شهید «سعید ادبجو»؛ بزرگ‌مردی کوچک
کد خبر: 3877451
تاریخ انتشار : ۲۰ بهمن ۱۳۹۸ - ۰۹:۰۴

شهید «سعید ادبجو»؛ بزرگ‌مردی کوچک

شهید «سعید ادبجو» متولد اول تیرماه ۴۷ از جمله کودکانی است که با وجود سن بسیار کم از سوی عوامل رژیم پهلوی در آبان ماه ۵۷ از ناحیه گردن مورد اصابت گلوله قرار گرفته و به شهادت رسید.

نخستین بار کلمه «شهید» را پیامبر(ص) بر افرادی که در راه خدا کشته می‌شوند اطلاق کرده است. در روایتی آمده است که آن حضرت به یارانش فرمودند؛ «جراحکم فی سبیل الله و من قتل منکم فانه شهید،  جراحاتی که بر شما وارد می‌شود در راه خداست و هر کس از شما کشته شود، شهید است». وقتی انسان لایق شهادت شود، سن معنا و مفهومی ندارد، در همان سن برترین گزینه خدا برای رسیدن به فیض اعظم شهادت است. در جامعه ما کم نیستند نوجوانان کم سن و سالی همچون حسین فهمیده بسییجی 13ساله‌ای که امام راحل درباره او فرمودند؛ «رهبر ما آن طفل 13ساله‌ای است که با قلب کوچک خود با نارنجک خود را زیر تانک دشمن انداخت و آن را منهدم کرد».

شهید «سعید ادبجو» متولد اول تیرماه 47 از جمله کودکانی است که با وجود سن بسیار کم از سوی عومل رژیم پهلوی از ناحیه گردن مورد اصابت گلوله قرار گرفته و به شهادت رسید. افرادی همچون حسین فهمیده، شهید علیرضا محمودی پارسا، شهید بهنام محمدی که در دوران 8 سال دفاع مقدس حماسه آفریدند کم نیستند و گواه آن وجود هزاران شهید دانش‌آموز است. انقلاب اسلامی نیز به برکت خون شهدای انقلاب همچون سعید ادبجو، دانش‌آموز 10ساله اراکی و دیگر شهدا به ثمر نشسته است که حفاظت از ارزش‌های انقلاب کمترین وظیفه ما است.

خبرگزاری ایکنا استان مرکزی به مناسبت چهل‌ویکمین سال پیروزی انقلاب به سراغ پدر و مادر این شهید رفته و پای صحبت آنها نشسته که گزارش کامل آن را در ادامه می‌خوانید.

شهید سعید ادبجو، بزرگ‌مردی کوچک

ایکنا ـ شهید ادبجو با وجود نوجوان بودن دارای چه ویژگی‌هایی بودند؟

نجاتعلی ادبجو، پدر شهید سعید ادبجو گفت: سعید متولد اول تیرماه سال 1347 بود. نوجوانی خوشرو، درس‌خوان، خوش برخورد و مهربان و محصل کلاس پنجم بود، من و مادرش در منزل و معلمان مدرسه از او راضی بودند. سعید از روحیه انقلابی و ظلم‌ستیزی برخوردار بود و گاهی در خانه هم صحیت‌هایی از انقلاب می‌کرد، ما هم سعی می‌کردیم برای او که در این رابطه کنجکاو بود روشنگری داشته باشیم تا با حقایق آشنا شود و او با علاقه گوش می‌داد.

سعیدم در 26 آبان‌ماه سال 57 با ضرب گلوله رژیم منحوس شاهنشاهی در میدان ارگ اراک مجروح و پس از انتقال به بیمارستان قدس به شهادت رسید. رژیم و عوامل آن از همه انقلابیون حتی سعید و امثال سعید که 11ساله بودند می‌ترسیدند؛ چراکه بر ظالم بودن خود واقف بودند، اما نمی‌خواستند موقعیت خود را از دست دهند، مردم که از ستم به ستوه آمده بودند هر روز به خیابان‌ها رفته و علیه رژیم شعار می‌دادند.

