روزهایی سخت بر ایران تحمیل شد؛ روزهایی که شهرها از خون و پر پر شدن جوانان پُر بود. آن روزها هر کسی هر کاری از دستش برمیآمد انجام میداد یکی به جبهه میرفت، آن دیگری برای پشتیبانی از جبهه غذا و لباس میفرستاد، دیگری خانهاش را محل رفت و آمد رزمندگان کرده بود.
اما از همه اینها که بگذریم، اسارت شاید سختترین و دشوارترین قسمت جنگ بود. اسارتی که در آن دشمن بدترین شکنجهها را در میان فریاد حقوق بشر بر رزمندگان تحمیل کرد تا به دنیا قدرتش را نشان بدهد و این شاید بدترین تراژدی جنگ برای اسرا و خانوادههای آنان بود که حتی از سلامتی عزیزانشان کوچکترین اطلاعی نداشتند.
غلامرضا ضیا، یک آزاده دفاع مقدس در گفتوگو با ایکنا از خراسانجنوبی، اظهار کرد: در 28 آبان 62 اسیر شدم و در تاریخ یک شهریور 69 به همراه سایر دوستانم که در اردوگاه النبار عراق بودیم آزاد شدیم و پس از یک هفته به بیرجند رسیدیم.
وی افزود: اسارتم در سن 16 سالگی و در دومین حضورم در جبهه بود. در عملیات والفجر4، پس از مجروح شدن از ناحیه دست و صورت به اسارت دشمن درآمدم؛ از آن روزهای اسارت خاطرات تلخ و شیرین زیادی به یادگار مانده است.
این آزاده بیان کرد: زمانی که مجروح شدم 15 ترکش و تیر به صورتم اصابت کرده بود؛ مجرای اشک چشمم بسته شده بود و زمانی که اسیر شدم اشکها جمع میشد که با دستمال پاک میکردم و دستمال را مرتب شستشو میدادم.
ضیا ادامه داد: بعد از حدود دو سال که با همین وضعیت در اسارت گذشت عراقیها مجاب شدند من را برای درمان به بیمارستان پیشرفتهتری منتقل کنند؛ بنابراین به بیمارستان الرشید عراق منتقل شدم؛ مکانی که ویژه ارتشی و نظامیان عراقی بود.
وی افزود: در مسیر انتقال با آمبولانس دستها، پاها و چشمهای من و دوستانم را بستند؛ دو سرباز در جلو و دو نفر در پشت سر مراقب ما بودند؛ در بیمارستان پزشکان عراقی با زبان انگلیسی با هم صحبت میکردند و از صحبتها متوجه شدم قرار است چشمهایم را از من بگیرند.
این آزاده گفت: اسرا در زمان اسارت سعی میکردند از زمان به خوبی استفاده کرده و من هم سعی کردم زبان انگلیسی را تا حدودی یاد بگیرم؛ بنابراین به دکتر عراقی گفتم زمانی که مدرک طبابت گرفتی قسم پزشکی خوردی که برای دوست و دشمن یکنواخت طبابت کنی و این انصاف نیست که چشم من را دربیاوری و کف دستم بگذاری.
ضیا ادامه داد: دکتر عراقی از اینکه حرفهایشان را متوجه شده بودم متعجب شده بود؛ برای این که جان خودم را نجات بدهم توانستم با اصول پزشکی که یاد گرفته بودم، برای نجات جان خود استفاده کنم؛ بنابراین من را برای درمان، داخل اتاق بردند و شروع به میل زدن داخل چشمم کردند تا مجرای اشک به داخل بینیام باز شود و بیرون جمع نشود؛ مدت 45 دقیقه درگیر بودند اما فایدهای نداشت.
وی با بیان اینکه در روایات آمده که کسی که دو زبان میداند جای دو آدم است؛ آن زمان، دانستن و آشنایی با زبان انگلیسی، من را از کوری یک چشم نجات داد و من به این روایت بسیار معتقدم، تصریح کرد: هدیه من از اسارت دو امر است؛ صبر و نظم؛ این ویژگیهایم برای فرزندانم نیز الگو شده و این تحفه اسارات برای زندگی من بود.
