تغییر دیدگاه علامه طباطبایی درباره دینداری تحمیلی در میانه نگارش المیزان + صوت
کد خبر: 4099681
تاریخ انتشار : ۲۴ آبان ۱۴۰۱ - ۱۰:۴۴
حجت‌الاسلام سروش محلاتی بررسی کرد:

تغییر دیدگاه علامه طباطبایی درباره دینداری تحمیلی در میانه نگارش المیزان + صوت

حجت‌الاسلام محمد سروش محلاتی ضمن اشاره به دیدگاه علامه طباطبایی در المیزان درباره دینداری تحمیلی تصریح کرد: علامه در دوران بیست ساله‌ای که مشغول تامل در آیات قرآن و نگارش المیزان بودند تبدل رای برایشان پیدا شده است، بدین ترتیب که در جلد‌های نخستین به صراحت از دین تحمیلی دفاع می‌کردند ولی در میانه تفسیر آرام آرام دیدگاه ایشان عوض می‌شود.

به گزارش ایکنا، حجت‌الاسلام و المسلمین محمد سروش محلاتی، شامگاه 23 آبان و به مناسبت سالروز درگذشت علامه طباطبایی، فایلی صوتی با عنوان «علامه و عدول از نظریه دین تحمیلی» در کانال تلگرام خود منتشر کرده است که گزیده آن را در ادامه می‌خوانید؛

بحث ما درباره دیدگاه علامه طباطبایی درباره تحمیل دین است. این موضوع از دیر زمان در میان اندیشمندان مسلمان، خصوصا فقها مطرح بوده است که آیا می‌توان اسلام را بر انسان‌ها تحمیل کرد و آنها را به زور به قبول آیین اسلام و التزام به فروع آن وادار نمود یا نه؟ گرایش غالب میان فقها این است که آری. این پاسخ را در چندجا از مباحث فقهی می‌شود پیدا کرد؛ یکی در بحث جهاد، آنجا که جهاد را به جهاد دفاعی و جهاد ابتدایی تقسیم می‌کنند و جهاد ابتدایی را جهاد با مشرکین برای دعوت به اسلام می‌دانند البته این نوع جهاد برای اهل کتاب نیست و آنها می‌توانند جزیه بپردازند.

مورد دومی که این بحث مطرح می‌شود بحث مجازات و کیفرهای اسلامی است. آنجا گفته می‌شود اگر شخصی مسلمان شده باشد ولی از اسلام دست بردارد مجازات سنگینی دارد.

مورد سوم باب امر به معروف و نهی از منکر است. امر به معروف دارای مراتبی است و مرتبه نهایی آن اعمال قدرت برای وادار کردن مسلمان‌ها به انجام وظایفشان است. قاعده‌ای هم در باب حدود وجود دارد و عده‌ای از فقها گفتند هر کس مرتکب معصیت شود، تعزیر می‌شود. البته برخی فقها این قاعده را به گناهان کبیره اختصاص دادند. به هر حال در فقه ما رگه‌هایی از این گرایش وجود دارد. در قرن اخیر عده‌ای از فقها نسبت به قلمرو هر یک از این موارد تاملاتی داشتند یا مناقشه کردند ولی تفکر غالب فقهی همان است که عرض کردیم.

دفاع علامه از اجبار دینداری در آغاز المیزان

علامه طباطبایی در تفسیر شریف المیزان به تناسب آیات مختلف به این موضوع توجه می‌کند و در طول تفسیر المیزان بارها سراغ این مسئله رفته و درباره آن اظهار نظر کرده است. در مجلدات آغازین المیزان گرایشی که علامه دارد همان گرایش متعارف در میان علمای اسلام است. مثلا ایشان بحث قتال ابتدایی را مطرح می‌کنند و از قتال ابتدایی دفاع می‌کنند و قتال ابتدایی را در قبال جهاد دفاعی می‌دانند. اینجا ما با یک سوال مواجه می‌شویم و آن اینکه اگر جهاد ابتدایی را بپذیریم، آیا می‌توانیم دیگران را وادار به قبول اسلام ‌کنیم؟ آیا تحمیل اسلام و ایمان جایز است؟ پاسخ علامه این است که بله، در اینجا دفاع از یک حق مشروع می‌کنیم و به کارگیری زور برای دفاع از یک حق مشروع جایز است.

