عرض ارادت شاعران هندی به امیرالمؤمنین(ع)/ فخر زمانه زبده اھل جهان علی(ع)
کد خبر: 3985996
تاریخ انتشار : ۰۲ مرداد ۱۴۰۰ - ۱۶:۱۳
گزارش ایکنا از نشست ادبی قربان تا غدیر/

عرض ارادت شاعران هندی به امیرالمؤمنین(ع)/ فخر زمانه زبده اھل جهان علی(ع)

نشست ادبی «قربان تا غدیر» با حضور شاعران و هنرمندان فارسی‌زبان کشورهای گوناگون به همت گروه هندیران در فضای مجازی برگزار شد.

عرض ارادت شاعران هندی به امیرالمؤمنین(ع)/ فخر زمانه زبده اھل جهان علی(ع)به گزارش خبرنگار ایکنا؛ نشست ادبی «قربان تا غدیر» شب گذشته اول مرداد به همت گروه بین‌المللی هندیران با حضور شاعران، استادان و هنرمندان فارسی‌زبان کشورهای ایران، هند، پاکستان، افغانستان و ... در فضای مجازی برگزار شد.
 
در این برنامه دو ساعته تعدادی از شاعران به ویژه شاعران ایران و هند برای اعیاد قربان و غدیر به شعرسرایی پرداختند و هنرمندان قطعاتی از آثار هنری خوشنویسی خود را ارائه کردند. در میان شاعران کشور‌های مختلف، شاعر هندوستان حضور فعالی داشتند و غدیریه‌های خود را ارائه کردند. از جمله؛
 
سیده فاطمه بلقیس حسینی، شاعر و از اساتید زبان فارسی در دانشگاه‌های هند
ساقیا مرا دوباره بده جامی
از دُرد معرفت 
می‌ای که درد مودت دارد 
می‌ای که بوی ولایت دارد
از باده غدیر بیا پر کن 
 این قلب و سینه را
و پر کن از ایاغ همین باده
چشمم را
خاموش کن 
هر آتشی را 
که جنگل جانم را 
می‌سوزاند 
سرتاسر وجودم 
گلنار و آفتابی و سبز است.
زیرا که من
 آهوی صید گشته مولایم
 
مهدی باقرخان، شاعر هندوستان
خوشا خلیل که در یاری خدا فانی‌ست
که مشعر و عرفاتش، تمام، عرفانی‌ست
 
قسم به قبله اسحق و حلق اسماعیل
که در منای محبت همیشه قربانی‌ست
 
خوشم به شیوه احرام‌بستگان حرم
که جامه‌شان همه از تاروپود عریانی‌ست
 
شهید عشق رها شد ز قید جان و جهان
که مرگ، حریت است و نمرده زندانی‌ست
 
به دور کعبه به یادت ببین چه غلغله‌هاست
به پاس آمدنت جشن‌ها و مهمانی‌ست 
 
بیا و داد رسولان عشق را بستان
کلید کعبه اگرچه به دست سفیانی‌ست
 
بیا به یاری مستضعفان کوخ‌نشین
برس به داد جهانی که در پریشانی‌ست
 
سرویش سرمست، شاعر هندوستان
آریایی خون من با عشق گوید یا حُسین (ع)
داستان کربلا صد کرب دارد یا حُسین (ع)
 
برهمن هستم قدیمی نسبتم با کربلا
روز میدان خاندانم با تو باشد یا حُسین (ع)
 
رایت الله یعنی داستان کربلا
شهرتت  بالاتر است از تاب اسود یا حُسین (ع)
 
آن قدر اخلاص دارم بر امیر المؤمنین
آب بیند چشم من گر  در دل آید یا حُسین (ع)
‌                 
در جواب دعوتت همگام و همدل گشته‌ایم 
صد صف از هندو به یاری تو آمد یا حسین (ع)
 
کربلایت را چه می‌شد گر ببینم کاش کاش
لااقل ما را بخوان روزی به مشهد یا حسین (ع)
 
هندوی هندم، ولی در دل شهادت داده‌ام
هست ذکرم یا علی و یا محمد یا حسین(ع)
                 