محمدحسین علی پورفرد، یک آزاده دفاع مقدس بیرجندی که خانوادهاش در دوران اسارت فکر میکردند شهید شده، در گفتوگو با ایکنا از خراسانجنوبی اظهار کرد: آزادگی به معنای دیدن تمام نعمتهایی است که خداوند به ما عطا فرموده؛ برای دیدن این نعمتها شاید دوران اسارت لازم بود تا من را به عنوان یک مرد در زندگی قوی کند.
وی با بیان اینکه هنوز هم خواب اسارت را زیاد میبینم و نمیتوانم از زندگی حذفش کنم، افزود: گرچه جنگ واقعه مطلوبی نیست، اما اگر جنگ شد و رهبر معظم اعلام حضور در جبهه کنند حتماً با تمام جراحاتی که دارم و روحیهای که دیگر سالم نیست در جبهه حضور خواهم یافت.
علی پورفرد با بیان اینکه زندگی در عرصه اسارت همان امری بود که بدان نیاز داشتم، تصریح کرد: اسارت از من بندهای خاص خداوند ساخت تا او را بیشتر بشناسم؛ در تنهاییهایم با او نجوا کرده و راه آزاده بودن را بیشتر درک کرده و شکرگزارش باشم.
عبدالحسین خردپژوه، یک آزاده در خراسانجنوبی نیز در گفتوگو با ایکنا از خراسانجنوبی گفت: سال ۶۲ به جبهه اعزام شدم و بعد از چند ماه در سال ۶۲ به اسارت دشمن درآمدم؛ در سال ۶۹ آزاد شدم و حدود هفت سال در اسارت بودم.
وی افزود: مهمترین ویژگی دوران اسارت روحیه گرفتن از دوستان و همچنین حس بار معنوی دوران اسارت بود؛ اعتقاد به خداوند و ایمانی که وجود داشت از مهمترین عوامل وجودی اسارت بود که ما را زنده و امیدوار نگه میداشت.
این آزاده با بیان اینکه امید بود که همه یک روز آزاد میشویم و به آغوش وطن برمیگردیم ما را هر روز امیدوارتر از روز قبل میکرد، تصریح کرد: تمام دوران اسارت تجربه بود، سختیهایی نیز وجود داشت اما با همدلی و امید حل میشد.
خردپژوه ادامه داد: اکنون که در آزادی بسر میبریم، قدر نعمات رو میدانیم و این سفارشی برای همه است چراکه در اسارت از این نعمتها بیبهره بودیم. به جوانان باید گفت خدا را شکر کنید که در مملکت جمهوری اسلامی هستید و نعمت عزاداریها و توجه به اهل بیت(ع) در این مملکت موج میزند.
وی افزود: بعضی وقتها برای یک سینه زدن و عزاداری ساده شکنجه میشدیم و دشمنان اجازه عزاداری نمیدادند به خصوص اکنون که در ماه عزاداری هستیم بیشتر یاد دوران عزاداری در اسارت میافتیم؛ این آزادی که در همه کوچهها و خیابانها هیئتها حرکت کرده و در حال عزاداری هستند ما را بیشتر به نعمت آزادی مفتخر میکند.
خردپژوه با بیان اینکه حتی دولت و حکومت هم همه امکانات را برای عزاداری برقرار میکند و هیچ ممنوعیتی نیست و حتی تشویق میکند، نعمت است و باید قدر نعمتها را بدانیم، تصریح کرد: اگر باز هم جنگ پیش بیاد و استطاعت داشته باشیم حتماً برای دفاع از مملکت اسلامی به پا خواهم خواست، چراکه دفاع از مملکت وظیفه ماست.
وی در پایان گفت: تحمل سختیها، مانع از حس وطن دوستی ما نمیشود و در صورت شرایط، باز هم با جان و دل باید از مملکتمان دفاع کنیم تا خون شهدا پایمال نشود و بتوانیم ارزشها را پاس بداریم.
انتهای پیام