نقش حوزههای علمیه در پیروزی انقلاب بر هیچکس پوشیده نیست و پس از گذشت بیش از 44 سال از انقلاب اسلامی جا دارد به این مهم بیشتر پرداخته شود. روحانیون در جای جای ایران اسلامی در پیروزی انقلاب نقشآفرین بودند و با تمام توان و علم بر گرفتاری در چنگال رژیم ستمشاهی دست از روشنگری برنداشتند. پیروزی انقلاب آغازی روشن بر پایانی سیاه بود. مساجد، حوزههای علمیه و روحانیون مهمترین پایگاه مبارزاتی بودند و مردم با حمایت و قرار گرفتن در کنار علما توانستند مطالبه بحق خود را به ثمر بنشانند. ایکنای استان مرکزی، در ادامه مصاحبههای ویژه دهه فجر با حجتالاسلام نعمتالله کاظمزاده، امام جمعه موقت دلیجان و پدر شهیدان محمد و احمد کاظمزاده گفتوگویی انجام داده است که در ادامه میخوانید.
ایکنا ـ خودتان را معرفی کنید و بفرمایید در سال 57 چندساله بودید؟
نعمتالله کاظمزاده، متولد شهر دلیجان هستم و در سال پیروزی انقلاب 30 ساله بودم. در آن سالها برای تحصیل در حوزه علمیه قم به این شهر سفر کرده بودم و در راهپیماییهای این شهر شرکت داشتم. بازار فرش فروشهای قم یکی از اماکن تبادل اعلامیههای حضرت امام(ره) بود. صاحبان فرشفروشی اعلامیهها را زیر فرشها مخفی کرده و بین علما و روحانیون شهرستانی توزیع میکردند. من نیز در روزهایی که قصد بازگشت به دلیجان را داشتم اعلامیهها را گرفته و با خود آوردم. یادم هست روزی وضعیت خطرناک بود که اعلامیهها را با کش به پای من بستند تا راحتتر بتوانم آنان را انتقال دهم.
بیشتر بخوانید:
به محض ورود به دلیجان دوستان اعلامیهها را گرفته و برای توزیع بین مردم اقدام میکردند. گاه این اعلامیهها با دست نوشته میشد و گاهی نیز دستگاهی برای چاپ داشتیم که کار را راحتتر میکرد. برخی هم که از عوامل نفوذی ژاندارمری بودند ورود مرا به آنان اطلاع میدادند و مشکلاتی نیز به وجود میآوردند، اما ما کار خود را ادامه میدادیم و توجه به اخطارهای آنان نمیکردیم. هدف جوانان آن زمان پیروزی بود و باکی از مشکلات ایجاد شده نداشتند.
ایکنا ـ نحوه فعالیت شما در سالهای قبل از انقلاب چگونه بود؟
از اوایل دهه 50 تا سال 65 در قم مشغول به تحصیل بودم، اما در سالهای قبل از انقلاب برای سخنرانی به روستاهایی همچون حسینآباد، مشیجان و ... خمین دعوت میشدم. یادم هست در روستای حسینآباد که مردمانش فعالیت سیاسی پررنگی در دوران ستمشاهی داشتند مشغول سخنرانی بودم که در پایان جلسه رئیس پاسگاه ژاندارمری جلو آمد و پرسید، چرا برای شاه دعا نکردی، که من در جواب گفتم من هیچوقت برای شخص دعا نمیکنم. فعالیت سیاسی برخی روستاها بسیار چشمگیر بود و اعلامیههای امام در آن روستاها دست به دست میشد و مردم از آن صحبت میکردند.
در روز 9 بهمن سال 57 نیز تمام روحانیون به سمت منزل آیتالله منتظری که تازه از زندان آزاد شده بود تظاهرات کرده و وی مشغول به سخنرانی شدند. همچنین پس از روی کار آمدن دولت موقت بازرگان، اعضای حزب رادیکال برای دیدار امام به قم آمده بودند و از ایشان تقاضای حضور در تهران را کردند که آن حضرت در جواب به رئیس این حزب که قصد صحبت داشت، فرمودند: «بروید و خودتان را درست کنید، با راهاندازی این گروهها و حزبها راه به جایی نخواهید برد».
قبل از ورود حضرت امام بنده در روستای «اِزنوجان» خمین بودم، به اتفاق مردم روستا 11 بهمن راهپیمایی کردیم و به سمت بهشتزهرا(س) حرکت کردیم تقریباً ساعت 3 صبح رسیدیم و در این ساعت جایی برای ایستادن هم نبود، بارش باران باعث شده بود زمین گلآلود باشد، اما مردم برای دیدن امام چنان شعفی داشتند که به این مسائل توجه نمیکردند. حضرت امام در ساعت 9:33 وارد تهران شدند و خوشحالی مردم از این ورود قابل توصیف نیست؛ چراکه مردم برای این دیدار لحظهشماری میکردند و همچون فرد تشنه که برای آب بیقرارست به همان اندازه برای دیدن ایشان بیتاب بودند. امام پس از ورود در منزلی سکونت موقت داشتند که عصر هر روز ملاقات عمومی داشتند و مردم برای دیدار ایشان میرفتند.