عدول از نظریه دینداری اجباری

آیا می‌توان گفت علامه همین اندیشه را تا پایان تفسیر المیزان حفظ کرده و آیا در ذیل آیات دیگر همین نظر را داشته است؟ آنچه بنده می‌خواهم عرض کنم و بر اساس مراجعات مکرر به تفسیر المیزان به این نتیجه رسیدم این است که علامه به مرور از این نظریه معروف و مشهور در میان فقها و متکلمان اسلامی فاصله گرفته است و در جلدهای بعد تدریجا از این دیدگاه عدول کرده است و نظر دین تحمیلی را کنار گذاشته است. البته روش علامه طباطبایی چنین نیست که دیدگاه قبلی خود را مطرح کند و بگوید از نظر گذشته عدول کردیم ولی هر وقت مطلبی می‌نویسد تاملات همان زمان خودش را ارائه می‌کند چه این دیدگاه با نظرات قبلی او سازگار باشد و چه سازگار نباشد. به هر ترتیب علامه از نظریه دین تحمیلی و حتی دینداری تحمیلی عدول کرده است. شواهد این عدول چیست؟

یک شاهد این است؛ علامه همان استدلال‌هایی که در گذشته به نفع قتال ابتدایی در ذیل آیات مطرح می‌کند، همان آیات را در ادامه تفسیر المیزان به گونه دیگری معنا می‌کند. معنایی که از آن جهاد ابتدایی استفاده نمی‌شود. مثلا تفسیری که علامه از آیه «وَقَاتِلُوهُمْ حَتَّى لَا تَكُونَ فِتْنَةٌ» در آغاز ارائه کرده بود بر این اساس بود که فتنه به معنای شرک است و قتال برای رفع شرک است و این همان جهاد ابتدایی است ولی همین آیه بار دیگر در جلد نهم مورد توجه و بحث ایشان قرار می‌گیرد چون این تعبیر دو بار در قرآن به کار رفته است. از نظر ایشان معنای فتنه گرفتاری و مشکلاتی است که از ناحیه مشرکین تحمیل می‌شود و معنای آیه این است؛ با مشرکین بجنگیند تا گرفتاری‌هایی که برای شما ایجاد می‌کنند از بین برود. با این معنا از فتنه آیه‌ای که قبلا به جهاد ابتدایی تفسیر می‌شد باید به جهاد دفاعی تفسیر شود. این نشان می‌دهد علامه نگاه سابق را در آیه شریفه ندارد. قبلا فتنه شرک بود حتی اگر مشرک اذیت و آزاری نداشت اما اینجا فتنه رفتارهایی است که مشرکین علیه مسلمانان دارند.

«لا اکراه فی الدین» دلیل بر حریت اعتقادی نیست

علامه در ذیل آیه «لااکراه فی الدین» مباحثی دارند که بر آرای متفاوتی دلالت دارد به این معنا که علامه نظر صریحی درباره این آیه به معنای اینکه آیا آیه ارشاد به یک حقیقت تکوینی است به این معنا که دین اکراه‌ناپذیر است و با زور نمی‌توان ایمان را به کسی تحمیل کرد یا آیه ناظر به یک دستور تشریعی است که مسلمانان نباید دین را به زور به کسی تحمیل کنند، ندارند. هر دو نظر در تفسیر المیزان هست و به خصوص ایشان در جلد چهارم تصریح می‌کنند این آیه دلیل بر حریت اعتقادی نیست. در همان زمان مقاله‌ای هم در همین موضوع نوشتند؛ آنجا علامه متذکر می‌شوند این آیه ارشاد است به این معنا که مجبور نکنید چون جبر نسبت به ایمان امکان‌پذیر نیست. از برخی تعبیرات علامه ممکن است استفاده شود علامه طباطبایی در این آیه تحمیل دین را می‌پذیرد.