پروفسور اخلاق آهن، استاد زبان فارسی دانشگاه هند
به عرش گوش نھادم شبی بحمداللہ
ز قدسیان بشنیدم، علی، ولی اللہ
 
خوشم که مهر، ولی خدا نصیبم شد
روم به شوق زیارت به دیدن آن ماه
 
جھان کفر به یاد جلال وی لرزد
بیا به بازوی خیبرکنش بریم پناه
 
به روز جنگ احد آسمانیان دیدند
که کوه کفر زبون گشت پیش تو، چون کاه
 
نبی مدینه علم است و باب آن علی است
ز راز هر دو جهان کیست، چون علی آگاه؟
 
منم فقیر در بارگاہ آن مولی
که ھست رازگشای رموز سر اللہ
 
پروفسور، ولی الحق انصاری، استاد زبان فارسی دانشگاه هند
فخر زمانه زبده اھل جهان علی(ع)
مولای کائنات سر سروران علی
 
از جانب خدا به بشر ارمغان علی
هدیه ز اهل قدس به ما خاکیان علی
 
دریا علی و به سد و مرجان کلام او
لعل و گهر مواعظ پر مغز و کان علی
 
تعدادی از شاعران ایرانی همچون غلامرضا کافی، سعید تاج‌محمدی، اسماعیل امینی، هرمز فرهادی بابادی، علیرضا قزوه، مصطفی محدثی خراسانی، علیرضا امیری اسفندقه و ... نیز شعر‌های خود را تقدیم کردند، که در ادامه تعدادی از شعر‌ها آمده است.
 
نغمه مستشار نظامی
خیل کبوتران جهان صف کشیده‌اند
گل‌های سرخ باغ جنان صف کشیده‌اند
 
آیینه‌ها موازی هم، روبروی هم
با عشق آفتاب نهان صف کشیده‌اند
 
تا عشق در حوالی دل شعله می‌کشد
ققنوس‌ها در آتش آن صف کشیده‌اند
 
با شوق ریختن به تو‌ای برکه عزیز
صد‌ها هزار رود روان صف کشیده‌اند
 
در کاروان ملتهب حجة الوداع
مردان و کودکان و زنان صف کشیده‌اند
 
جمعی برای بیعت و تبریک منتظر
جمعی از این خبر نگران! صف کشیده‌اند
 
تنها نه مردمان و ملائک که مهر و ماه
در سایه ولایتتان صف کشیده‌اند
 
مولای من سلام؛ به اینجا نگاه کن
دل‌های عاشقان جهان صف کشیده‌اند
 
محمدمهدی عبدالهی
دنیا به پیش چشم فلک، سر به زیر شد
یعنى شکوه عرش خدا بى‌نظیر شد
 
وقتى عطش میان بیابان نفس کشید
هر سنگریزه، تشنه یک «یامُجیر» شد
 
باران عشق در دل صحرا ظهور کرد
تا آن بهار گمشده سهم کویر شد
 
روزى که خنده بر رخ آیینه نقش بست
سرمنشأ دوباره خیر کثیر شد
 
واشد تمام پنجره‌ها سمت برکه‌اى
آیینه‌اى که قسمت «یومُ الغدیر» شد
 
بر منبر عظیم ولایت که تکیه داد
خورشید در قلمرو نورش حقیر شد
 
مردى پر از طراوت باران و شور عشق
در محضر تمامى خلقت، وزیر شد
 
در جشن آسمانى اکمال دین حق
آیینه‌دار سبز رسالت، امیر شد
 
یومُ السُّرور، روز تولاى حیدر است
نادعلى بخوان که فضا دلپذیر شد
 
مولاى دین، طلوع امامت مبارک است
از نور توست، ماه ولایت منیر شد
 
قصیده غدیریه محمدحسین انصاری‌نژاد
روی تمام پنجره‌ها بر کویر بود
سهم پرندگان، عطش گرمسیر بود
 
شن بود و برکه و هیجان عقاب‌ها
رد هزار چلچله بر آن مسیر بود
 
هنگامه داشت دایره گردباد‌ها
بر خارزار یکسره مشک و عبیر بود
 
بر برکه‌ای فرود کبوتر شروع شد
با بال بال، هلهله‌ای دلپذیر بود
 
ابری وزید با نفحات حجازی‌اش
عطرگل محمدی‌اش بی‌نظیربود
 
حس درنگ قافله‌ای بی‌قرار داشت
ساعت به وقت شرعی ظهر غدیر بود
 
برآبگیر میکده‌ای آفریده شد
دستی بر آن قدح قدح آیینه‌گیر بود
 
از مسجد الغدیر، اذان بلال... آه
آن دم چقدر بادیه باران‌پذیر بود!
 
