امـام حسن عسکری(ع) در هشتم ربیعالثانی 232 هجری قمری دیده به جهان گـشود و بـا نـور خویش آسمان مدینه را نورانی کرد. پدر آن بزرگوار امام هادی(ع) و مادر با عظمتش «حُدَیْثه» بود کـه از او به نامهای «سوسن» و «سلیل» نیز یاد کردهاند. وی از بانوان نیکوکار و دارای بینش اسلامی بـود و در فضیلت او همین بس کـه پس از شـهادت آن حضرت، پناهگاه و نقطه اتکای شیعیان در آن دوران بحرانی و پراضطراب بود.( انـوارالبهیه، شیخ عباس قمی، ص 151)
حضرت عسکری(ع) 28 زندگی کرد و سرانجام در هشتم ربیعالاول 260 هجری قمری به دسیسه معتمد عباسی در شهر سامرا به شهادت رسید(الارشاد، شیخ مفید، ص 345)
خلفای عباسی از هر گونه اعمال فشار و محدودیت نسبت به امامان دریغ نمیکردند و این فشارها و سختگیریها در عصر امام جواد، امام هادی و امام عسکری علیهمالسلام به اوج خود رسید. شدت این فشارها به قدری بود که سه پیشوای بزرگ شیعه که در مرکز حکومت آنها (سامرا) میزیستند، با عمر کوتاهی جام شـهادت نـوشیدند؛ امام جواد(ع) در سن 25 سالگی، امام هادی(ع) در سن 41 سالگی و امام حسن عسکری(ع) در سن 28 سالگی که جمعاً 92 سال میشود. و این حاکی از جوّ پر اختناق و شدت صدمات رسیده به آنهاست(سیره پیشوایان، مهدی پیشوایی،ص 621)
محدودیتهای امام حسن عسکری(ع)
در این میان، محدودیتها و فشارهای دوران امام عسکری(ع) بیش از دو پیشوای دیگر بود و علت اینکه امام حسن عسکری(ع) را عسکری میگویند این است که حضرت به دستور خلیفه عباسی در «سامرا» در مـحله «عـسکر» سـکونت اجباری داشت؛ چرا که خـلیفه از نـفوذ و مـوقعیت مهم اجتماعی امام نگران بود و حضرت را ناگزیر کرده بود که هر هفته روزهای دوشنبه و پنجشنبه در دربار حاضر شود.(بحارالانوار، ج 50، ص 251)
دربار عباسی بـه ایـن مـقدار نیز اکتفا نکرد، بلکه «معتز» امام را بازداشت و زنـدانی کـرد و حتی به «سعید حاجب» دستور داد امام را به سمت کوفه حرکت دهد و در طول راه او را به قتل رساند؛ ولی پس از سه روز خود معتز از سوی تـرکان بـه هلاکت رسید. (بـحارالانوار، ج 50، ص313)
پس از او «مهتدی» نیز امام را بازداشت و زندانی کرد و تصمیم بـه قتل حضرت داشت که خداوند مهلت نداد و ترکان بر ضد او نیز شوریدند و او را به قتل رساندند. (کـتاب الغیبة، شیخ طوسی، ص 134)
حتی حضرت در زنـدان نـیز از طرف برخی جاسوسان مخفی تحت کنترل بود؛ از جمله شخصی زندانی به نـام جـمحی (عجمی) گزارشی از فعالیت حضرت و شیعیان آماده کرده بود که به خلیفه برساند، ولی حضرت عسکری(ع) بـه شـیعیان زنـدانی تذکر داد که «هماکنون گزارش تهیه شده در لای لباس او پنـهان اسـت» شیعیان بعد از تفتیش متوجه شدند که مطالب خیلی مهم و خطرناکی را علیه امام و آنـها تـهیه کـرده بود (الفصولالمهمة، ابـن صـبّاغ مالکی، ص 304)؛ این فشار و کنترل شدید در عصر «معتمد» به اوج خود رسید و سرانجام باعث شهادت امـام شد.
