کد خبر: 4119660
تاریخ انتشار: ۱۶ بهمن ۱۴۰۱ - ۱۰:۳۵

مسیر مهربانی را گم کرده‌ایم

در سرای سالمندان در پشت چهره‌های شکسته و قدهای خمیده‌ سرگذشتی تلخ و شیرین نهفته است. پدران و مادرانی که فرزندانشان مسیر مهربانی را گم کرده‌ و آنها را به‌دست فراموشی سپرده‌اند.

سرای سالمنداندر روز میلاد حضرت علی(ع) از سوی یکی از دوستان که بانی جشن روز پدر در سرای سالمندان اراک بود به صورت بسیار اتفاقی دعوت شدم و به همراه عکاس خبرگزاری قرار بر این شد در این مراسم شرکت کنیم. سرای سالمندان اراک تقریباً در 20 کیلومتری شهر قرار دارد که قریب به 97 سالمند اعم از 70 آقا و 27 بانو در آن ساکن هستند. شاید با کمی دلهره وارد مراسم جشن شدم؛ چراکه همیشه از رویارویی با پدران و مادران چشم‌انتظار هراس داشتم و به نوعی از حضور و نگاه‌های آنان فرار می‌کردم، اما این بار گویا نیرویی مرا بدین سمت فراخوانده و رفتنم دست خود نبود. قدم در مهمانی گذاشته بودم که رنگ و بوی آن با تمام مهمانی‌ها و جشن‌هایی که رفته بودن متفاوت بود.

به محض ورود پدران و مادرانی را مشاهده کردم که گل‌های سرخی در دست داشتند و با موسیقی شادی که پخش می‌شد دست می‌زدند و می‌خندیدند، اما آنچه مرا آزار داد نگاه غمگینشان بود که هیچ هم‌خوانی با لبخندشان نداشت. با ورود به سرای سالمندان حس عجیبی تمام وجودم را فرا گرفته بود و با دیدن آنان اشک در چشمانم حلقه زد و تمام مدت فکر می‌کردم که جای ستون‌های برافراشته خانواده‌ها اینجا نیست. شاهد بودم که در پس خنده‌ها و دست زدن‌هایشان غم عجیبی در انتهای نگاهشان بود که اجازه هرگونه صحبت کردن با آنان را از من گرفته بود.

پدران و مادران از اهمیت بسیار عظیمی برخوردارند و این اهمیت فقط محدود به دین اسلام نمی‌شود؛ چراکه احترام به والدین در تمام ادیان مورد توجه و تأکید است. البته که به واسطه مسلمان بودن این قداست و اهمیت برای ما چندبرابر است و خداوند در آیه 23 سوره مبارکه «اسرا» می‌فرماید: «وَ قَضى‌ رَبُّكَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِيَّاهُ وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً إِمَّا يَبْلُغَنَّ عِنْدَكَ الْكِبَرَ أَحَدُهُما أَوْ كِلاهُما فَلا تَقُلْ لَهُما أُفٍّ وَ لا تَنْهَرْهُما وَ قُلْ لَهُما قَوْلًا كَرِيماً، و پروردگارت فرمان داده: جز او را نپرستید! و به پدر و مادر نیکی کنید! هرگاه یکی از آن دو، یا هر دوی آنها، نزد تو به سن پیری رسند، کمترین اهانتی به آنها روا مدار! و بر آنها فریاد مزن! و گفتار لطیف و سنجیده و بزرگوارانه به آنها بگو!».

سرای سالمندان

نیکی و نیکوکاری، عملی فطری است و همه انسان‌ها به نوعی نیکی کردن به دیگران را می‌پسندند. پس چرا مسیر مهربانی را برخی از ما گم می‌کنیم و برای راحتی زندگی خودمان بهترین سرمایه‌های زندگی را در خانه‌هایی به نام سرای سالمندان می‌سپاریم. مگر یادمان رفته که پدرانمان در کوران زمستان و گرمای تابستان برای آسایش و آرامش ما مسیر پرپیچ و خم زندگی را پیمودند تا ما آرام سربربالین بگذاریم و شب را به صبح برسانیم. پدرانمان دغدغه‌هایشان را حتی با ما نصف نکردند و همه را برای خودشان نگه داشتند تا مبادا ما در مسیر رفتن به مدرسه و دانشگاه لحظه‌ای فکرمان درگیر شده و غصه‌دار باشیم. آیا می‌شود مردان غیور دیروز و ستون‌های ترک خورده امروز را به همین راحتی به دست فراموشی سپرد.

