به گزارش خبرگزاری بینالمللی قرآن (ایکنا)، موضوع اسلامیشدن دانشگاهها دغدغهای است که سالها مورد بحث قرار گرفته، در سند اسلامیسازی دانشگاهها که در سال ۷۷ توسط شورای عالی انقلاب فرهنگی تنظیم و به دانشگاهها ابلاغ شد جزئیات این موضوع به تفصیل مورد بررسی قرار گرفت؛ اما در گذر از این چند سال تا چه حد میتوان گفت دانشگاههای ما در تبدیل به دانشگاههای اسلامی با تمام شرایط و موازین آن موفق بودهاند. متن پیش رو حاصل گفتوگوی ما با عبدالمجید طالبتاش، معاون پژوهشکده قرآن و عترت دانشگاه آزاد و فردی است که سالها تجربه تدریس و حضور در دانشگاهها را داشته است.ایکنا: ارزیابی شما از روند اسلامی شدن دانشگاهها تاکنون چیست؟ اگر بخواهیم به اسلامی شدن دانشگاهها بیندیشیم و به آن جامه عمل بپوشانیم و آن را در عمل محقق سازیم میبایست تعریف درستی از اسلامی شدن دانشگاه به دست دهیم.
اسلامی شدن دانشگاه، منوط به حاکم شدن معیارهای اسلام بر دانشگاه است که مهمترین محور آن در عرصه منابع انسانی قابل جستجو است و در مرتبه بعد به علوم و دانشی که تولید میشود و در مرتبه بعد به فضای محیطی دانشگاه ارتباط پیدا میکند. یعنی ابتدا میبایست مبنای اندیشه و رفتار دانشگاهیان گزارههای قرآنی باشد و در مرتبه بعد میبایست رویکرد علوم در دانشگاه رویکرد اثرگذاری در جامعه برای حلّ مشکلات و معضلات اجتماعی، رفاه عمومی، برقراری عدالت، ایجاد آرامش و صلح و بهطور کلّی بهبود زندگی مادّی و معنوی انسانها باشد و در مرتبه بعد محیط فیزیکی دانشگاه، نمادی از آداب و احکام ظاهری و باطنی دین باشد. تناسبسازی این سه محور با آموزههای اسلامی و اصلاح آنها برای اسلامی کردن دانشگاه حائز اهمیّت است، امّا من فعلاً ترجیح میدهم که به این مسئله نپردازم بلکه مسئله را از زاویهای دیگر مورد بررسی قرار دهم که فکر میکنم میبایست جامعه ما بخصوص جامعه دانشگاهی تحقیق مفصّل و دقیقی در این زمینه داشته باشد؛ و آن این است که علاوه بر ضرورت دستیابی به مؤلفههای اصلی و اساسی و پایههای بنیادین اسلامی شدن دانشگاه، میبایست همزمان به جستجو برای دستیابی به الگویی از دانشگاه اسلامی در گذشته هم بپردازیم. حقیقت این است که در مقطع مهمی از تاریخ اسلام، بر پایه آموزههای قرآنی و مبتنی بر سیره علوی، دانشگاه اسلامی دایر شده است که دستاورد آن هم تمدن بزرگ اسلامی و پیشرفت فزاینده و سریع جهان اسلام در دو حوزه دانش و ارزش است.
ایکنا: آیا در این رابطه میتوان به نمونههای عینی و الگوهای محقق شدهای، اشاره کرد؟به اعتقاد من الگویی که پیش از این محقق شده و میتواند برای اسلامی شدن دانشگاهها به ما کمک کند دانشگاهی است که امام باقر(ع) بر پا کرد و پایههای بنیادین دانشگاه اسلامی را ایجاد کرد و در ادامه، عالمان مسلمان از آن الگوبرداری کردند و بنای تمدّن اسلامی را شکل دادند. از این رو میبایست برای دستیابی به این الگو به رویکرد امام باقر(ع) نسبت به دین و علم بپردازیم. به اعتقاد من رویکرد امام باقر(ع) به علم و دین میتواند راهشگای بسیاری از مشکلات پیش روی ما در مسئله اسلامی کردن دانشگاهها باشد؛ چرا که میتوانیم اوج اسلامی شدن دانشگاهها را در دانشگاه امام باقر(ع) جستجو کنیم. ایشان یک مدرسه علمی تأسیس کردند که در آن مدرسه علمی، علاوه بر علوم دینی، دقیقاً علومی که امروزه بهعنوان علوم بشری قابل تعریف هستند تدریس میکرد.