ایکنا ـ در مورد فعالیت سیاسی بانوان و جوانان دلیجانی بفرمایید؟
تظاهرات و راهپیمایی مردم به ویژه جوانان تا زمان فرار شاه در این شهر همچون سایر شهرها انجام میشد، اما با رفتن شاه راهپیمایی و شعاردهیها قوت بیشتری گرفته بود. هر روز مردم از ساعت 4 بعدازظهر به بعد در خیابانها بودند و علیه رژیم شعارهایی سرمیدادند تا مسجد صاحبالزمان(عج) حرکت میکردند. حتی یادم هست که محمد پسرم آن زمان 13 سال داشت که سایر دوستانش را جلوی منزل جمع میکرد و شعار میدادند، که یکبار یکی از همسایگان که از طرفداران رژیم بود او را کتک زده بود.
بانوان دلیجانی با توجه به اینکه بیشتر در منازل بودند و کارهایی همچون بافندگی و ریسندگی را انجام میدادند کمتر در خیابان برای راهپیمایی میآمدند، اما بودند بانوانی که مقتدرانه پابهپای برادران یا همسرانشان در راهپیمایی حضور مییافتند. بانوان خانهدار نیز در حمایت از فرزندان و همسران کوتاهی نمیکردند و همیشه یک سوی موفقیت بانوان هستند؛ چراکه گاه حمایت آنان میتواند کلامی باشد.
ایکنا ـ فعالیتهای قرآنی قبل از انقلاب چگونه و در چه سطحی بود؟
آن زمان مثل امروز فعالیتها گسترده نبود و مؤسسات و مراکز قرآنی وجود نداشت. بیشتر جلسات قرآنی در منازل برگزار میشد و منزل ما یکی از اماکنی بو که در هفته دومرتبه جلسه بود. در این جلسه بانوان آموزش قرآن را فرا میگرفتند و خود به دیگران آموزش میدادند. مردم با کلام وحی مؤانست عجیبی داشتند و سعی میکردند خارج از چارچوب دین سخنی به میان نیاورند و عمل نکنند. در برخی مساجد که ظرفیت وجود داشت نیز جلسات برگزار میشد و حاضران آیات را به قدری تکرار میکردند تا همه حفظ شوند و بدین طریق جمع آیات بسیاری را از حفظ داشتند، اما امروز جلسات قرآنی در مساجد به قرائت یک صفحه از قران بعد از نماز ختم میشود.
ایکنا ـ آیا فعالیتهای قرآنی امروز در حد انتظار است؟
واقعیت این است که فعالیتهای قرآنی امروز با زمان پهلوی قابل قیاس نیست. تعداد حافظان و قاریان ما در آن زمان بسیار اندک بود و تعداد انگشتشمار حافظ کل قرآن بودند و امروز خردسالان 6 ساله و 7 ساله حافظ هستند و این اتفاق مبارک به برکت انقلاب رخ داده است. درست است که فعالیتها گستردهتر از قبل است، اما باید برای توسعه آن برنامهریزی کرد و به همین محدود نکرد. فعالیتهای قرآنی آنطور که باید اطلاعرسانی نمیشود و صداوسیما و شبکههای پرمخاطب فعالیت چشمگیری در این بخش ندارند. اگر قرار است فرهنگ قرآنی را نهادینه کنیم باید همه چیز بوی قرآن دهد.
فعالیت قرآنی در روستاها باید قویتر پیش رود و شاهد اتفاقات خوب در این حوزه باشیم، استعدادهای روستایی را نادیده نگرفته و جوانان و نوجوانان روستایی را دستکم نگیریم. دانش قرآن حق تمام کودکان حتی دورافتادهترین روستاهاست و استانها باید به این امر توجه ویژه داشته باشند. متأسفانه در امور فرهنگی و قرآنی ضعیف عمل میشود و در مقابل ما دشمن با مسموم کردن فضای فرهنگی قصد دارد جوانان و نوجوانان متعهد ما را به سمت خود بکشاند. همه ما در امور فرهنگی و دینی سهیم هستیم و باید سهم خود را به بهترین شکل ایفا کرده و نقاط ضعف را برطرف کنیم.
ایکنا ـ در مورد فرزندان شهیدتان بگویید.
پسر بزرگم محمد در سال 62 وقتی که 18 ساله بود در مقابله با کومولهها و منافقان در منطقه سردشت به شهادت رسید و احمد نیز دوسال بعد از برادرش با وجود اینکه مادرش دلتنگی میکرد و دوست داشت که احمد به مدرسه برود به جبهه رفت و پس از یکسال در عملیات 5 به شهادت رسید و پیکرش بعد از 11 سال به میهن بازگشت. همه ما به نوعی به شهدا بدهکاریم و باید قدردان آنان باشیم. شهدا در مقطعی به فرمان امام و مقتدای خود لبیک گفتند و امروز نوبت به جوانان دهه هشتادی و نودی است که حمایت خود را از مقام معظم رهبری اعلام کنند. خوشبختانه حضور دهه هشتادیها در اعتکاف امسال انشان از روح و فطرت پاکشان دارد و این امر تکلیف را بر ما جامعه روحانیت، معلمان و اساتید دانشگاه و مسئولان فرهنگی سنگینتر میکند؛ چراکه برای حفظ آنان در این مسیر باید برنامه داشت و هنرمندانه پیش رفت.
انتهای پیام