تربیت شاگردان
گرچه حضرت عسکری(ع) بر اثر نامساعد بودن زمان و محدودیت بسیار شدید کـه حـکومت عـباسی اعمال میکرد، موفق به گسترش دانش دامنهدار خود در سطح کل جامعه نـشد، ولی در تربیت شاگردانی که هر کدام به سهم خود در نشر و گسترش معارف ناب تشیع و رفع شبهات دشـمنان شـیعه نقش مهم و بسزایی داشتند، موفق گشت. شیخ طوسی تعداد شـاگردان آن حـضرت را بیش از صد نفر ثبت کرده است کـه در مـیان آنـان چهرههای برجسته و مردان وارستهای، مانند احمدبـناسـحاق اشعری قمی، ابوهاشمداودبن قاسم جعفری، عبداللهبنجعفر حمیری، ابوعـمروعـثمانبنسعید عَمْری (نائب خـاص حـضرت حجت)، عـلیبـنجـعفر، محمدبنحسن صفار به چـشم مـیخورند.( سیره پیـشوایان، مـهدی پیـشوایی، ص 627)
تشویق نویسندگان
هر قلم به دست متعهد، نهایت تلاش خود را برای اطـلاعرسـانی، هدایت و... جامعه به کار میبندد؛ ولی تـشویق از نویسنده و آثار او خستگیها را از تـن او دور مـیکند و بر فعالیت او میافزاید، و این خـود عـامل توسعه علم و دانش و آگـاهی در جـامعه میشود.
حضرت عسکری(ع) در کنار تربیت شاگردان از تشویق نویسندگان غافل نبود؛ از جمله داودبنقـاسم جـعفری میگوید: کتاب «یوم و لیلة» از یونس آل یـقطین را بـه حضرت عـسکری(ع) عـرضه داشتم. امام فرمود: «تـَصْنیفُ مَنْ هذا؛ نوشته چه کسی است؟» گفتم: نوشته یونس است. آنگاه فرمود: «اَعْطاهُ اللّهُ بِکُلِّ حـَرْفٍ نـُورا یَوْمَ الْقِیامَةِ؛ خداوند در مقابل هر حـرف، نـوری بـه او در روز قـیامت عـطا فرماید»(بحارالانوار، ج 2، ص 150، ح 25)
البته سـیره تـمام امامان شیعه بر این بوده که بر نویسندگی و کتابت ترغیب و نویسندگان و قلمزنان را تشویق کنند. حضرت صـادق(ع) بـه مفضلبنعمر فرمود: «اُکْتُبْ وَ بُثَّ عـِلْمَکَ فـی اِخـْوانِکَ، فـَاِنْ مـِتَّ فـَوَرِّثْ کُتُبَکَ بَنیکَ، فَاِنَّهُ یَأْتی عَلَی النّاسِ زَمانُ هَرْجٍ ما یَأْنَسُونَ فیهِ اِلاّ بِکُتُبِهِمْ؛ دانشت را بین برادرانت بنویس و نشر بده! (بحارالانوار، ج 2، ص 150، ح 27) اگر از دنیا رفتی، فرزندانت وارث کتابهایت میشوند. به حقیقت زمـان هرجومرجی فرا میرسد که مردم جز بر نوشتهشان انس نمیگیرند و توجه نمیکنند»
و همچنین نقل شده است که برخی آثار را خدمت حضرت عسکری(ع) عرضه داشتند که درباره آن نظر دهد. حـضرت فـرمود: «صَحیحٌ فَاعْمَلُوا به؛ صحیح است بدان عمل کنید»(فلاح السائل، سید ابن طاووس، ص 183)
بر اثر همین تشویقها بود که شانزده تن از شاگردان حضرت، دست به تألیف زدند و 118 عنوان کتاب ثمره آن شد. از میان آنها عـلیبنحسن فضّال 36 کتاب، محمدبنحسن صفار 35 کتاب، عبداللهبنجعفر حمیری 19 کتاب، احمدبنابراهیم 7 کتاب و هارونبنمسلم 6 کتاب دارد.( الذریعة الی تصانیف الشـیعة، آغـابزرگ تهرانی، ج 3، ص 149) و هـمینطـور تعداد راویانی که از آن حضرت حـدیث نـقل نمودهاند به 106 نفر میرسد.( الذریعة الی تصانیف الشیعة، ج 4، صص 283 ـ 297)
