقتصاد نفتی، دین، دولت و ... داشتیم و داریم و در نتیجه این مسائل بخشهایی از جامعه ضعیف میماندند و نمیتوانستند که توانایی خودشان را نشان دهند. بنابراین مجموعه این مسائل نشان میدهد که ساحتهای میانجی نمیتوانستند ظهور و بروز کنند.
وی در ادامه گفت: از آنجاکه در ایران ساختارها فاقد هوش لازم بودند، در نتیجه نیازمند این بود که کنشگران بیشتر هزینه بدهند و ابتکارات عملی و تنوعات عملی از خودشان نشان دهند و این به دلیل نیرومند نبودن نهادهای اجتماعی بود. اینها مشکلاتی است که ما در جامعهمان داشتهایم. بنابراین کنشگران نمیتوانستند زیاد تأثیرگذار باشند و این هم به دلیل نبودن نهادهای توانمند بوده است.
به گفته استاد مؤسسه پژوهش و برنامهریزی آموزش عالی، وقتی این سیکلهای معیوب را در جامعه میبینیم، سوءتفاهم خیلی زیاد داشتیم و در نتیجه اعتمادها و نهادهای مدنی ضعیف میماند و در این صورت کارایی دولت هم کم میشود و در این چرخه حقوق مردمان آسیب میبیند. منطقاً چندان درست نیست که مسئله ایران را فقط با نگاه آسیبشناسی ببینیم. درست است که باید نقد کنیم و ضعفها را ببینیم، اما اگر نظریه آسیبشناسی آن چنان چیره شود که هیچ راهی برای بهبود نیست، در این صورت ما دچار یک فلج ذهنی میشویم و یک نوع ناتوانی از فهم مسئله ایران خواهیم داشت.
وی با اشاره به اینکه این نگاه آسیبشناسانه صرف سرچشمه فقدان است، یعنی ما در پارادایم فقدان نباید بمانیم، افزود: وقتی به ایران نگاه میکنیم فقط به نداشتههایمان فکر میکنیم و بیشتر به عارضههای بیماری این سیستم فکر میکنیم و مدام میگوییم که نهادهای مدنی نداریم، دولت ـ ملت نداریم و.... اینها به معنایی درست است، اما نحوه تدوین و توضیح اینها اگر چولگی به فقدانها پیدا کند و آنچه در ایران میبینیم فقدان و آسیب باشد، آن موقع است که به یک نوع امتناع تفکر و اندیشیدن به آینده ایران میرسیم و غرق در آن میشویم.
استاد مؤسسه پژوهش و برنامهریزی آموزش عالی با سرمشق فقدان نمیتوانیم به حل مسئله ایران برسیم، مقداری نیازمند سویههای دیگر مانند سلامت و امید هستیم. باید به این پرسشهایی مانند آیا این سیستم میتواند راهکارهایی برای سلامت داشته باشد؟ هم پاسخ دهیم. اینجاست که به رغم همه مشکلاتی که در تاریخ بوده، ایران بوده است و چیزهایی در فرهنگ ایران بوده که میتواند از خودش سرمشقهای امیدبخشانه هم داشته باشد. به جای آسیبشناسی سویههای دیگر مانند امید دادن را هم ببینیم.
وی با تاکید بر اینکه نیازمند یک روش بهبودیافته تر یا به بلوغ یافتهتر که لزوما آسیبشناسانه نیست، هستیم گفت: نیازمند حساسیت تاریخی هستیم یعنی همه شواهد تاریخی را دوره کنیم و جزئیات آن را بفهمیم و نسبت به آن حساس باشیم. ما به نقد و بازاندیشی و ...نیاز داریم و صرفا نباید در آسیبشناسی بمانیم.
فراستخواه با بیان اینکه حساسیت تاریخی کمک میکند که تاریخمان را دوباره بخوانیم و به مشهورات و کلیشهها، که مانع از دیده شدن کنشگران مرزی میشوند، اکتفا نکنیم، عنوان کرد: پیتر برگر ما را به آشناییزدایی از امور دعوت میکند، یعنی چیزهایی که بدیهی شده است در پس آنها لایههای پنهان را ببینیم. درواقع چیزهایی ناچیز شده که باید آنها را چیز کرد. برگر میگوید اینجور میشود که جامعه را فهمید. یعنی یک نوع تأمل مجدد حتی در بدیهیات داشته باشیم.
وی در ادامه افزود: مثلا کلیشهای در زمان ما بود که دستگاه سلطنت فاسد است و این کلیشه آنچنان مستولی بود که اجازه نمیداد برخی از کنشگران را ببینیم. که ممکن است در این دستگاه چیزهای مفیدی هم وجود داشته باشد. کلیشه غالب در زمانی سبب شد که حاکمان ایران متوسل به شاهزادگان شوند و شاهزادگان اختیارات پیدا کنند. همین سبب شد که قدرت تازهای به موازت قدرت حاکم و هسته سخت قدرت ایجاد شود. این امر در قاجار به نحو روشن خودش را نشان میدهد. به ویژه در زمان فتحعلی شاه این را به وضوح مشاهده میکنیم. فتحعلی شاه برای حفظ حکومت مرکزی به ناچار متوسل به قدرت شاهزادگان میشود. این شاهزادگان در سده نوزده سمتهای حکومتی پیدا میکنند و این نسل به نسل ادامه پیدا میکند.