حاصل این دانشگاه تربیت شخصیتهای برجسته علمی از جمله امام صادق(ع) است؛ لذا دانشگاه امام باقر(ع) بزرگترین الگو برای اسلامی شدن دانشگاههای ماست و به نظر میآید امروزه از این مسئله مهم غافل ماندهایم و من این مسئله را طرح میکنم تا اگر خداوند بخواهد زمینهای جدید برای سامانبخشی به دانشگاههای کشور در جهت اسلامی شدن باز شود.
ایکنا: مدرسه علمی امام باقر(ع) چه خصوصیتی داشت؟ و ارکان اصلی آن چگونه برپا شده بود؟ امام باقر(ع) به سه محور اصلی و اساسی در تدریس خود اهتمام میورزید. یک محور تدریس دروس دینی و مسائل شرعی بود که در حقیقت مسئولیت امامت ایشان اقتضای چنین رویکردی میکرد. در این زمینه تفسیر قرآن، مباحث احکام دین و مباحث مربوط به نقل و روایت بهعنوان محورهای اصلی آموزش ایشان مطرح بود. محور دیگر تدریس ایشان، دروس علمی به معنای علوم طبیعی بود که در این محورها به آموزش هیئت و نجوم، شیمی و فیزیک میپرداخت. امّا محور سومی که در مباحث ایشان مطرح بود که گستره آن هر دو محور قبلی را در بر گرفته بود حاکمیت روابط اخلاقی و انسانی بر فرآیند آموزش مسائل دینی و آموزش علوم بشری را در بر میگرفت. ما در امر اسلامیکردن دانشگاهها میتوانیم از رویکرد امام باقر(ع) در تأسیس مدرسه علمی درسهای زیادی بگیریم. هم چنین عالمانی در تاریخ تمدن اسلامی درخشیدهاند و بهعنوان محصول چنین رویکردی به علم قابل طرح هستند میتوانند زمینه مناسب و نمونههای خوبی برای الگو گیری در اسلامی کردن دانشگاهها بهشمار آیند.
دانشمندانی مانند شیخ مفید، سیدمرتضی، شیخ طبرسی، خواجه نصیر الدین طوسی، فخر رازی، غزالی، ابو علی سینا، ابوریحان بیرونی، زکریای رازی، ملاصدرا و دهها ستاره درخشان دیگر که در ساحت علم و دین درخشیدهاند و پایههای تمدن اسلامی را مستحکم ساختهاند. من تردیدی ندارم که این دانشمندان همگی محصول نگاه درست جامعه اسلامی به علم و دین بودهاند. نگاهی که خاستگاه آن دو چیز بوده است؛ یکی رویکرد نظری قرآن کریم و دیگری رویکرد عملی معصومین(ع)؛ از شخص رسولالله گرفته تا برسد به امام باقر(ع) و امام صادق(ع) و دیگر معصومین(ع). از این رو بر ما لازم است که نگاهمان را به این مسئله بازخوانی کنیم و رویکرد و جهتگیریمان را اصلاح سازیم.
اگر این طور است که میتوان نام دانشگاه اسلامی شده را بر مکانی اطلاق کرد که به نقل حدیث و تفسیر پرداخته میشود و همزمان همین نام را بر آن اطلاق کرد در حالی که به آموزش علوم عقلی و علوم تجربی پرداخته میشود؛ معلوم میشود علوم تجربی و علوم عقلی هر کدام نسبت به دیگری، روی دیگر علوم دینی هستند؛ بنابراین ما برای اینکه به اسلامی کردن دانشگاه برسیم ناگزیریم که ابتدا نگاهمان را به دانشگاه اصلاح کنیم و آن را بهعنوان محلّی برای تحصیل دانش دین به رسمیّت بشناسیم. نباید گمان کنیم که دانشگاه محلی برای تحصیل علوم بیگانه با دین است. این طرح جامعی است که مدتهاست آیتاللهالعظمی جوادی آملی آن را مطرح کرده است که البته کمتر مورد توجه قرار گرفته است. به تعبیر آیتاللهالعظمی جوادی آملی تفسیر و روایت، تبیین و تشریح قول خداوند است و علوم تجربی و علوم عقلی، تبیین و تشریح فعل خداوند است. عقل و شرع، دو حوزه اصلی دینورزی و دینداری را تشکیل میدهند؛ بنابراین از همین جا میتوان ریشههای دانشگاه اسلامی را جستجو و بازیابی کرد. البته منظورم این نیست که بیاییم دانشگاه را در حوزه علمیه ادغام کنیم و یا بالعکس. خیر! این کار نه مطلوب است و نه شدنی است. بلکه میبایست ابتدا نگاهمان را به دانشگاه اصلاح کنیم. این نگاه باید به یک نگاه فرهنگی و فراگیر تبدیل شود. امروزه ما کسی که به حوزه علمیه میرود را در مسیر آموزش دین میشناسیم و کسی که به دانشگاه میرود را در مسیر آموزش علوم غیر دینی تلقّی میکنیم.
