ایکنا به مناسبت هفته بسیج و در آستانه برگزاری همایش ملی جایگاه علم و فناوری در دفاع مقدس با سردار محسن رفیقدوست، یکی از فرماندهان عالی دوره پر افتخار هشت سال دفاع مقدس، با محور جایگاه علم و فناوری در بحث تدارکات، پشتیبانی و نحوه تأمین و خرید سلاح و تجهیزات و نیز ابتکارات، نوآوریها و خلاقیتهایی که دوران دفاع مقدس صورت گرفت، به گفتوگو نشسته که متن آن به شرح ذیل است:
ایکنا ـ جنگ تحمیلی در چه شرایطی آغاز شد؟
انقلاب اسلامی در قرنهای اخیر تنها حرکت عظیمی بود که در زمان وقوع، هر دو قدرت حاکم بر جهان را به چالش کشید. شعار انقلاب و امام انقلاب نه شرقی، نه غربی، جمهوری اسلامی بود؛ بلوک غرب ایران را حیاط خلوت خود میدانست و یکدفعه دید که ایران را از دست داده پس به کلی با ایران دشمن شد.
بلوک شرق هم مثل غرب با ما دشمن شد. وقتی من وزیر شده بودم و چند سالی از جنگ گذشته بود، در شوروی اتفاقاتی افتاد و حکومت جدیدی روی کار آمد. آن زمان سفیر آنها به ملاقات من آمد. من به او گفتم: «آمریکاییها با ما بَد هستند؛ حقشونه ما حیاط خلوت رو ازشون گرفتیم و یک حکومت ضد آمریکایی روی کار اومده؛ شما چرا با ما بَد هستید؟» سفیر شوروی گفت: اختلاف آمریکا با شما یک اختلاف ظاهریه ولی اختلاف ما با شما اختلاف باطنیه؛ ما با شعار دین افیون تودههاست نیمی از دنیا را طرفدار خودمان کردیم حالا یک دفعه دین شد موتور محرک انقلاب و همه حیثیت ما را شما از بین بردید.
وقتی سپاه در حال شکل گرفتن بود، هنوز جنگ شروع نشده بود، ما برای تجهیز سپاه به سراغ هر کشوری میرفتیم، جواب منفی بود؛ البته راههایی برای تهیه مایحتاجمان پیدا کردیم. اولین پارت اسلحهای که خریدم هنوز جنگ شروع نشده بود. سال 58 بود که بالاخره رفتم از مرحوم یاسر عرفات 2 هزار تفنگ کلاشینکف و 500 آرپیجی 7 خریدم و برای سپاه آوردم.
وقتی جنگ شروع شد مطمئن بودیم که غربیها به ما سلاح نمیفروشند و تحریم هستیم، شرقیهایی هم که سفارت خانههای آنها دایر بود و با ما ادعای دوستی داشتند یا میگفتند شوروی اجازه فروش سلاح به شما را نمیدهد یا میگفتند سلاحها را به عراق فروختهایم. لذا وقتی سپاه مجبور شد به صورت کلان وارد جنگ شود مقداری سلاح انفرادی داشتیم و امکان خرید سلاحهای بزرگ نبود.
ما با دو کشور لیبی و سوریه ارتباط نزدیکی برقرار کرده بودیم و برای خرید سلاحهای بزرگتر مثل تفنگ با تیربار، ضد هوایی 23 میلی متری و ... با هیئتی از افسران آنها به کشورهای بلوک شرق میرفتیم. البته قبلاً با کشورهای بلوک شرق مذاکره کرده بودیم و آنها گفته بودند راهی پیدا کنید که ما مستقیماً سلاحها را به شما نفروشیم بنابراین ما به اسم لیبی یا سوریه سلاح میخریدیم و با کشتی سلاحها را به کشور میآوردیم.
در طول جنگ این مشکل ادامه داشت اما بعد از پیروزی سپاه اسلام و آزادی خرمشهر نظر دنیا مقداری راجع به ما عوض شد و بلوک شرق بعد از آزادی خرمشهر راحتتر به ما سلاح میفروختند. اما تا زمانی که به منبع بزرگی مثل چین کمونیست وصل نشده بودیم، خریدهای ما کم بود و با کشتیهای کوچک سلاح وارد میکردیم.
