سردار سرلشکر شهید محمدناصر ناصری، در سال ۱۳۴۰ در روستای سیستانک از توابع شهر اسفدن متولد شد. از دوران کودکی با زندگی در نوار مرزی ایران و افغانستان، کم و بیش با مردمان آن سامان برخوردهایی داشت و همزمان با تجاوز شوروی سابق به آن کشور، در جبهه خدمت به مردم محروم و مجاهدین افغانی نیز فعال میشود و فعالیتهای جهادیشان کمک میکند و همزمان تلاشش را در پایان دادن به شورشهای منافقین در شهرهای بیرجند، قائن و نواحی اطراف آن منطقه ادامه میدهد.
این شهید هم در مبارزه خارج از کشور و هم در داخل ایران، سهم بسزایی در نابودی فرهنگ و روسم غلط و مظلومکشی داشت.
پس از پایان جنگ، همچنان با روحیهای خستگیناپذیر، در سنگرهای مختلفی مشغول خدمت به نظام و انقلاب میشود. سرانجام این انسان خستگیناپذیر در روز ۱۷ مردادماه سال ۱۳۷۷، توفیق این را یافت تا در شهر مزار شریف، به نحوی بسیار مظلومانه و به دست نیروهای طالبان که افرادی شقی و بیمنطق هستند، به مقام شهادت برسد.
او در میان اطرافیانش به دارا بودن اندیشهای عمیق شهرت داشت، اندیشهای که در دل و جان اطرافیانش رسوخ کرده بود و یکی از این انسانها شهید محمود صارمی، خبرنگاری عاشق بود.
سال ۱۳۷۷ شهید محمود صارمی از خبرنگاران کشور که بهعنوان نماینده خبری در شهر مزارشریف کشور افغانستان مشغول فعالیت بود با حمله گروهک تروریستی طالبان شربت شهادت را نوشید. آخرین خبر صارمی این بود که «مزارشریف» سقوط کرد. هفدهم مردادماه ۱۳۷۷، اینجا محل کنسولگری ایران در «مزارشریف» است، من «محمود صارمی» خبرنگار خبرگزاری جمهوری اسلامی ایران هستم، گروه طالبان چند ساعت پیش وارد «مزارشریف» شدند. خبر فوری، فوری. «مزارشریف» به دست طالبان سقوط کرد، عدهای از افراد طالبان در محوطه کنسولگری دیده میشوند به من بگویید که چه وظیفهای دارم.»
هما ناصری، خواهر این شهید در گفتوگو با ایکنا از خراسانجنوبی اظهار کرد: شهید، فرزند پنجم و بزرگ خانواده بودند که بعد از چهار پسر که بهدلیل به بیماریهای نادر، جانشان را از دست دادند زنده ماندند.
وی با بیان اینکه ما هشت فرزند بودیم که شهید برایمان نقش یک حامی و پدر را داشت، افزود: با حمایتهای ایشان بود که من جزو اولین دختران روستا بودم که به شهر رفته و درس خواندم؛ بهدلیل اینکه روستای ما یک روستای دور افتاده بود که تا کلاس پنجم میشد در آن تحصیل کرد و روال عادی این بود که بعد از آن پنج سال دختران روستا به قالیبافی و زندگی روستایی مشغول میشدند.
ناصری افزود: ظهر روز شنبه، ۱۷ مرداد سال ۷۷ بود که تلویزیون اعلام کرد که مزارشریف سقوط کرد و چون برادرم آن زمان در این محل بود، دنبال راه ارتباطی با آن منطقه بودیم؛ تا اینکه بعد از چند روز تلویزیون اعلام کرد ایشان به شهادت رسیدند.
وی بیان کرد: ما نزدیک ۳۳ روز از ایشان بیخبر بودیم و فکر میکردیم که ایشان مفقود شدند و ما تمام اخبار داخلی و خارجی رو رصد میکردیم تا اینکه تلویزیون خبر شهادت را اعلام کرد.
خواهر شهید با بیان اینکه همه اعضای خانواده شوکه شدیم چراکه فکر میکردیم امیدی باشد، افزود: ایشان الگویی در روستا بودند و برای همه جوانان یک سرمشق.
ناصری با بیان اینکه پدر و مادرم دچاری بیماری آلزایمر شدند، اما هنوز او را از یاد نبردهاند، ادامه داد: جدا از تمامی خاطراتی که به یاد دارم ایشان خندههای بسیار زیبایی داشتند و من هنوز بعد از 20 سال خندههای زیبایش با تمام مشکلاتی که داشتند، در یادم نفس میکشد.
وی با بیان اینکه ایشان به دعای کمیل علاقه بسیاری داشت و مضامین بلندش را تصویرگر زندگی انسان میدانست، افزود: توصیه ایشان به جوانان این بود که خط رهبری را گم نکنند.
خواهر شهید بیان کرد: شهید بزرگوار هر زمان که میدید کودکی به علت فقر از تحصیل بازمیماند، دستاش را میگرفت و هر کاری میکرد تا او از تحصیل بازنماند.
ناصری با بیان اینکه راه شهیدان هنوز هم باز است، تنها ما نباید درگیر روزمرگیهایمان شویم، ادامه داد: برای اینکه شهدا دست ما را بگیرند، ما باید بفهمیم که اینها چه کردند و ما هم همان کار را انجام بدهیم؛ نباید از افکارشان جدا شویم.
ناصری اظهار کرد: باید برای ادامه راه به افکار شهدا فکر کرد و برای خود و زندگی خود برنامه داشت؛ زندگی خود را براساس خط سیر شهدا تنظیم کنیم آن گاه ضرر نخواهیم کرد.
انتهای پیام