امّا بر اساس مدل الگویی عملکرد امام باقر(ع) میبایست از نظر روی آوردن به علوم دینی، تفاوتی بین حوزه علمیه با دانشگاه قائل نشویم. از این منظر هم کسی که به حوزه علمیه میرود میخواهد به علوم دینی بپردازد و هم کسی که به دانشگاه میرود میخواهد به علوم دینی بپردازد. با این تفاوت که حوزه علمیه علوم نقلی را تعلیم میدهد و دانشگاه علوم عقلی و تجربی را آموزش میدهد. دانشگاه اسلامی سه رکن اصلی دارد؛ ۱. مدرس و استاد، ۲. شاگرد و دانشجو، ۳. محتوای آموزش. دو پایه اصلی حوزه و دانشگاه را استاد و دانشجو تشکیل میدهند.
ایکنا: در این نگاه، حوزههای علمیه بهعنوان الگویی برای دانشگاهها در نظر گرفته میشود؟در فرآیند علمآموزی جامعه دینی، تفاوتی میان وضعیت استاد و دانشجو در حوزه علمیه و دانشگاه وجود ندارد؛ زیرا در هر دو جا انسانهای دارای علم به آموزش جویندگان علم میپردازند. و امّا محتوای آموزش چیزهایی است که بر خوانِ ذهن مدرس میهمان است و مدرس آن را با باورهای اساسی و اصیل خود همنشین میکند و به خلقیات اسلامی و انسانی خود میآراید و با آداب قابل قبول اصول و مبانی اسلام به شاگرد آموزش میدهد و شاگرد، پذیرندهای است که در جستجوی حقیقت است و میخواهد با کشف حقیقت، استعدادهای ویژه انسانی خود را شکوفا سازد و در فرآیند ارتقا از خاک تا عرش، جان خویش را به زلال حقیقت مکشوف بیاراید. حال چنانچه محتوای آموزشی علوم نقلی باشد؛ در حقیقت به تشریع خداوند در عالم بر میگردد و اوامر و نواهی او را تبیین میکند. و چنانچه علوم عقلی و علوم تجربی باشد به تبیین فعل خداوند در عالم طبیعت میپردازد. در حقیقت جامعه اسلامی و دینی نیازهایی دارد که بخشی از این نیازها از طریق آموزش علوم نقلی و عقلی مرتفع میشود. گروهی از انسانها برای تعلیم علوم نقلی وارد حوزه علمیه میشوند و گروهی دیگر برای تعلیم علوم عقلی و تجربی وارد دانشگاه میشوند. از این رو تفاوتی میان دانشجوی دانشگاه با طلبه حوزه علمیه وجود ندارد. ملاحظه میشود که در سیاستگذاری و هدفگذاری و نگاه بنیادی نباید تفاوتی میان دانشگاه و حوزه علمیه وجود داشته باشد؛ بنابراین در جامعه اسلامی باید به همه تحصیلکنندگان به چشم تحصیل امور دینی نگاه کرد. بر همین اساس است که من معتقدم امور فرهنگی امری مستقل و در حاشیه آموزش علم نیست بلکه در متن آموزش جای میگیرد.
وقتی باور کردیم که آموزش علم در دانشگاه بهعنوان مسؤلیتی دینی محسوب میشود و تحصیلکنندگان علوم تجربی در راستای مسئولیت دینی گام برداشتهاند؛ آن وقت نگاه ما به دانشجو تغییر خواهد کرد. و آن موقع است که نوبت به گامهای بعدی میرسد؛ و آن تعیین معیارها و شاخصهای یک فرد تحصیل کرده؛ یک استاد و یک دانشجو. تألیف کتابهای مهمی با عنوان «آداب المتعلّین» توسط عالمان برجسته جهان اسلام در همین راستا قابل توجیه است که جامعه امروز ما سخت به آن محتاج است. برخی گمان میکنند که آداب المتعلمین اختصاص به طلّاب حوزه علمیه دارد؛ در حالی که از این جهت تفاوتی میان یک دانشجو و یک طلبه وجود ندارد. همینطور مؤلفهها و معیارهای اساسی یک استاد دانشگاه مسلمان با یک مدرّس حوزه علمیّه همسان است. این همسانانگاری و تبدیل کردن آن به یک فرهنگ عمومی و فراگیر حائز اهمیّت است. بسیاری از برنامهریزیها و قعالیتهایی که هماکنون در دانشگاهها صورت میپذیرد بر اساس همین نگاه نادرست صورت میگیرد که تاکنون هم جواب درست و قابل توجهی نگرفتهایم.
لیلا شرف