تا اینکه من به چین رفتم و توانستم با «چنگ شیائو پنگ» رئیس جمهور چین ملاقات کنم. این ملاقات طولانی بود و بیشتر بحث سیاسی در آن مطرح شد و پس از این ملاقات بود که او دستور داد به ایران سلاح بفروشند. به اندازه توان مالی که داشتیم هر چه قدر میخواستیم میتوانستیم از چین سلاح بخریم و حتی امکان خرید توپخانه، موشکهای ساحل به دریا، موشکهای زمین به زمین ... داشتیم اما توان مالی خریدهای بزرگ را نداشتیم.
سال 64 جمعیت ایران چهل میلیون نفر بود و قبل از عملیات کربلای 4 و 5 کلاً در کشور 6.5 میلیارد دلار ارز وجود داشت که اگر میخواستند مثل قبل با دست باز خرید کنند باید همه ارز کشور به خرید گندم و سایر اقلام ضروری اختصاص داده میشد اما مجبور بودیم 2.7 میلیارد را به جنگ اختصاص دهیم. همه این مشکلات موجب شد از همان ابتدا به این فکر کنیم که آنچه را برای دفاع از خودمان میخواهیم باید خودمان بسازیم.
لذا از همان ابتدا وقتی که مسئول تدارکات سپاه بودم، فراخوان کرده و از هر کسی که میتواند در ساخت سلاح به ما کمک کند دعوت کردم. وقتی وزیر شدم هم معاونت صنعتی ایجاد کردیم. پیشرفتهای این معاونت به حدی زیاد بود که حتی توانست از صنایع دفاع ارتش هم پیشی گیرد.
ایکنا ـ جوانان چگونه با جنگ تحمیلی همراه شدند؟
آن زمان برای تمام آنچه برای دفاع لازم داشتیم گروه تشکیل دادیم و فراخوان کردیم. یادم هست وزیر علوم آن زمان دکتر فرهادی بودند که در زمان ریاست جمهوری حجتالاسلام روحانی هم دو مرتبه همین سمت را داشتند. دکتر فرهادی آن زمان پیش من آمدند و گفتند که من وزیر علوم هستم اما تو چند برابر وزارت علوم تحصیل کرده اینجا جمع کردهای! گفتم که جنگه و جوانان هم گرایش دارند. من حدود سه هزار لیسانس و فوق لیسانس و دکتری را در وزارت سپاه جمع کرده و 18 گروه تشکیل داده بودیم و از فشنگ تا موشک، زیر دریایی، هواپیما و حتی گروه آخری که در این 18 مورد جای داشت، اسم گروه «شین میم ه» یا «شین میم ر» بود یعنی گروه شیمیای میکروبی رادیواکتیو یا شیمیایی میکروبی هستهای. من این لیست را خدمت حضرت امام بردم.
آن زمان بچههای جبهه مدام از من میخواستند برای آنها «موشک تاو» تهیه کنم و تاو به گره و مشکلی در جنگ تبدیل شده بود. بچهها میگفتند بقیه ضد تانکها به درد نمیخورد و تاو لازم داریم. ما هم از هر کجا میخواستیم بخریم دروغ بود و کلک؛ لذا اولین چیزی که خواستیم بازسازی کنیم موشک تاو بود.
تاو هنوز هم یک سلاح پیچیده است و قابل مقایسه با مثلا تفنگ ژ3 و کلاشینکف و خمپاره 60 و ... نیست. لذا تصمیم گرفتیم که تاو را مهندسی معکوس کنیم و بسازیم. یک سری از بچهها در سطح دکتری و فوق لیسانس و آقای منطقی و آقایی به اسم دکتر شریف از دانشگاه صنعتی شریف آمدند و جمعی هفت یا هشت نفری تشکیل دادیم. آن زمان هنوز وزیر بودم و خدمت امام رفتم و عرض کردم که اگر مغزهای آلوده به الکل، توهین نباشد اینهایی که در اروپا و آمریکا هستند، میتوانند کارهای بزرگ و شگفتی بکنند؛ اما این جوانانی که من میدانم چند نفرشان نماز شب میخوانند، حتما و زودتر میتوانند کارهای بزرگ انجام دهند که امام فرمودند که این حرف تو از ساخت سلاح برای من مهمتر است و گفتند که بله اگر بخواهید میتوانید و من گفتم که شش ماهه موشک تاو را بازسازی میکنیم.