آن مسجدایستگاه تمام فرشته‌ها
بر گنبدش شعاع دو دست منیر بود
 
ابری وزید، آیه «من کنت» غنچه داد
ابری که تشنگان زمین را بشیر بود
 
دستی بلندیکسره گلچرخ شوق زد
تا آسمان تجلی دست امیر بود
 
«حسان» بلند شد به دو دستش قصیده‌ای
شعری که با لطافت موج حریر بود
 
جز جاده غدیر به دریا نمی‌رسد
آری شناسنامه دریا غدیر بود
 
از خلسه غدیر، غزل دست و پا نشد
تا بر لب استغاثه دستم بگیر بود
 
در دستم این قصیده که تقدیم حیدرست
مثل همیشه‌های خدا سر بزیر بود
 
عباس براتی‌پور
تا شد به روی دست نبی (ص) مرتضی (ع) بلند
شد رایت جلال خدا برملا بلند
 
بشنید، چون که نغمه «یا ایهاالرسول»
گردید منبری همه از پشته‌ها بلند
 
مرآت پاک لم‌یزلی، آیت جلی
شد بر سریر دست حبیب خدا بلند
 
آیین پاک ختم رسل ناتمام بود
گر بر نمی‌شد آن مه برج ولا بلند
 
هنگامه شد به کوری چشمان دشمنان
شد بانگ مرحبا ز همه ما سوی بلند
 
خورشید دین، سپهر یقین، ختم مرسلین
شد زین سبب میان همه انبیا بلند
 
تا شد به عرش دست نبی ماه عارضش
شد این ندا ز بارگه کبریا بلند
 
تکمیل شد شریعت پاک محمدی
چونان که گشت دین خدا را لوا بلند‌
 
ای مظهر صفات خداوند لایزال
وی از تو آسمان ولایت به پا بلند
 
هرجا که بود پیکر هر ناتوان به خاک
هر جا که بود ناله هر بی‌نوا بلند
 
هر جا که بود طفل یتیمی سرشک‌بار
هرجا که بود شعله شور و نوا بلند
 
تا خانه‌زاد خود کُنَدَت کردگار پاک
بهرت نمود خانه خود را بنا بلند
 
آهنگ «تفلحوا» چو شنیدی ز کوی دوست
و آواز خوش چو شد ز حریم حرا بلند
 
یک‌باره دست بیعت خود را از روی شوق
کردی به سوی شمس رُسل، مصطفی بلند
 
مدحت‌گر تو ذات جلالت مأب حق
مدح تو کرده با سخن «هل اتی» بلند
 
پا بر حریم خانه، چون بگذاری از شرف
فریاد شوق می‌شود از بوریا بلند
 
با ذوالفقار تو همه جا آشکار بود
دست بلند شیر خدا، «لافتی» بلند
 
ما ریزه‌خوار خوان ولای توایم و بس
از لطف توست این که بُوَد بخت ما بلند
 
خمّ غدیر بود و به قدرت خدا نمود
جاه و جلال آن دُر یکدانه را بلند
 
در پهن دشت ظلمت کفر و نفاق و کین
همواره بود آیت شمس الضّحی بلند
 
باب المراد اهل جهانی و می‌کنند
بر آستان قدس تو دست دعا بلند‌
 
ای نفس قدرت ازلی، یا علی - نمای
نخل شکوه نهضت «روح خدا» بلند
 
ما پیروان مکتب سرخ ولایتیم
گر می‌زنیم گام سوی کربلا بلند
 
عرش خدا زغصه بلرزاند، آن زمان
تیغی که گشت بر سر آن مقتدا بلند
 
تا مست جام توست «براتی» به روزگار
سر می‌کند به عشق تو روز جزا بلند
انتهای پیام
captcha