شر سیستمی، انسان فرارونده را درون‌مانده می‌کند/ مسئولیت فرد در اقدامات جمعی آسیب‌زا چیست؟
کد خبر: 3998266
تاریخ انتشار : ۲۷ شهريور ۱۴۰۰ - ۱۴:۱۱
کاوه بهبهانی بیان کرد:

شر سیستمی، انسان فرارونده را درون‌مانده می‌کند/ مسئولیت فرد در اقدامات جمعی آسیب‌زا چیست؟

کاوه بهبهانی ضمن اشاره به پارادوکس کنش و مسئولیت فردی در اقدامات جمعی آسیب‌زا، گفت: از نظر ژان پل سارتر انسان قابلیت فراروندگی مدام دارد ولی شر سیستمی، انسان‌ها را از وضعیت فرارونده به وضعیت درون‌مانده تبدیل می‌کند.

به گزارش ایکنا، نشست مجازی «امکان یا امتناع زیست اخلاقی در ساختارهای غیر اخلاقی» شب گذشته 26 شهریورماه با حضور حسین هوشمند، مدرس دانشگاه و کاوه بهبهانی، پژوهشگر اخلاق در صفحه اینستاگرام جرعه برگزار شد.

در ابتدای نشست حسین هوشمند به توضیح درباره شرط اخلاقی شدن جامعه پرداخت و اظهار کرد: اولین پرسش این است که یک جامعه اخلاقی چگونه جامعه‌ای است و چه ویژگی‌هایی دارد. از نظر جامعه‌شناسی، جامعه‌ای که نظم و ترتیب خوب دارد جامعه‌ای است که اعضای آن موظف هستند قوانینی که از بالا دیکته می‌شود را رعایت کنند. با این وجود اگر نظام حقوقی جامعه منافع اعضا را تامین نکند آنها وظیفه‌ای برای اطاعت از قوانین ندارند. بنابراین سیستم حقوقی جامعه که بناست اطاعت مردم را به دنبال داشته باشد باید قابل اجرا باشد. برای اینکه قابل اجرا باشد باید محتویاتی داشته باشد یعنی واجد یک سلسله از حقوق و مسئولیت‌ها باشد. این تعریف جامعه‌شناختی و حقوقی از جامعه اخلاقی نحیف است و ما به مفاهیم فربه‌تری در این زمینه نیاز داریم.

وی با تاکید بر اینکه صرف قابلیت اجرایی داشتن یک نظام حقوقی نمی‌تواند تعریف روشنی از جامعه اخلاقی بدهد، گفت: قابلیت توجیه اخلاقی یک جامعه خوب بر اجرایی بودنش مقدم است. پاره‌ای از فیلسوفان اخلاق می‌گویند جامعه خوب جامعه‌ای است که اعضای آن جامعه نه تنها در فعالیت‌های اجتماعی شرکت می‌کنند که از سوی قدرت حاکم هماهنگ می‌شود، بلکه در فعالیت‌های اجتماعی شرکت می‌کنند که مطابق رویه‌هایی است که از سوی خود مردم پذیرفتنی است یعنی پذیرش عمومی را مبنا قرار می‌دهند. شهروندان در این صورت می‌توانند به همکاری اجتماعی تن دهند. بر اساس این تعریف ما باید برداشتی از مفهوم حق و مفهوم خیر اخلاقی داشته باشیم، این دو مفهوم راهنمای رفتار اجتماعی و سیاسی اعضای جامعه است.

ساختار اجتماعی خوب

هوشمند تصریح کرد: به تعبیر دیگر ما باید مفهومی از عدالت ارائه دهیم که این مفهوم بتواند منافع یکایک اعضای جامعه را تامین کند و معطوف به پیشبرد منافع عمومی باشد. در این صورت خواهیم گفت ساختار اجتماعی خوب، ساختاری است که منافع همه اعضای جامعه را در نظر می‌گیرد. وقتی این شرط آخر تامین نشود فقط با نظامی مواجهیم که یک سلسله قوانین را به جامعه تحمیل می‌کند و انتظار اطاعت محض دارد. بنابراین ما یک پیش‌شرط اخلاقی داریم و آن اینکه برای اینکه قوانین جامعه قابلیت تداوم و اجرا داشته باشد، باید منافع همه اعضای جامعه را برآورده کند، بنابراین توجیه اخلاقی نظم را مبتنی بر عدالت تعریف می‌کنیم.