وقتی داشتیم از پیش امام برمیگشتیم افرادی که پشت سر من بودند میگفتند: «یا تاو را نمیشناسد یا نمیداند شش ماه چقدر است». بالاخره اولین چیزی که در سپاه بازسازی آن را شروع کردیم و برایش کارخانه ساختیم موشک تاو بود. چند سال پیش بچههایی که آن روزها با ما بودند مرا به مراسم 35 امین سال تولید موشک تاو دعوت کردند. آنجا دیدم که خوشبختانه جوانهای ما نه تنها تاوی که الان میسازند با تاوی که آمریکا میسازد برابری میکند بلکه چند سلاح ضد تانک هم ساختهاند که خیلی پیشرفتهتر از تاو است.
قبل از عملیات کربلای 4 و 5 فرمانده سپاه به ما گفت ما با ارتشی بزرگ جنگ میکنیم و این جنگ طولانی خواهد بود. سپس لیستی به ما دادند که 12 میلیون گلوله توپ و خمپاره میخواهند. با یک محاسبه سرانگشتی اگر میخواستیم این سلاحها را از خارج تهیه کنیم سه میلیارد دلار ارز و 18 ماه زمان لازم داشت اما کل ارزی که برای این کار به ما داده بودند 400 میلیون دلار و چهار ماه زمان بود. یعنی ما طی چهار ماه باید این مقدار عظیم خمپاره و توپ را میساختیم تا بتوانیم عملیات کنیم.
بچههای تحصیل کرده بسیج شدند و پای کار آمدند و ما از همه ظرفیت فناوری کشور استفاده کردیم مثلاً وقتی قرار شد ریختهگری کنیم تمام کارخانجات بزرگ دولتی و خصوصی که ریختهگری داشتند مثل ایران خودرو، پارسخودرو، ماشینسازی تبریز و ... نمونه خمپاره و توپی که میخواستیم را به آنها میدادیم و آنها ریختهگری میکردند. من سه هزار دستگاه کپی تراش از خارج آوردم؛ هر دستگاه هزار دلار قیمت داشت؛ در سراسر کشور بین بهترین تراشکارهای هر شهری تقسیم کردیم و به آنها دو سه هزار گلوله ریخته شده دادیم تا بتراشند و کنار جاده از تهران تا کرج هم شد مرکز پر کردن مهمات که دو شهید هم آنجا دادیم.
یادم میآید در کربلای 5 خودم جبهه بودم، فرمانده و دو معاون فرمانده تیپ 65 ارتش عراق که تیپ مشهوری هم بود هر سه زخمی دستگیر شده بودند. آنها را پیش من آوردند؛ من گفتم شما تیپتون کو؟ فرمانده تیپ عراقی که خیلی هم عصبی بود گفت که خدا در جهنم هم چنین آتشی ندارد. این بار شما آتشی داشتید که تیپ من به جبهه هم نرسید و قبل از اینکه به جبهه برسد از بین رفت.
بعد از کربلای 5 ما مهماتی که از نظر اقتصادی مقرون به صرفه بود و نیاز نبود از خارج بخریم را داشتیم. البته برای مثال چون تانک t72 ما زیاد نبود که لازم باشد برای ساخت توپ این نوع تانک کارخانه درست کردیم، توپ این تانکها را از بلوک شرق میخریدیم، ولی اساس اسلحه سپاه و مهماتش در داخل تولید میشد.
وقتی آخرین هواپیمای F4 فیلم برداری ما سقوط کرد، به من گفتند برای این مشکل فکری بکن. اول یک هواپیمای F4 را برداشتیم با چند خلبان رفتیم سوریه و از اسد خواستیم که دوربینهایی که زیر مگای 25 هست را ببندند زیر F4 . این کار مشکل ما را به صورت مقطعی حل کرد، اما نتیجه کار مثل F4 نمیشد. تا اینکه هواپیمای بدون خلبان درست کردیم و دوربین را روی آن نصب کردیم.
سپاه از سال 60 کار بر روی صنعت پهپاد را شروع کرده بود و اقداماتی که آن زمان شروع شد، اکنون به مرحلهای رسیده که در حوزه پهپاد شاید بهترین در دنیا حتی در مقابل قدرتهای بزرگ باشیم. ساخت هواپیمای بدون خلبان هم رشتهای در صنایع نظامی ما شد که امروز نتایج آن را میبینیم.
