به گزارش ایکنا، به مناسبت ایام ماه مبارک رمضان امسال، پای درسگفتار «گزیدههایی از نهجالبلاغه» از زبان عماد افروغ، جامعهشناس و پژوهشگر حوزه دین نشستهایم.
عماد افروغ در بیست و ششمین قسمت این مجموعه با موضوع «وصف امیدواری به خدا» ضمن اشاره به خطبه 160 نهجالبلاغه، به موضوع امیدواری به خدا و اوصاف حضرت موسی(ع)، حضرت عیسی(ع) و پیامبر اکرم(ص) در کلام حضرت امیر(ع) پرداخت که مشروح آن را در ادامه میبینید و میخوانید.
در خطبه 160 نهجالبلاغه امیرالمؤمنین(ع) عباراتی در وصف امیدواری به خدا، حضرت موسی(ع)، حضرت عیسی(ع) و پیامبر اکرم(ص) بیان شده است.
امام علی(ع) در این خطبه میفرمایند: «به گمان خود ادعا دارد كه به خدا اميدوار است، به خداى بزرگ سوگند كه دروغ مىگويد، چه مىشود او را كه اميدوارى در كردارش پيدا نيست. پس هر كس به خدا اميدوار باشد، بايد اميد او در كردارش آشكار شود، هر اميدوارى جز اميد به خداى تعالى ناخالص است و هر ترسى جز ترس از خدا نادرست است.
گروهى در كارهاى بزرگ به خدا اميد بسته و در كارهاى كوچک به بندگان خدا روى مىآورند، پس حق بنده را ادا مىكنند و حق خدا را بر زمين مىگذارند».
همچنین، در ادامه این خطبه در وصف حضرت موسی(ع)، حضرت عیسی(ع) و پیامبر اکرم(ص) نیز آمده است: «موسى(ع) جز قرص نانى كه گرسنگى را بر طرف کند، چيز ديگرى نخواست، زيرا موسى(ع) از سبزيجات زمين مىخورد تا آنجا كه بر اثر لاغرى و آب شدن گوشت بدن، سبزى گياه از پشت پرده شكم او آشكار بود.
و اگر خواهى از عيسى بنمريم(ع) بگويم، كه سنگ را بالش خود قرار مىداد، لباس پشمى خشن به تن مىكرد و نان خشک مىخورد. نان خورش او گرسنگى و چراغش در شب ماه و پناهگاه زمستان او شرق و غرب زمين بود. ميوه و گل او سبزيجاتى بود كه زمين براى چهارپايان مىروياند، زنى نداشت كه او را فريفته خود کند، فرزندى نداشت تا او را غمگين سازد، مالى نداشت تا او را سرگرم كند و آز و طمعى نداشت تا او را خوار و ذليل نمايد، مركب سوارى او دو پايش و خدمتگزار وى دستهايش بود.
پيامبر(ص) از دنيا چندان نخورد كه دهان را پر كند و به دنيا با گوشه چشم نگريست، دو پهلويش از تمام مردم فرو رفتهتر و شكمش از همه خالىتر بود. دنيا را به او نشان دادند، اما نپذيرفت و چون دانست خدا چيزى را دشمن میدارد، آن را دشمن داشت و چيزى را كه خدا خوار شمرده، آن را خوار انگاشت و چيزى را كه خدا كوچک شمرده، كوچک و ناچيز مىدانست.
و همانا پيامبر(ص) كه درود خدا بر او باد، بر روى زمين مىنشست و غذا مىخورد و چون برده، ساده مىنشست و با دست خود كفش خود را وصله میزد و جامه خود را با دست خود مىدوخت و بر الاغ برهنه مىنشست و ديگرى را پشت سر خويش سوار مىكرد.
پردهاى بر در خانه او آويخته بود كه نقش و تصويرها در آن بود، به يكى از همسرانش فرمود، اين پرده را از برابر چشمان من دور كن كه هر گاه نگاهم به آن مىافتد، به ياد دنيا و زينتهاى آن مىافتم».
انتهای پیام