به گزارش ایکنا، محمدهادی گرامی یادداشتی درباره حجاب در صدر اسلام در کانال تلگرامی خود منتشر کرده است که متن آن را در ادامه میخوانید؛
کشور عزیزمان ایران در پی مرگ نابهنگام و نامیمون مرحومه مهسا امینی و حوادثی که در پی آن رخ داد، روزهای سختی را پشت سرگذاشته و میگذارد که روح و جان هر ایرانی و حتی غیرایرانی غیرتمند و دغدغهمندی را آزرده میکند. در شرایط کنونی که تا حدی از کوران حوادث فاصله گرفتهایم، شاید فرصت شنیدن و فهمیدن سخن دغدغهمندانی همچون نگارنده این سطور که سودایی جز حل مسائل هموطنان ایرانی و کمک به بهبود اوضاع ندارند، فراهم شده باشد.
به عنوان اولین گام در این رابطه نتایج اولیه یک رساله دانشگاهی که با راهنمایی اینجانب در آستانه اتمام و نهایی شدن است، عرضه گردد. این رساله توسط آقای امین شهبازی دانشجوی کارشناسی ارشد رشته ارتباطات در حال نگارش است. ایشان در این رساله با رویکرد انسانشناسی تاریخی تلاش میکند تا ارزش فرهنگی مناسک حجاب در جامعه صدر اسلام و بازتاب معنایی آن در ساختار جامعه را پیجویی کند، تا در نهایت شاید بتواند از آن به عنوان مبنایی برای ارائه پیشنهادهای جدید به سیاستگذاران فرهنگی بهره جوید.
این نتایج در قالب یادداشتهایی که به طور اولیه توسط آقای شهبازی به عنوان بروندادی از کار پژوهشی ایشان تحت هدایت بنده نگارش شده است و سپس توسط اینجانب ویراسته و آراسته شده است، منتشر خواهد شد.
در این رساله چنین پرسشهایی درباره حجاب دنبال شده است: در زمان صدور آیات و روایات در باب حجاب، زنان به چه دلیل حجاب را رعایت میکردند؟ در جامعه چه اتفاقی میافتاده است که نیاز به پوشش زنان احساس میشده است؟ اگر بخواهیم سؤال را دقیقتر کنیم، در هر فرهنگی کنشهای اجتماعی در یک درهمتنیدگی با نظام فرهنگی یعنی ارزشها و هنجارها قرار داد؛ زنان صدر اسلام وقتی خود را مقید به حجاب اسلامی میکردند نمایانگر چه ارزشی در فرهنگ آنها بود؟ آیا کنترل شهوت جامعه یک ارزش بود؟ آیا امر مطلق پوشیدگی زنان، نشان از عفاف داشت؟ آیا طبقات اجتماعی رابطهای با مناسک حجاب داشت؟
در جامعه اسلامی در سدههای نخست، ما با یک جامعه طبقاتی مواجه هستیم. بدین معنا که بعضی از افراد از جهت شأن اجتماعی در مرتبه بالاتری بودند و بعضی برای آنان کار میکردند و شأن اجتماعی پایینتری داشتند. آنچه در حجاب اسلامی از زنان خواسته شده بود، شامل همه زنان نبود بلکه صرفا از زنان مؤمن و آزاد درخواست شده بود. حتی در برخی گزارشها توصیه شده که اگر زنان کنیز حجاب سرشان کنند، باید کتک بخورند: «آیا کنیز در نماز سر خود را بپوشاند؟ او را بزنید تا سرش را نپوشاند تا زن آزاد از کنیز متمایز شود»(صدوق، علل،6/354).
گزارشهای متعددی نشان میدهد که جامعه اسلامی سدههای نخست با مشکل اجتماعی آزار زنان مواجه بوده است، از جمله: «آیا کسانی که به پشت زنان نگاه میکنند، نمیترسند که در مورد زنان خودشان اینگونه مبتلا شوند»(کلینی، کافی، 5/535)؛ یا اینکه احتمالا به دلیل همین زمینه آزار زنان گفته شده که: «شایسته نیست برای زنان که در میان راه حرکت کنند، و بهتر است از کناره یا کنار دیوار بروند»(صدوق، من لایحضره، 3/363). طبیعتا هنگامی که جامعه با معضل آزار زنان مواجه است، اگر خانمی از کنار دیوار حرکت کند هم کمتر در معرض دید است و هم از یکسو دیوار حامی آن است و هم برای دفاع از خود آمادگی بیشتری دارد.