ایکنا ـ ارزیابی شما از ورود علم، دانش و فناوری به جنگ تحمیلی چیست؟
نمونه اعلی و اکبر ورود علم، دانش و فناوری به جنگ، ساخت تجهیزات نظامی بود اما وقتی به دوران دفاع مقدس مینگریم، درمییابیم که اقدامات متعددی شکل گرفت که علم در آن حرف اول را میزند. وقتی در عملیات خیبر از حور عبور کردیم و جزایر مجنون را گرفتیم برای پشتیبانی نیروها باید روی زمین میبودیم نه روی قایق، به همین دلیل تصمیم گرفته شد که پل ساخته شود. ساخت پل خیبر یک طرح مقدماتی بود که توسط برادرانمان در جهاد سازندگی تهیه شده بود اما متخصصان سپاه تغییراتی در آن دادند و 2 هزار و 400 قطعه شش متری (که هر کدام به صورت مجزا یک پل بود) را به صورت پل ساخت و نصب کردند. این پل ما را به جزایر مجنون متصل کرد و توانستیم از نیروهایمان پشتیبانی کنیم. مثلاً در یکی از عملیاتها وقتی میخواستیم از آب استفاده کنیم، نیاز بود کانالی احداث شود که کانال سلمان به کمک متخصصان آب کشور ساخته شد و اکنون نیز از این کانال برای تأمین آب کشاورزی استفاده میشود.
حتی وقتی دیدیم که تغذیه نیروها به طریق سنتی یعنی با کنسرو مناسب نیست، علم روز را برای تأمین غذای نیروها به کار گرفتیم و اواخر جنگ حتی غذای گرم پشت جبهه میپختیم و به رزمندگان میدادیم که هم به لحاظ اقتصادی مقرون به صرفه بود و هم از نظر بهداشتی مناسبتر بود.
ایکنا ـ جنگ تحمیلی چه تجربیات مثبتی به دنبال داشت؟
جنگ دانشگاهی شد که وقتی پایان پذیرفت، ما تقریباً آنچه را که در دنیا برای دفاع از یک کشور لازم هست را تجربه کرده و ساخته بودیم؛ مقدمات ساخت زیردریایی و هواپیما همان موقع فراهم شد. آلمان آن زمان به ما بیسیم PRC77 میفروخت و رمز کننده و کشف کننده هم به ما میداد و عین همین محصول را هم به عراق میداد. بیسیم PRC77 تعداد 966 کانال داشت و برادران ما که تحصیل کرده دانشگاههای خودمان بودند بیسیمی ساختند که هزار و 932 کانال داشت یعنی دو برابر بیسیم PRC77 و برای آن کشف کننده و رمز کننده هم ساختند و از آن زمان به بعد دیگر عراق نتوانست ما را شنود کند. در تولید ابزار دید در شب هم همین پیشرفتها حاصل شد.
به یاد دارم در لیستی که خدمت امام بردم ایشان پرسیدند «گروه شین میم ه» و «شین میم ر» چه گروهی هستند؟ من گفتم که شیمیایی میکروبی هستهای و گروه شیمیایی میکروبی رادیواکتیو که ایشان گفتند که اگر منظور از آخری بمب اتم هست نسازید و بمب اتم سلاح جنگ نیست. وقتی که خواستم از اتاق بیرون بیایم، دوباره مرا صدا کردند و گفتند میدانی چرا گفتم سلاح اتمی نسازید؟ برای اینکه ما نیامدهایم حرث و نسل را از بین ببریم؛ بمب اتم حرث و نسل را از بین میبرد. در مورد شیمیایی میکروبی هم شما بر پدافندش تمرکز داشته باشید.
عراق قبلاً هم از سلاح شیمیایی علیه ما استفاده کرده بود اما در عملیات خیبر به صورت گسترده از این سلاح استفاده کرد و هشت درصد بچههایی که شیمایی شده بودند، شهید شدند. بلافاصله ما از علم روز استفاده کردیم و آنچه را که برای دفاع در برابر سلاح شیمیایی لازم بود را از انفرادی تا قرارگاهی از آمپول آنتروپین و گردی که بلافاصله باید روی بدن پاشیده میشد و ... ساختیم و در اختیار رزمندگان قرار گرفت که در عملیات بعد تعداد شهدای ما از سلاح شیمیایی به هشت در هزار رسید یعنی یک دهم عملیات خیبر. در ارزیابی مقاطع مختلف جنگ درمییابیم که علم و فناوری در بخش لجستیک، تدارکات و پشتیبانی حرف اول را میزند و ما توانستیم از جوانان خودمان به نحو احسن استفاده کنیم که خوشبختانه بعد از جنگ این کار خیلی خوب ادامه پیدا کرد.