تألیفات حضرت(ع)
حضرت عسکری(ع) علاوه بر تربیت شاگردان و تشویق نویسندگان، خود نیز دست به قلم برده و کتب و نـامههای فـراوانی را برای توسعه علم و دانش و هدایت و راهنمایی جامعه از خود به یادگار گذاشته است که به نمونههایی اشاره میشود:
1) تفسیرالقرآن که حسنبنخالد برادر محمدبنخالد آن را نقل کـرده اسـت. قابل یـادآوری است که امروزه کتابی با عنوان «تفسیر الامام العسکری علیهالسلام » موجود است که عالمان رجال و حدیث بـر آن نقدها دارند و آن را غیر از نوشته اصلی میدانند.
2) کتاب «المنقبة» که مشتمل بـر بـسیاری از احـکام و مسائل حلال و حرام است.( الذریعة الی تصانیف الشیعة، ج 3، ص 149)
به جز اینها کتب دیگری نیز به آن حضرت منسوب است.( تدوینالسنة، سید محمد رضا حسینی،ص 185)
نامههای فـراوان
در زمـان امام حسن عسکری(ع) تشیع در مناطق مختلف و شهرهای متعددی گسترش یافته بود و شـیعیان در نـقاط فـراوانی متمرکز شده بودند؛ شهرها و مناطقی، مانند: کوفه، بغداد، نیشابور، قم، آبه (آوه)، مدائن، خراسان، یمن، ری، آذربایجان، سامراء، جرجان و بصره که از پایگاههای شیعیان به شمار میرفتند. در میان این مـناطق، به دلائلی سامرا، کوفه، بـغداد، قـم و نیشابور از اهمیت ویژهای برخوردار بودند.( حیاةالامام العسکری، محمدجواد طبسی، ص 223)
حضرت برای گسترش فرهنگ تشیع، توسعه علم و دانش، و هدایت و سازندگی، نامههای فراوانی به آن شهرها نوشته است، مانند نامه آن حضرت به شیعیان قم و آوه که متن آن در کـتابها مضبوط است (معادنالحکمة فی مکاتبالائمة، فیض کاشانی، ص 264) و نامههای فراوان حضرت به مردم مدینه، و نامهای که امام به «ابنبابویه» نـوشته، و نـامه مفصلی که حضرت خطاب به «اسحاق بن اسماعیل» و شیعیان نیشابور نوشته است.( بحارالانوار، ج 50، ص 317)
در نامه اخیر، آن حضرت پس از توضیح درباره نقش امامت در هدایت امت اسلامی و تشریح ضرورت و اهمیت پیروی از امامان و هشدار از سـرپیچی از فـرمان امام، نوشتهاند: «... ای اسحاق! تو فرستاده من نزد ابراهیمبنعبده هستی تا وی به آنچه من در نامهای که از سوی محمد موسی نیشابوری فرستادهام، عمل کند. تو و همه کسانی که در شـهر تـو هـستند، موظفید بر اساس نامه مزبور عـمل کـنید.»(اخـتیار معرفةالرجال، شیخ طوسی، ص 575)
برخورد با انحرافات و تحریفات
از دیگر فعالیتهای علمی و فرهنگی امام عـسکری(ع) برخورد با بدعتها، تحریفات و انحرافاتی بود که در جامعه پیش میآمد؛ مخصوصاً اگر این انحرافات از ناحیه اهل قلم و دانشمندان و علما سر میزد، حضرت نسبت به آن خیلی حساس بود و این خـود درس بـزرگی است برای علما که در مقابل انحرافات و تحریفات و بدعتهایی که در جامعه ایجاد میشود سکوت اختیار نکنند.