صرف‌نظر از این آیه، برخی آیات دیگر هست که علامه این آیات را دلیل بر آزادی در قبول دین تلقی فرمودند و اینکه تحمیل در دین جا و موقعیتی ندارد و نباید دینداری تحمیل شود. مثلا در جلد دهم در تفسیر آیه «أَنُلْزِمُكُمُوهَا وَأَنْتُمْ لَهَا كَارِهُونَ» ابتدا آیه را معنا می‌کند و می‌گوید آیه به این معناست که حضرت نوح به مردم خطاب می‌کرد اجبار شما بر عهده من نیست چون در قبول دین الهی اجبار وجود ندارد. علامه بعد از اینکه آیه را معنا می‌کند یک نتیجه‌گیری می‌کند و می‌گوید این آیه از جمله آیاتی است که اکراه در دین را نفی می‌کند. بعد اضافه می‌کند این حکم در شریعت حضرت نوح که اولین شریعت الهی است وجود دارد و در شرایع بعدی هم بوده تا اسلام. اینجا علامه نه تنها نسبت به حضرت نوح این مسئله را مطرح می‌کند بلکه در همه شرایع این اصل را از اصول نسخ‌ناپذیر تلقی می‌کند.

آیا التزام به احکام اجباری است؟

اگر دینداری را خارج از قلمرو تحمیل قرار دادیم، این مرحله اول است و مرحله دوم مرحله تقید به احکام اسلامی است. برخی افراد معتقدند ورود به حوزه مسلمان‌ها اختیاری است ولی پس از اینکه شخص، مسلمان شد باید به احکام اسلامی ملتزم شود و اگر ملتزم نشد با زور و اجبار او را وادار به رعایت احکام اسلامی می‌کنیم. آیا علامه طباطبایی چنین نظری دارد یا اینکه ایشان نه در مرحله اول یعنی اصل قبول اسلام و نه در مرحله دوم یعنی رعایت احکام، تحمیل و زور را مجاز نمی‌داند؟

علامه در جلد ششم ذیل تفسیر آیه «وَأَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَاحْذَرُوا فَإِنْ تَوَلَّيْتُمْ فَاعْلَمُوا أَنَّمَا عَلَى رَسُولِنَا الْبَلَاغُ الْمُبِينُ» به صورت گذرا اشاره می‌کند که آیه امر به اطاعت از فرمان الهی می‌کند و این اطاعت از خداوند در قلمرو تشریع است. سپس خدا امر می‌کند از پیامبر هم فرمانبرداری داشته باشید و این پیروی در قلمرو اجرا است. ایشان به همین مقدار بسنده می‌کند و در مورد ادامه آیه متعرض این نکته نمی‌شود اگر مردم از اطاعت خدا و پیامبر سرپیچی کردند، این سرپیچی چه پیامدی برای آنها خواهد داشت؟ آیا پیامبر حق ندارد آنها را مجبور کند از دستورات الهی پیروی کنند؟ علامه وارد این بحث نمی‌شود ولی در جلدهای پایانی ایشان آنچه در ذهن دارد کاملا آشکار می‌کند.

در سوره تغابن دوباره همین آیه تکرار می‌شود: «وَأَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ فَإِنْ تَوَلَّيْتُمْ فَإِنَّمَا عَلَى رَسُولِنَا الْبَلَاغُ الْمُبِينُ»، علامه اینجا با صراحت وارد می‌شود و اعلام می‌کند معنای آیه این است؛ از خدا و پیامبر(ص) اطاعت کنید، اگر اطاعت نکردید و سرپیچی کردید، در هیچ صورت پیامبر(ص) شما را اجبار و اکراه نخواهد کرد چون چنین ماموریتی بر عهده پیامبر(ص) نیست بلکه مسئولیت پیامبر(ص) فقط تبلیغ است. اینجا علامه برخلاف آیه قبل تصریح می‌کند که پیامبر(ص) در برابر تخلف از دستورات دینی از ابزار اجبار استفاده نمی‌کند.

استنتاج بنده این است که علامه در دوران بیست ساله‌ای که مشغول تامل در آیات قرآن و نگارش المیزان بودند تبدل رای برایشان پیدا شده است. در جلد‌های نخستین به صراحت از دین تحمیلی دفاع می‌کردند ولی در میانه تفسیر آرام آرام دیدگاه ایشان عوض می‌شود به نوعی که از آن تحمیل اسلام استفاده نمی‌شود.

کد
انتهای پیام
captcha