زمان جنگ مأمور شدم به هر نحو ممکن موشکی که بتوانیم عراق را با آن هدف قرار دهیم تهیه کنم. سال 62 وقتی که من از لیبی قول موشک گرفتم و آمدم، مرحوم شهید طهرانیمقدم و سردار حاجیزاده را فرستادم لیبی تا موشکها را بیاورند. وقتی با موشکها به فرودگاه مهرآباد رسیدند هواپیما را خالی نکردند؛ شهید طهرانیمقدم در وزارت سپاه پیش من آمد و گفت: تعداد کمی موشک آوردیم شما موافقت کنید یکی از اینها را ما ببریم و مهندسی معکوس کنیم. من قبول کردم؛ البته تولید این موشک بعد از جنگ محقق شد و تعداد زیادی از بچههای تحصیل کرده موفق شدند موشک اسکار بی را به اصطلاح کپیسازی کنند. موشک 70 کیلومتری و موشک 110 کیلومتری را به وفور همین بچههای طهرانیمقدم ساختند و در جبهه استفاده کردیم.
اما دلیل اصلی که باعث شد ما در آن جریان هیجانی جنگ به دنبال استفاده از عقل و منطق باشیم، مشکلاتی بود که داشتیم. از یک طرف عراق کشور نفتخیزی بود که خیلی بیشتر از ما نفت میفروخت و کشورهای ثروتمند عرب منطقه نیز نزدیک به 100 میلیارد دلار پول به صدام داده بودند اما فروش نفت ما محدود شده بود و ارز کمی در کشور داشتیم. نیاز باعث میشود که انسان در فکر راه چاره باشد همین قدر که دیدیم مهمات نیاز داریم اما سلاح به ما نمیفروشند و پول کافی هم برای خرید نداریم، به این سمت رفتیم که از همه امکانات استفاده کنیم و خودمان مهمات بسازیم.
وقتی دیدیم یکی از مشکلاتی که در جبهه داریم مریضی تغذیهای است که زیاد بین عملیاتها بروز میکرد، به سراغ متخصصان تغذیه رفتیم تا ببینیم چه کمیت و کیفیتی برای غذا باید رعایت کنیم. یا مثلاً وقتی میخواستیم از حور عبور و پل را نصب کنیم، هر وسیلهای تهیه میکردیم نیها را از بین نمیبرد. بالاخره در جزیره مجنون که خود صدام خشک کرده بود یک نیکوب پیدا کردیم که از کار افتاده بود. آن را بازسازی کردیم و توانستیم باقی راه را نیکوبی کنیم. ببینید احتیاج باعث این بود که ما از دانش و عقل و تجربه استفاده کنیم.
ایکنا ـ در بحث انتخاب پروژههای تحقیقاتی که در آن دوران بود طی چه فرآیندی این پروژهها برای تحقیقات انتخاب میشد؟
نیاز جبهه پروژهها را به ما دیکته میکرد یعنی هرچیزی که در جبهه میخواستند و وجود نداشت باعث میشد ما تکلیف پیدا کنیم که یا بخریم یا بسازیم. آن زمان معاونت مهندسی، وزارت قرارگاه صراط المستقیم را ایجاد کرد و بخشی از معاونت صنعتی وزارت هم به عنوان ستاد فوریتهای جنگ به جبهه رفت و خوش درخشید. یک روز به من گفتند جوان تحصیل کردهای از آمریکا آمده و میخواهد مرا ببیند. من فاو بودم(عملیات فاو در حال اجرا بود). آمد پیش من و گفت من تحصیل کرده علوم هوا فضا هستم. شاید 15 روز بود از آمریکا آمده بود؛ یک راست هم آمده بود سپاه. پرسیدم آمدهای چه کار کنی؟ گفت من شنیدم بیش از 70 هواپیمای عراقی سقوط کرده است. (درست میگفت این مسئله اسباب جوک و خنده ما بود و وقتی هواپیمای عراقی سقوط میکرد، میگفتیم عه افتاد!). گفت آمدهام قطعات این هواپیماها را به تهران ببرم و بسازم. گفتم تو برو من چند کامیون از اینها را بار میزنم میآورم. دو ساعت بعد این جوان شهید شد؛ خیلی جوان علاقهمند و خوبی بود. جبهه و وزارت سپاه از این جوانها پر بود.