همه ما سال‌ها در کنار اعضای خانواده روز مادر و روز پدر، شب یلدا و عید نوروز را جشن می‌گیریم و شاید چهره پدری چشم انتظار را در ذهنمان حتی ترسیم هم نمی‌کنیم. امروز در سرای سالمندان چهره‌های شکسته و قدهای خمیده‌ای را شاهدیم، اما در پس این چهره‌های خسته و شکسته سرگذشتی تلخ و شیرین نهفته است که اگر از روزهای شیرینش از آنان بپرسیم قطعاً به روز تولد فرزندان اشاره دارد. آن روز که روی ماه فرزندان را نشان پدر می‌دهند و از شیرینی گویا قند در دلشان آب می‌شود و با احساس غرور خود را برای آینده درخشان فرزند آماده‌تر می‌کند.

نمی‌دانم اگر پدران و مادران بدانند که قرار است فرزندانشان آنان را در سرای سالمندان بگذارند، آیا بازهم از تولد فرزندان خوشحال و مشعوف می‌شوند؟ بهتر است خودمان جواب خودمان را بدهیم و نظر به مثبت بودن سؤالمان دهیم. بله؛ چون آنان دارای روح‌های بلندی هستند که اگر بدانند قرار است روزی من و شما والدین خود را در سرایی به نام سرای سالمندان بسپاریم بازهم با چشمان مهربان خود ما را بدرقه مدرسه، دانشگاه و محل کار می‌کنند.

کاش می‌شد چهره شکسته و چشمان پر از اندوه پدران را در لابه‌لای خنده‌های تلخشان دید و بوسه‌ای بردستانشان زد و با مهربانی آنان را راهی خانواده‌ای گرم کرد. همان جا که از آنان به برکت و نعمت یاد می‌شود. شنیده‌ایم که می‌گویند وجود پدران و مادران موی سپید در خانه باعث افزایش رزق و روزی است و نباید این سرمایه عظیم را به راحتی از دست داد. ما به دعای خیر والدین در همه حال نیاز داریم و باید از وجود آنان لذت وافی ببریم. کاش قدر تار به تار موی سپیدشان را بدانیم و برای همیشه آنان را نزد خود نگه داریم. جای پدران و مادران کنج غم گرفته سرای سالمندان نیست؛ چراکه بین نگاهشان و خنده‌هایشان هیچ تناسب و سنخیتی وجود ندارد و این دو باهم بیگانه‌اند. به ظاهر می‌خندند، اما چشمانشان هرگز رنگ خنده ندارد و این تنهایی را در پشت نگاه سنگین و بغض‌های گره خورده در گلویشان می‌توان دید.

کاش زندگی و روزمرگی‌ها تغییرمان نمی‌داد. کاش برای یکدیگر وقت ببشتر با محبت افزون‌تر می‌گذاشتیم. کاش اینقدر درگیر زندگی و کسب درآمد نبودیم تا از حال عزیزنمان غافل نباشیم. گاه زودتر از آنچه که فکر می‌کنیم دیرمی‌شود و قیصر امین‌پور شاعر نام آشنای ما چه نیک و به جا گفته است:

حرف‌های ما هنوز ناتمام...
تا نگاه می‌کنی:
وقت رفتن است
باز هم همان حکایت همیشگی!
پیش از آنکه باخبر شوی
لحظه عزیمت تو ناگزیر می‌شود
آی...
ای دریغ و حسرت همیشگی!
ناگهان
چقدر زود
دیر می‌شود

مریم روشن

انتهای پیام
نام:
ایمیل:
* نظر:
captcha