به نمونهای در این زمینه توجه فرمایید:
«اسحاق کـِنْدی» کـه از فلاسفه اسلام و عرب به شـمار مـیرفت و در عراق اقامت داشت، کتابی تألیف کرد به نام «تناقضهای قرآن»! او مدتهای زیادی در منزل نشسته و گوشهنشینی اختیار کرده و خود را به نگارش آن کتاب مشغول ساخته بـود. روزی یـکی از شاگردان او به محضر امام عسکری(ع) شرفیاب شد. هنگامی که چشم حـضرت بـه او افتاد، فرمود: آیا در میان شما مرد رشیدی وجود ندارد که گفتههای استادتان «کندی» را پاسخ گوید؟ شاگرد عرض کرد: ما همگی از شاگردان او هستیم و نمیتوانیم به اشتباه استاد خود اعتراض کنیم. امام فـرمود: اگـر مطالبی بـه شما تلقین و تفهیم شود، میتوانید آن را برای استاد خود نقل کنید؟
شاگرد گفت: آری! حضرت فرمود: بعد از برگشتن نـزد استاد با او به گرمی و محبت برخورد کن و سعی نما با او انـس و الفـت پیـدا کنی. هنگامی که کاملاً انس و آشنایی به عمل آمد، به او بگو: مسئلهای برای من پیش آمده اسـت کـه غیر از شما کسی شایستگی پاسخ آن را ندارد و آن این است که: آیا ممکن اسـت گـوینده قـرآن از گفتار خود معانیای غیر از آنچه شما حدس میزنید، اراده کرده باشد؟
او در پاسخ خواهد گفت: بلی! ممکن اسـت چنین منظوری داشته باشد. در این هنگام بگو: شما چه میدانید، شاید گوینده قـرآن معانی دیگری غیر از آنـچه شـما حدس میزنید، اراده کرده باشد و شما الفاظ او را در غیر معنای خود به کار برده باشید! امام در اینجا اضافه کرد: او آدم باهوشی است، طرح این نکته کافی است که او را متوجه اشتباه خود کند.
شاگرد بـه حضور استاد رسید و طبق دستور امام رفتار کرد تا آنکه زمینه برای طرح مطلب مساعد گردید. سپس سؤال امام را مطرح و جواب پیشبینی شده را گرفت. استاد که میدانست شاگرد او چنین سؤالی را از پیـش خـود نمیتواند طرح نماید و در حدّ اندیشه او نیست، رو به شاگرد کرد و گفت: تو را قسم میدهم که حقیقت را به من بگویی، چنین سؤالی از کجا به فکر تو خطور کرد؟
شاگرد: چه ایرادی دارد که چـنین سـؤالی به ذهن من آمده باشد؟
استاد: نه! تو هنوز زود است که به چنین مسائلی رسیده باشی. به من بگو این سؤال را از کجا یاد گرفتهای؟
شاگرد: حقیقت این است که «ابومـحمد» مـرا با این سؤال آشنا کرد.
استاد: اکنون واقع امر را گفتی. سپس افزود: چنین سؤالهایی تنها زیبنده این خاندان است (آنان هستند که میتوانند حقیقت را آشکار سازند). آنگاه استاد بـا درک واقـعیت و تـوجه به اشتباه خود، دستور داد آتـشی روشـن کـردند و آنچه را که به عقیده خود درباره «تناقضهای قرآن» نوشته بود، تماما سوزاند.( مناقب آلابیطالب، ابـنشـهرآشوب، ج 4، ص 424)
از آنچه گفته شد به خوبی وسعت تلاشهای علمی حـضرت آشـکار میشود.
سیدجواد حسینی
انتهای پیام