اینجا ایران است، آذربایجان غربی، مرز تمرچین پیرانشهر جایی که آشوری به عشق حسین کمر خدمت به زوارش بسته است، ارامنه آذربایجان موکب اربعین برایش تدارک دیدهاند، در گوشهای دیگر مادر اهل سنت برای دلدادگان حسین نان کلانه کردی با آش دوغ میپزد، جوانی با چفیهای سیاه به گردن سینی چای به دست گرفته به زائران تعارف میکند، مرزبانی دست پیرمردی را گرفته و او را با مهربانی از مرز رد میکند، امدادگری یکی از زائران را که دچار افت فشار شده است به چادر هلال احمر راهنمایی میکند، همه این افراد خود را خادم زائران حسین میدانند، آری اینجا تمرچین است جایی که عشق و جاذبه مغناطیس حسینی کرد، ترک، فارس، شیعه، سنی، آشوری و ارمنی را جذب یکدیگر کرده، عشق، دلدادگی و اتحاد را مشق میکنند.
امروز روز چهلم شهادت امام حسین(ع) است، شور و حال عجیبی تمرچین را فرا گرفته است، صدای مداحی و عزاداری از هر گوشهای شنیده میشود، زائران تک تک از راه میرسند، آنها چند روزی را مهمان سالار شهیدان بودند و روزی که عزم بازگشت کردهاند گویی که بخشی از وجود خویش را در کربلا جا گذاشتهاند.
از یکی از همین زائران در مورد حس و حالش میپرسم و او با بغضی در گلو میگوید: پیادهروی در گرمای سوزان عراق از مسیر نجف تا کربلا سختیهای خاص خودش را دارد اما وقتی که چشم باز میکنی و خودت را در بینالحرمین میبینی آنگاه گویی انرژی دوباره میگیری، خستگی از یادت میرود، گریه امانت نمیدهد، بغض و غم تمام وجودت را فرا میگیرد.
زهرا مومنی در حالی اشک در چشمانش حلقه زده است ادامه میدهد: دلت میخواهد یک گوشه از حرم بنشینی و نگاه از گنبدهای این دو برادر برنداری، همانجا ناخداگاه هر آنچه از کربلا، عاشورا و حسین شنیدهای در خیالت مجسم میشود قلبت برای تنهایی و غریبی حسین در آن روز به درد میآید، اما همان لحظه سیل زائران را که میبینی، با خود میگویی حسین دیگر تنها نیست بلکه لشکر میلیونی حسین با لبیک به ندای هل من ناصر ینصرنی، از جای جای جهان عازم کرب و بلا شدهاند و اکنون اینجا هستند.
در اینجا موکبهای زیادی راهاندازی شده است از موکب اهل سنت پیرانشهر، موکب آشوریان و ارامنه آذربایجان گرفته تا موکب واقفان خیراندیش و موکب مردم مهاباد، سردشت و ارومیه که همگی خدماتی مانند اسکان و غذا را برای زائران فراهم میکنند.
وارد موکب اهل سنت پیرانشهر میشوم جایی که به صورت یک سیاه چادر عشایری است و در گوشهای از آن، بانوی ۵۰ سالهای به روش سنتی نان کلانه میپزد، کلانه یکی از نانهای سنتی مردم کردزبان است که داخل آن را با پیازچه خرد شده پر کرده و روی آن را با کره یا روغن محلی چرب میکنند در این موکب در کنار این نان، آش دوغ هم برای زائران سرو میشود.
یکی از خادمان موکب اهل سنت پیرانشهر اظهار میکند: عشق به حسین شیعه و سنی نمیشناسد، وقتی نام حسین به میان میآید نژاد، قومیت و مذهب دیگر معنا ندارد تنها عشق است و دلدادگی و دیگر هیچ.
عثمان حسینپور بیان میکند: امسال با بازگشایی مرز تمرچین برای نخستین بار، توفیق بزرگی نصیب مردم این دیار شده و اینجا همه مردم از بزرگ و کوچک، مرد و زن با جان و دل به میدان آمده و خاک پای زائران نوه پیامبر اسلام(ص) هستند.
در بیرون از این موکب جوان ۲۰ سالهای را میبینم که یک پیراهن مزین به عکس سردار سلیمانی به تن دارد و در حالی که اسپند دود میکند، میگوید: برای زائران سرور و مولایم اسپند دود میکنم تا چشم نخورند چرا که دشمن چشم دیدن زائران آقا را ندارد، کور شود هر آنکس که نمیتواند این عظمت و بزرگی را ببیند.
به هر طرف که نگاه میکنم جز محبت و خدمت به زوار چیز دیگری نمیبینم اینجا آنچنان صفا، صمیمیت و اتحاد بین عاشقان حسین موج میزند، زبان قاصر از بیان آن است قلم در نوشتن کم میآورد.
ساعتهای پایانی اربعین است اما خادمان همچنان خستگیناپذیر حق نوکری ارباب را به جا آورده و خاک پای زائران را توتیای چشم میکنند، من نیز باحسرت و آرزویی در دل مسیر ارومیه را در پیش گرفته و در راه با خود زمزمه میکنم:
قدم قدم با یه علم ایشاالله اربعین میام سمت حرم
با مدد شاه کرم ایشاالله اربعین میام سمت حرم
میباره اشک چشمام نم نم رو دوشم کوله باری از غم
میبینم هر کی و این روزا داره آماده میشه کم کم
سختی راحت میشه تو این راه منتظر مونده بودم چند ماه
راهی میشم با یک سربند لبیک یا اباعبدالله
حال من احسن پالاحواله زیارت افضلالاعماله
کوری دشمنا این حرکت با شکوهتر میشه هر ساله
با ذکرت یا حسین پرجوشم عمری عاشق شش گوشم
میگیرم توی رویا هر شب ضریح تو رو در آغوشم
قدم قدم با یه علم ایشاالله اربعین میام سمت حرم
با مدد شاه کرم ایشاالله اربعین میام سمت حرم!
گزارش: سمیرا محمدی
انتهای پیام