ایکنا ـ از مجروح شدن شهید ادبجو چطور مطلع شدید؟

همسایه‌هایی که در تظاهرات 26 آبان 57 حضور داشتند شاهد این اتفاق بودند و فوراً ماجرا را به ما اطلاع دادند، اصلاً گمان نمی‌کردیم سعید با آن سن کم هم در تظاهرات شرکت داشته است، بعد از آن متوجه شدیم کنجکاوی‌های او بی‌مورد نبوده است و روح استکبارستیزی و عدالت‌خواهی در درون این کودک 11ساله موج می‌زند.

ایکنا ـ پس از شهادت سعید آیا رژیم شما را تحت کنترل داشت؟

پس از شهادت سعید خانه و حتی رفت‌و‌آمد ما تحت کنترل ساواک و شهربانی و ژاندارمری آن زمان بود، اطراف خانه ما مأمور گذاشته بودند تا خانواده علیه رژیم اقدامی نکند. عوامل خودفروخته رژیم از پیکر شهدا و حتی شهدایی همچون سعید که در سن کم به شهادت رسیدند می‌ترسیدند و اجازه تشییع نمی‌دادند. پیکر سعید را به دادگستری برده و به بازرپرسی تحویل دادند که از هیچ‌کس نمی‌ترسید، از طرف دولت گفته بودند پیکر را باید به ما تحویل دهید و او هم گفته بود من پیکر را جز تحویل پدرش به کسی نمی‌دهم.

ایکنا ـ چه انتظاری از مسئولان برای زنده نگاه داشتن یاد شهدا دارید؟

مسئولان اگر بخواهند در این زمینه‌ کاری کنند خودشان بهتر با رسالت و تکالیف خود آشنا هستند، نیازی نیست که ما وظایف آنان را گوشزد کنیم؛ چراکه 40 سال از پیروزی انقلاب می‌گذرد و این مدت، مدت کمی نیست که بخواهیم تکالیف آنان را متذکر شویم.

شهید سعید ادبجو، بزرگ‌مردی کوچکایکنا ـ انتظار شما از جوانان چیست؟

جوانان باید بدانند در چه راهی قدم می‌گذارند، جوانان امروز با وجود دسترسی به فضای مجازی آگاه هستند، فقط باید بتوانند دوست را از دشمن تشخیص دهند و این وظیفه رسانه در همه حوزه‌هاست که بصیرت نوجوانان و جوانان را ارتقا دهد تا ناخواسته گرفتار گرگ‌های اجنبی نشوند. خانواده‌ها از نقش خود غافل نباشند، هموار کردن مسیر حرکت درست برعهده والدین است، اگر فرزند نقشه راهی نداشته باشد، قطعاً نمی‌تواند مسیری درست را انتخاب کند. والدین اطلاعات خود را در زمینه‌های مختلف افزایش دهند تا بتوانند همسو و پا‌به‌پای فرزندان خود حرکت کنند، اگر خانواده مسیر را مشخص نکند بی‌شک دشمنان مسیری را که خود می‌پسندند به نمایش می‌گذارند. خانواده‌ها حقایق انقلاب را برای فرزندان ترسیم کنند اگر خودشان به دلیل کمی سن خاطره یا ذهنیتی از انقلاب ندارند بهتر است از افرادی که در این مسیر حرکت کردند کمک بگیرند.

مبلغان دینی با استفاده از فضای مجازی قادرند تا جوانان را ارشاد کنند، جوانان وقت بسیاری را صرف امور مجازی می‌کنند و اصلاً به گذران عمر و تلف کردن فرصت‌ها فکر نمی‌کند. همه موظف هستند در حوزه فضای مجازی خود را تقویت کنند تا دشمن که تیشه برداشته و ریشه ما را هدف گرفته است به اهداف خود نرسد.

تنها راه مبارزه با دشمن اصلاح الگوی سبک زندگی و همل به آموزه‌های دینی و قرآنی است، غربیان سبک زندگی غربی را ترویج دادند و ما که خود از سبک زندگی بسیار غنی برخورداریم نشسته و فکر اساسی نمی‌کنیم. احیای سبک زندگی اسلامی با برگزاری همایش و سخنرانی درست نمی‌شود باید برای رفع این مشکل فکر کارشناسانه کرد.