در چنین جامعهای فقط زنان مؤمن آزاد باید حجاب داشته باشند، نه همه زنان؛ چرا؟ به این آیه قران کریم توجه کنیم: «پیامبر به همسران و دخترانت و زنان مومنان بگو: جلبابها{روسری های بلند} خود را بر خویش فروافکنند، این کار برای اینکه شناخته شوند و مورد آزار قرار نگیرند، بهتر است» (احزاب، 59). سوال مهم این است که این امر چگونه سبب میشود، آزار نبینند؟ در این خصوص دو نظر وجود دارد: 1. از کنیزان متمایز شوند تا آزار نبییند 2. به عفاف شناخته شوند تا اذیتشان نکنند.
اگر ملاک شناخته شدن به عفاف است چرا فقط زنان مؤمن آزاد باید به عفاف شناخته شوند و کنیزها نیاز به پوشش ندارند؟ اگر ماجرا صرفا بحث عفاف زنان و کنترل شهوت در جامعه میبود، میبایست همه زنان در عرصه اجتماعی ملزم به رعایت حجاب بودند؛ عدم الزام حجاب برای کنیزان نشان میدهد که دلیل اصلی قطعا زمینهای جنسی ندارد. به نظر میرسد باید میان زنان از طبقات مختلف اجتماعی تفاوت ایجاد میشد و زنها از یکدیگر متمایز میشدند. در چنین جامعهای وقتی یک زن حجاب را رعایت میکرده است، چه ارزش فرهنگی را بروز می داده است و چه دلالت اجتماعی داشته است؟ گویا زنان مومن آزاد با پوشش مخصوص خود ـ به مثابه حجاب ـ نشان میدادند که کنیز نیستند و باید مورد احترام ویژهای قرار گیرند. این بدان معناست که مسألهی کنترل تحریکات جنسی جامعه، هدفی نبود که به طور اولیه از انجام مناسک حجاب مدنظر باشد و حجاب براساس چنین ارزش فرهنگی برنیامده بود، بلکه صرفا نوعی از پوشش برای تمایز اجتماعی زنان بود؛ بالطبع کنترل طغیان جنسی با ابزارهای دیگری از جمله توصیههای اخلاقی به خصوص در باب نگاههای آلوده و برخی دستورات نظیر ازدواج دنبال میشد.
علاوه بر عدم الزام حجاب برای کنیزان، اهل ذمه نیز از رعایت آن مستثنا بودند. از رسول خدا (ص) نقل شده که: «نگاه به دستها و موهاى زنان ذمّى، حرام نيست»(کلینی، کافی5/524). در باب چرایی رخصت بیحجابی برای اهل ذمه، بعضی معتقدند در شرایطی که این گروه به حجاب اعتنایی نداشتند و از سوی دیگر به طور طبیعی مردان برای تعاملات روزانه نظیر کسب و کار و تردد در جامعه لازم بود تا زنان را ببینند، اگر نگاه کردن به آنان جایز نباشد، عملا موجب تعطیلی اعمال روزانه و نهایتا عسر و حرج شدیدی برای آنان میشد. از این رو شریعت این رخصت را قرار داد. به گفته برخی: «علت جواز نگاه کردن به زنان اهل کتاب این است که آنان حجاب را رعایت نمیکردند گوش شنوا هم نداشتند و چون بدون حجاب در کوچه و بازار در رفت و آمد بودند لذا چشمپوشی از آنان برای مسلمانان موجب عسر و حرج بود». البته در عین حال، گروه دیگری معتقدند بیحجابی اهل ذمه ربطی به عسر و حرج ندارد و اساسا این گروه از لحاظ اجتماعی دارای احترام والایی نبودند و به منزلهی کنیز بودند(نجفی، جواهر الکلام ج۲۹ ص۷۰).
در نتیجه جامعه زنان در صدر اسلام از لحاظ اجتماعی مشتمل بر سه طبقه بود: زنان مؤمن آزاد، کنیزان و اهل ذمه. دو گروه کنیزان و اهل ذمه از رعایت حجاب رخصت یافته بودند. اگر ملاک کنترل شهوانی جامعه یا حتی عفت زنان و مردان به طور مطلق بود، آیا لازم نبود این دو گروه نیز ملزم به رعایت حجاب میشدند؟
انتهای پیام