وی یادآور شد: بر اساس این مفروض چند اصل اساسی استنتاج می‌شود. اصل اول این است که عدالت باید یک سلسله حقوق و آزادی‌های برابر را برای همه شهروندان تامین کند. این سلسله آزادی‌ها و حقوق، سلسله شرایط ضروری اجتماعی هستند برای اینکه قابلیت‌های اخلاقی در افراد رشد کند. پس اصل اول فراهم‌کننده زمینه‌هایی برای اخلاقی‌تر شدن افراد در جامعه است یا اصلی است که نابرابری‌های سیاسی در جامعه را کاهش می‌دهد و از سلطه قدرت مطلق جلوگیری می‌کند. اگر امکان استفاده و بهره‌مندی واقعی از این حقوق برای همه فراهم شود، همه باید از فرصت‌های برابر برخوردار باشند و اینجا به اصل دوم می‌رسیم که اصل فرصت‌های برابر است. این اصل ایجاب می‌کند برخورداری از مشاغلی که جامعه دارد، برای عموم شهروندان به یکسان قابل دسترسی باشد. افرادی که از انگیزه‌ها و مهارت یکسانی دارند باید از این بخت برخوردار باشند که به مناصب و مشاغل اجتماعی و اقتصادی متفاوت دسترسی داشته باشند.

وی افزود: به بیان دیگر برخورداری از مقام و موقعیت نباید وابسته به زمینه‌ها و شرایطی باشد که افراد در آن متولد می‌شوند. به بیان دیگر کسب چنین موقعیت‌هایی نباید در انحصار هزارفامیل باشد بلکه همه افراد جامعه باید قابلیت دسترسی به این موقعیت‌ها را داشته باشند. این اصل به کاهش نابرابری اقتصادی کمک می‌کند. با این توضیحات روشن می‌شود شرط اخلاقی بودن جامعه این است که نظریه عدالت در جامعه حاکم باشد به نحوی که منافع همه اعضای جامعه تامین شود. بنابراین عدالت، بهبود حداکثری وضعیت زندگی همه اعضای جامعه را اقتضا می‌کند.

هوشمند تاکید کرد: نکته مهم دیگر اینکه معمولا گفته می‌شود سیاست نمی‌تواند منشا امید در جامعه باشد؛ اما من معتقدم این نوع فلسفه سیاسی یکی از مدارس امید است. همچنان که دین می‌تواند امیدبخش باشد نظریه‌های عدالتخواهی هم می‌توانند امیدبخش باشند.

مسئولیت فرد در اقدامات جمعا آسیب‌زا

در ادامه این نشست کاوه بهبهانی با ارائه صورت‌بندی خود از بحث، گفت: بحثی که مورد نظر من است چیزی است که اصطلاحا می‌شود اسمش را «اقدامات جمعا آسیب‌زا» گذاشت. انگار برخی اقدامات هستند که اگر تعداد اندکی آن را انجام دهند، ممکن است آسیب داشته باشند ممکن است نداشته باشند، ولی اگر یک جمع کثیری دست به این اقدامات بزنند، مضر هستند و آسیب دارند. آیا من اخلاقا وظیفه دارم در مقابل این اقدامات بایستم؟ اگر من این وظیفه را بر آدمیان بار کنم وظیفه زیادی بر دوش آنها نهاده‌ام و اصطلاحا عملی پرمطالبه است؟ آیا دست‌کم وظیفه دارم در این اقدامات جمعا آسیب‌زا مشارکت نکنم؟ وظیفه اول ایجابی بود ولی این وظیفه سلبی است، یعنی این کار را نکنم. پاسخ این است که بله، اگر با اقدامات جمعا آسیب‌زا مواجه بودیم وظیفه داریم دست به این کار نزنیم.

وی افزود: فرض کنید ما در یک رژیم توتالیتر و تمامیت‌خواه زندگی می‌کنیم. این رژیم گروه‌ها را به حاشیه می‌راند و تبعیض قائل می‌شود. آیا من وظیفه دارم در اقدامات این دولت مشارکت نکنم؟ مثال دیگرش مسئله محیط زیست است. آیا من وظیفه ندارم در شرایطی که محیط زیست به شکل سیستماتیک آلوده می‌شود، حداقل از ماشین آلاینده خودم استفاده نکنم؟ بحث من این است؛ این‌جور اقدامات وقتی فردی انجام می‌شود آسیبی ندارد یا تاثیری ندارد ولی وقتی همه با هم جمع می‌شوند در اثر آن یک پیامد مخرب به وجود می‌آید.