شهید سعید ادبجو، بزرگ‌مردی کوچک

ایکنا ـ خودتان را معرفی کرده و از فرزند شهیدتان بگویید؟

بتول اقدمی، مادر شهید سعید ادبجو هستم. سعید پسر بسیار مؤدب و با اخلاقی بود و در مدرسه جزو شاگردان درس‌خوان بود. من از او با وجود سن کمش راضی بودم و قطعاً خدا هم از او راضی است. پسر من تنها 11 سال داشت و عوامل مزدور شاه حتی به او که دانش‌آموزی بیشتر نبود رحم مکرد و او را با ضربه گلوله‌ای به شهادت رساند. سعید در روز 26 آبان که به نام ارتش شاهنشاهی بود در خیابان بیات سابق و آزادی فعلی به شهدا پیوست.

ایکنا ـ از روز تیراندازی بگویید؟

رژیم شاه می‌دانست روزهای آخر عمر رخود را می‌گذارند و در خیابان‌ها مردم را به راحتی به شهادت می‌رساندند، بعد از اینکه خبر تیر خوردن سعید را از همسایه‌ها شنیدیم بلافاصله به بیمارستان قدس رفتیم و در آنجا مردم بسیاری تجمع کرده بودند که مأموران رژیم با حمله به مردم و شلیک هوایی آنان را از محوطه دور می‌کردند. سعید تا شب زنده بود و شب به شهادت رسید و فردای آن روز مردم از شهادت سعید آگاه شدند و در بیمارستان تجمع کردند به قدری که ما نمی‌توانستیم وارد بیمارستان شویم و پیکر شهید خردسالمان را تحویل بگیریم.

ایکنا ـ پیکر فرزندتان را راحت تحویل دادند اگر خاطره‌ای دارید بفرمایید؟

با وجود اینکه گلوله به شاهرگ سعید اصابت کرده بود و از آنجایی که بیمارستان با کمبود خون روبرو بود به خاطر سعید از مردم تقاضای خون کردند و در این راه خیلی از مردم خون خودشان را فقط به امید اینکه سعید زنده بماند اهدا کردند. برای تحویل گرفتن پیکر پاک فرزند 11 ساله‌ام نیروهای ژاندارمری کتکم زدند، خبر نداشتم فرزندم شهید شده است با رئیس ژاندارمری درگیر شدیم دستور داد مرا بیرون کنند، گفتم مرا بیرون کنید یا اذیتم کنید ما اینجا را به خاک و خون می‌کشیم.

بعد از آن به بیمارستان قدس رفتم، پرستاران گفتند به ما دعا کنید چند نفر از مأموران مرا کتک زدند و من هم در جواب گفتم بزنید یا نزدید ما شاه را بیرون می‌کنیم، مأموری به من گفت همه شما را می‌کشیم من هم در جواب گفتم اصلاً جرأت اینکار را ندارید تو کوچکتر از این حرف‌هایی که بخواهی ما را از بین ببری در این زمان یک نفر آمد و گفت این زن را رها کن پسرش مرده تو چیزی نگو و من آنجا فهمیدم که سعید شهید شد. بعد خواستم او را ببینم به هر جا رفتم راهم ندادند.

خانمی با لباس پرستاری با بداخلاقی آمد جلو گفت: برای چی می‌خواهی بروی بالا، منم موهای پرستار را گرفتم و به کناری انداختمش که از پشت پرستاران دیگر او را گرفتند و نگذاشتند زمین بخورد، (بعدها فهمیدم او رئیس بیمارستان بود) پرستاری دلش برای من سوخت دست مرا گرفت و به سردخانه برد وقتی سعید را دیدم به خانه بازگشتم. بعد دولت از ما درخواست پول تیر کرد من هم گفتم حتی یک ریال هم نمی‌دهم حتی اگر پیکر سعید را ندهید، من پسرم را در راه قرآن دادم و پس نمی‌گیرم.

شهید سعید ادبجو، بزرگ‌مردی کوچک

ایکنا ـ کلام آخر

کلام آخر من به نوجوانان و جوانان است، از آنان می‌خواهم از مسیر امام و رهبری خارج نشوند و گوش به دشمن ندهند، حرکت در مسیر آنان خسر دنیا و الاخرت است، جوانان مراقب افکار و رفتار خود باشند، دین اسلام به آتان همه راهکارهای سعادت را نشان داده است و قرار نیست آنان برای رسیدن به خواسته‌های خود راه پرپیچ‌و‌خم اجانب را طی کند، قرآن راه مستقیم است و خانواده‌ها هم باید در این مسیر فرزندان خود را راهنمایی کنند.

انتهای پیام
captcha