فراستخواه یادآور شد: یکی از فضاهای مرزی را در این دوران ما در این شاهزادگان میبینیم که موجب منفذهایی از جامعه به دستگاه قدرت و برعکس است که همین فضای مرزی است. البته این فضاها در حکومتهای فرانسوی و اروپایی هم مشاهده میشود. شاهزادگان اگر در اروپا نبودند دولتهای ملی نمیتوانستند به این راحتی شکل بگیرند.
به گفته این استاد دانشگاه، دستگاه شاهزادگان محل رفت و آمد کنشگران علم در سدههای 17 و 18 بوده است. وقتی به حساسیت تاریخ و رهیافت تاریخ و توصیف غنی و.... استفاده از ظرفیتهای آنها و تبدیل نظریات به عنوان شمعی برای روشن شدن راه توجه کنیم این شاهزادگان را به عنوان یک نمونه میتوانیم در نظر بگیریم.
وی گفت: ریچاردستون معتقد است که نوشتن و یادداشتبرداری خود یک روش است. یعنی از جز به جز برای فهم و درک بیشتر برای بهبود زندگی در این سرزمین. من به سراغ دیوانهای مختلف رفتهام اما اساساً به دنبال یک سری قهرمانها میرویم، اما مهم است که ما دیوان قضا و دارالترجمه و ... را ببینیم. برای فهم مسئله ایران باید اینها را ببینیم. ما در 1230 شمسی یعنی 50 سال قبل از مشروطه مجلس مصلحتخانه عامه داشتهایم، این نشان میدهد که اینجا اتفاقی است و این رد پای پویش تمدن ایرانی است. این انسانشناسی ایرانی است. این جامعه خفه میشود اما نفس میکشد، این مردم از زیستن استفاده میکنند، این زندگی در این سرزمین همچنان جاری است.
فراستخواه عنوان کرد: قبلاً کلیشهها به ما میگفت که باید به اعتمادالدولهها و ... اعتماد نکنیم. اما باید توجه کنیم که اینها بخشی از تاریخ هستند و توجه کنیم که اینها هم برایمان کلیشه نشوند. حداقل در این دوره معاصر مشیرالدوله داشتیم، اگر قرار است چون مشیرالدوله است از مطالعات تاریخ کنار گذاشته شود، این تحقیقی غنی نیست. اولین مشیروالدوله جعفر مشیرالدوله بوده است که ریاضی خوانده است. این مشیرالدوله نخست را ما در دارالشورای دولت میبینیم. ایشان در آن زمان فعالیتهایی زیادی کردهاند. در تبریز مهندس خانه تبریز را درست میکند، همین نهادها مانند مهندسخانهها اسباب استقلال جامعه از دولت هستند.
به گفته فراستخواه، دومین مشیروالدولهها میزرا یوسف خان تبریزی است که کتاب یک کلمه را درباره قانون مینویسد. سومین میرزا حسین خانه قزوینی یا همان سپهسالار یکی از افرادی بوده که نظام عرفی را در ایران دنبال کرده است. همه اینها باید مورد مطالعه قرار بگیرند. چهارمین مشیرالدوله، یحیی مشیرالدوله است که به وزارت عدلیه و ... میرسد. پنجمین مشیرالدوله میرزا نصراله مشیرالدوله است که مدرسه سیاسی را بوجود میآورد که این مدرسه دانش مشروطه را بوجود میآورد. این خاندان (پیرنیا) دانش حقوق، اقتصاد و تاریخ مدرن را در ایران به معنای نظام جدید معرفتی پایهریزی میکنند.
وی گفت: ما یادداشتها را عملیاتی میکنیم و نوشتهها را به عنوان روش در نظر میگیریم. همواره به من انتقاد میکنند که هرچیزی را که میگوییم فوری میروی و تاریخ آن را میآورید. من حداقل چهار چارچوب نظری درباره کنشگران مرزی آوردهام. برای بیان آنها استقرائی عمل کردم و رفتهام به سراغ تاریخ ایران. نظریهها پنجره هستندو نباید کوریدور باشند. مواجه شدن با لحظه حال است آنقدر در وضع حال ایران کمبود میبینم که برای رفع این کمبودها یکی از کارها این است که پناه میبرم به تاریخ تا با بازخواندن تاریخ بتوانم در کنار چیزهای دیگر فکری برای ایران بکنم. بنیامین به این، تاریخ جبران میگوید. نه اینکه بتوان مشکلات حال را با رجوع گذشته فهمید بلکه دست کم بخشی از مشکلات حال را میتوان با رجوع به گذشته فهمید. تاریخ در حقیقت روایت نوادگان از شکست نیاکان است. تا بتوانم گذشته را در بند حال رها کنیم.
فراستخواه در پایان گفت: بنابراین اینجاست که ما میتوانیم تکه پارههایی از تاریخ و گذشته را امروز ببینیم، گذشته فقط چراغ راه آینده نیست بلکه از تاریخ میتوانیم پارههایی برای امروزمان پیدا کنیم. این کار کوششی است که بخشی از نهان ماندههایی از تاریخ را آشکار کنیم. کنشگران مرزی را از جز به کل به دست آوردم و روشم هم این بوده است که در این سالها آن را جمعآوری کردم تا بتوانم جامعه را برای نقد خودم آماده کنم.
انتهای پیام