کنش فردی من تاثیری ندارد

پژوهشگر حوزه اخلاق ادامه داد: بگذارید یک قاعده بدیهی اخلاقی را توضیح بدهم؛ ممکن است شما بگویید ما وظیفه داریم به دیگران آسیب نزنیم. مسئله اینجاست که در این نوع اقدامات، کنش فردی من بی‌تاثیر است یعنی آنچه می‌کنم نه شرط لازم است و نه شرط کافی. مثلا محیط زیست دارد به نحو نظام‌مند آلوده می‌شود. اگر من ماشین آلاینده خودم را بیرون نیاورم مشکلی حل نمی‌شود. اگر در جهان فقط من و تعداد دیگری ماشین آلاینده داشتیم اصلا محیط زیست آلوده نمی‌شد. در اینجا ما با یک پارادوکس مواجه هستیم که اقدام فردی نه شرط لازم است که یک پیامد فاجعه‌بار رخ ندهد و نه شرط کافی است که یک پیامد فاجعه‌بار رخ بدهد. اگر من از نظام توتالیتر حمایت نکنم دیگرانی هستند که حمایت می‌کنند. انگار کنش فردی من در این موارد تاثیری ندارد. انگار رابطه علّی کنش من با آن شرّی که بیرون است قطع شده است. این اقدامات به نحوی پارادوکسیکال است. این چیزی است که اسمش را شرّ سیستمی می‌گذارم، یعنی شرّ در این حالت تبدیل به سیستم شده است.

وی تصریح کرد: می‌شود سیستم را این‌طور تعریف کرد که اجزای سیستم در هم قفل است و در خدمت یک غایت کار می‌کند و وقتی سیستم به تعادل می‌رسد فرقی نمی‌کند یک چرخ‌دنده را خارج کنی. فرقی نمی‌کند من محیط زیست را آلوده بکنم یا آلوده نکنم، به طور سیستماتیک این شر رخ می‌دهد. فرقی نمی‌کند از نظام توتالیتر حمایت کنم یا نکنم، این امر به صورت سیستماتیک دارد رخ می‌دهد. وضعیت طوری است که انگار اقدام فرد بی‌تاثیر است. هانا آرنت این‌طور می‌گوید: حکومت‌های توتالیتر می‌کوشند کثرت بی‌پایان و تفاوت آدمیان را طوری سازمان دهند که گویی کل بشریت یک تک فرد است، یعنی همه کثرت را به یک هویت واحد تقلیل می‌دهند. این زمانی ممکن است که تک‌تک افراد به هویتی لایتغیر از واکنش‌ها فروکاسته شوند، طوری که هر یک از مجموع واکنش‌ها را بتوان به صورت تصادفی با دیگری جایگزین کرد؛ یعنی اگر این را دربیاوری یکی دیگر جایش بگذاری؛ آن کلیت توتالیتر همین کار را می‌کند. به تعبیر آرنت چیزی که اینجا زائل می‌شود خودانگیختی است، به این معنا که بتواند در سیستم از آنچه برای فرد مقدر شده است سر باز بزند. در این جامعه کثرت افراد به توده واحد کاسته شده است. افراد شرطی شدند و واکنش‌های خاصی نشان می‌دهند. من در این سیستم‌ها موقعیت این را ندارم که کس تازه‌ای بشوم یعنی نمی‌توانم بدون فرم قبلی که دیگران ریختند دست به کنش بزنم. یک ذات از قبل تثبیت‌شده هستم که نمی‌توانم از آن عدول کنم.

انسان گیر افتاده در وضعی خاص

وی ادامه داد: از نظر ژان پل سارتر انسان قابلیت فراروندگی مدام دارد. اگر جامعه این قابلیت را از او بگیرد او را به چیز دیگری تبدیل کرده است، یعنی به او شیئیت داده است. این حالت شر سیستمی، انسان‌ها را از وضعیت فرارونده به وضعیت درون‌مانده تبدیل می‌کند یعنی من در یک وضع گیر می‌افتم و نمی‌توانم از آن وضع فرار کنم. انسانی که قرار است طرح نویی بیفکند تبدیل به انسان گیر افتاده در وضعی خاص می‌شود. به عبارت دیگر به جای اینکه گذار به آینده کنم در یک وضع گیر می‌افتم. ممکن است در آن وضع راضی باشم ممکن است به‌زور نگه داشته شده باشم. در وضعیت فرارونده، من قابلیت این را دارم که آینده را طرح‌ریزی کنم و از وضع موجود گذر کنم ولی در وضعیت درون‌مانده فقط وظیفه و کار ملامت‌باری دارم که هر روز باید انجام بدهم و نمی‌توانم از این وضعیت گذار کنم. این فهم من از مسئله است یعنی جایی که شر سیستمی شده است، اقدام فردی من تاثیری ندارد و من می‌گویم اینجا مسئولیت فردی چه معنایی دارد، حالا پرسش این است که من در این وضعیت باید چه کار کنم.

انتهای پیام
captcha