وقتی که میخواستیم تاو را بسازیم، سه چهار قطعه داشت که هر چی میساختیم نمیشد. یک ژیروسکوپ بود که باید ساخته میشد. آن زمان ما با ژاپنیها تماس گرفتیم و قطعه را فرستادیم بعد از مدتی بهتر از آن را ساختند اما نتوانستند برای ما ساخته و بفرستند. جوانی روستایی آنجا بود، ما یک کلین روم ساختیم و گفتیم تو میری در این اتاق ژیروسکوپ را میسازی و میای بیرون و اون رفت و ساخت و بیرون آمد.
یک دستگاه بود به نام پنوماتیک. پنوماتیک، مربعی بود که داخل مربع ارتباطات دایرهای بود و نباید حتی یک هزارم میلی متر هم انحراف میداشت. این را یک تراشکار کاسب در خیابان برای ما ساخت و آورد.
سومین چیزی که موفق نمیشدیم بسازیم دو تا دوک بود که حداقل سه هزار و 200 متر سیم دور آن بود و به موشک وصل میشد؛ تنها سلاحی که اپراتورش خیلی راحت هست موشک تاو بود و وقتی تانک را نشانه میگرفتند فقط کافی بود ماشه را فشار دهند. خیلی تلاش کردیم اما نتوانستیم سیم این دوک را تهیه کنیم. تا اینکه از یک آلمانی که علاقهمند به انقلاب اسلامی بود خواهش کردیم برود از آمریکا بخرد. بعد هم خود بچهها آزمون و خطا کردند و آن را ساختند. وقتی تاو ساخته شد ما مطمئن شدیم که هر چیزی بخواهیم میتوانیم بسازیم. البته آمریکاییها فهمیدند آن فرد آلمانی (به اسم بلاشک) این کار را کرده و او را زندانی کردند که ما از زندانهای آمریکا او را فراری دادیم و به ایران آوردیم.
ایکنا ـ سال 63 که بر روی سوخت موشک کار میکردید یک مشاور اسپانیایی هم آورده بودید، این تعاملات در آن زمان به چه صورت انجام میشد؟
از این نوع کمکها در طول جنگ داشتیم. مثلا یک روز در وزارت سپاه نشسته بودم. یک آقای ایتالیایی کارخانهدار و ثروتمند به نام کازاگرانده آمد وزارت سپاه و گفت که انقلاب اسلامی شما فقط اسلام را زنده نکرده، انقلاب شما خداپرستی را زنده کرده است. در اروپا و آمریکا طبقهای به وجود آمده به نام مسیحی متدین. ما تازه داریم به کلیسا میرویم جوانانمان هم به کلیسا میروند. این فرد یک میلیون دلار به ما ابزار و یراقی که خودش میساخت کمک کرد. از این کمکها زیاد داشتیم.
ایکنا ـ سطح فناوری استفاده شده در ابتدای و انتهای جنگ چه قدر بود؟
ببینید ما یک کشور بدون پشتیبان بودیم. حتی من نیز فکر نمیکردم به این حد از توان در تولید تجهیزات نظامی برسیم و پروژه بزرگ 12 میلیون گلوله را اجرا کنیم. در ساوه وزارت صنایع سنگین یک کارخانه ساخته بود اما با شروع جنگ و نبود ارز نتوانسته بود آن را تکمیل کند. من از بودجه جنگ 40 میلیون دلار دادم و آن کارخانه را تکمیل کردم. یا کارخانهای به نام 7 تیر در اصفهان به کمک یک جوان تحصیل کرده اصفهانی به نام دکتردانش مالنانی ساختیم.
دید غالب کشوری بود و همه بچهها که من کوچکترین آنها بودم، آمده بودیم از یک انقلاب دفاع کنیم و همه آرزوی شهادت داشتیم، خدا هم راهها را برایمان باز میکرد و این فکرها را در ذهن بچهها میانداخت؛ ما هم میدان را باز گذاشته بودیم و هر کسی میآمدند و میگفتند من فلان کار را میتوانم بکنم به او «نه» نمیگفتیم. خیلیها آمدند، کار کردند و موفق شدند و خیلیها هم موفق نشدند اما آنهایی که موفق نشدند این ناراحتی و دلگیری را نداشتند که به آنها توجه نکردهایم.
یک طلبهای نارنجک ساخته بود آقای هاشمی به من گفتند که این طلبه را جذب کنید؛ شاید 20 بار نارنجک ساخت و نشد، در نهایت خودش آمد و گفت که ببخشید من نتوانستم. یعنی تا وقتی که خودش نگفت ما رهایش نکردیم و خدا ما را هدایت میکرد.
ایکنا ـ این سیل از متقاضیان را چگونه مدیریت میکردید؟ نیازهای آنها چطور تأمین و عملکرد آنها چگونه بررسی میشد؟
در زمان جنگ من 40 ساله بودم که وزیر شدم اما فرمانده کل سپاه 26 ساله بود. تحصیل کردهها میگفتند حاج محسن کار با جوانان تحصیل کرده را خوب بلد است. وقتی که اولین تاو را برای آزمایش بردیم میدان سمنان از کمیسیون دفاع و کمیسیون صنایع هم آمده بودند، تاو به جای اینکه سمت هدف برود، رفت بالا سر خودمون و همه فرار کردیم؛ خب آدمی که آیندهنگر نباشد میترسد. من همانجا به مسئول مالی گفتم همه بچههای تیم تاو را نفری 100 هزار تومان تشویق کن و این در حالی بود که تاو موفق نبوده است.
آنجا آقایانی بودند که بعدها به مقامات بالاتری رسیدند، ما را مسخره کردند، خندیدند و رفتند ولی بعد از مدت کوتاهی همان افراد را بردیم و تاو را موفقیتآمیز آزمایش کردیم. من همانجا به آنها گفتم: اگر من آن روز به خنده شما واکنش نشان میدادم امروز این تاو را نداشتیم. من همیشه همین کار را میکردم و اگر کاری به جوانی محول کرده بودم، 10 بار هم که شکست میخورد، دستش را میبوسیدم و میگفتم بار یازدهم را شروع کن؛ این روش باید در همه جا باشد. میبینید که هر وقت به جوانان میدان دادهایم موفق بودهایم.
سال بعد از جنگ بود و تعدادی از دانشجویان خدمت آقا رفته بودند، من هم بودم. آقا گفتند که بروید علم تولید کنید. رتبه ما آن سال در دنیا 143 بود، طی 15 سال رسیدیم به رتبه 14 و اکنون بین رتبه 14 تا 16 نوسان داریم. تولید علم متأسفانه در دوره آقای روحانی کند شد. حالا دو مرتبه بچهها به سرعت دارند حرکت میکنند. وقتی به جوانان میدان دهیم، یک مرتبه از رتبه 143 به رتبه 14 جهش میکنیم.
یکی از ویژگیهای مقام معظم رهبری این است که از حسن طهرانیمقدم یک پارسای متخصص میسازد. وقتی فرمانده خمپاره اندازها بود با او رفیق بودم. حسن طهرانیمقدم چهار پنج ماه قبل از شهادتش به اتاق من آمد و تابلویی آورد که بالایش نوشته «حاج محسن رفیقدوست؛ پدر موشکی ایران». من مخالفت کردم اما او میخ هم آورده بود و تابلو را روی دیوار نصب کرد. وقتی که شهید شد خبرنگاران آمدند و وقتی که تابلو را دیدند پرسیدند، بالاخره شما پدر موشکی ایران هستید یا شهید طهرانیمقدم که من گفتم من پدربزرگ موشکی ایران هستم.
حسن تا همین اواخر وقتی گیر میکرد میآمد پیش من و من هم کمکش میکردم و الحمدلله الان در جایی هستیم که با استفاده از علم و فناوری در جنگ و بعد از جنگ، گزینه نظامی را از روی میزها برداشتند و بردند زیر میز قایم کردند. چون هیچ کشوری توان برخورد نظامی با جمهوری اسلامی را ندارد. اولاً ما همه چیز داریم و از سوی دیگر در منطقه تعداد زیادی گروگان داریم که به دردمان میخورند.
روایتی که از نظر خوانندگان گذشت گوشهای از ناگفتهها و تلاشهای خادمان این مرز و بوم برای حراست از وطن بود. در همین راستا همایش ملی جایگاه علم و فناوری در دوران دفاع مقدس 15 آذرماه برای علاقهمندان به این حوزه و آشنایی بیشتر با توانمندیهای ایران اسلامی در موزه ملی انقلاب اسلامی و دفاع مقدس با حضور شخصیتهای برجسته کشوری و لشکری برگزار میشود.
انتهای پیام