خاطرات تکرارناپذیر از مغناطیس حسینی در جذب آحاد مردم
کد خبر: 3678159
تاریخ انتشار : ۱۱ دی ۱۳۹۶ - ۱۰:۳۶

خاطرات تکرارناپذیر از مغناطیس حسینی در جذب آحاد مردم

گروه ادب: مبنای کار ساخت ضریح امام حسین(ع) استفاده از کمک‌های مردمی بود که خاطرات تکرارناپذیری را از هدایای بسیار کوچک تا مبالغ گزاف و 91 کیلوگرم طلای خالص را رقم زد که از سر عشق و ارادت مردم به امام حسین(ع) در هر لباس،‌ دین و اعتقادی صورت می‌گرفت.

خاطرات تکرارناپذیر از مغناطیس حسینی در جذب همه اقشار مردم

به گزارش خبرگزاری بین‌المللی قرآن(ایکنا)، کتاب «پنجره‌های تشنه» اثری است که به بیان مراحل انتقال ضریح امام حسین(ع) از قم تا کربلا را بازگو می‌کند. در همین رابطه و به منظور مروری بر روند ساخت ضریح که در این کتاب نیامده است و اتفاقاتی که در مسیر افتاده،‌ به گفت‌وگو با حمیدرضا آزادگان،‌ مدیر اجرایی ساخت ضریح اباعبدالله الحسین(ع) پرداختیم. وی با اشاره به اینکه از شهریور سال ۸۷ و تقریباً از اوایل عملیات اجرایی ساخت ضریح مطهر در کارگاه حضور داشت و مدیر داخلی کارگاه شد، گفت: افراد بسیاری در ساخت ضریح دخیل بودند و البته گروه‌های مشاور بسیاری هم داشتیم که از صنف زرگرهای قم نیز بودند.

وی با اشاره به طلاهایی که از سوی مردم برای ساخت ضریح اهدا می‌شود، ادامه داد: وقتی خانواده آیت‌الله جوادی آملی طلاهای خود را برای ساخت اهدا کردند، ایشان از ما درخواست کرد تا از همین طلا در ساخت استفاده کنیم. بر همین اساس هیئت امنا پیشنهاد کرد که تا زمانی که طلا از سوی مردم ارائه می‌شود،‌ طلایی خریداری نشود و از همان موارد اهدایی در ساخت استفاده شود. همین اتفاق نیز افتاد.

آزادگان از 118 کیلو طلای اهدایی مردم به این منظور یاد کرد و افزود: طلاهایی که اهدا می‌شد از نظر خلوص تفاوت داشتند که بر همین اساس طلایی که دریافت می‌شد خالص‌سازی می‌شد تا عیار آن بالا برود که حدود 91 کیلو طلای تقریباً خالص شد. گروهی از صنف اتحادیه زرگرهای قم روی این کار نظارت داشتند. گروهی نیز مشاوران مهندس ما بودند که این روند را در مقاطع مختلف بررسی می‌کردند و مشاوره مهندسی می‌دادند.

این مسئول فرآیند ساخت ضریح ادامه داد: گروه‌های زیادی در اطراف کار بودند. در همین راستا کمیته‌ای به نام کمیته فنی داشتیم که مشاوره مهندسی می‌دادند. کمیته مفاهیم نیز جلسات متعددی تشکیل می‌داد و روی هر یک از کلمات و لغاتی که روی این ضریح نوشته شده که بسیار زیاد است به بررسی می‌پرداخت و آنها را با هدف‌گذاری خاص انتخاب می‌کردند.

وی با اشاره به اینکه نوشتن احادیث، آیات و عبارات قرآنی کاری بسیاری سنگی بود،‌ اظهار کرد: این فعالیت‌ها بسیار سنگین بود و همچنان ادامه داشت تا کار ساخت ضریح به پایان رسید. البته مبنای اصلی کار، عشق و اراده مردم بود و تا پایان هم این روند باقی ماند. در آغاز کار دوستان پیشنهاد می‌کردند که برخی از افراد ثروتمند را پیدا کنیم و پول ساخت ضریح را از آنان بگیریم،‌ ولی آیت‌الله بهجت گفته بود که «حساب بانکی باز کنید و به مردم بگویید که هدایای نقدی خود را واریز کنند. اجازه بدهید که مردم با همین خرده پول‌هایی که می‌دهند،‌ در ساخت ضریح دخیل باشند و مشارکت کنند. نگران پول آن نباشید.»

آزادگان افزود: با توجه به این موضوع، همین اقدام صورت گرفت و آنچه ایشان گفته بود نیز محقق شد. افراد بسیاری از شهرهای مختلف به کارگاه می‌آمدند و قبض می‌گرفتند و از ما می‌خواستند نمایندگی بدهیم تا کمک‌های مردمی را جمع کنند. با این روش تا پایان کار هیچ گاه دچار کم و کسری در هزینه‌کرد نشدیم.

وی از کمک‌های مردمی با سکه‌های پنج تومانی که در این دوره زمانی یافت نمی‌شود تا کمک‌های صد میلیون تومانی یاد کرد و گفت: مواردی از این دست بسیار بود. فردی یک کیلو طلا داد؛‌ شخص دیگری از کشور آذربایجان به نمایندگی از شیعیان،‌ یک شمش یک کیلویی طلا را اهدا کرد. گاهی اتفاق می‌افتاد که مردم شهرهای ما از این وقایع خبردار نمی‌شدند،‌ ولی افرادی از کشورهای آفریقایی دوردست هم بودند که خبردار می‌شدند و برای این فعالیت کمک ارسال می‌کردند.

آزادگان با اشاره به سختی‌ها و دشواری ارسال کمک‌های مردم آفریقایی یادآور شد: با توجه به این که موضوع تحریم مطرح بود، این افراد به راحتی نمی‌توانستند مبالغ نقدی خود را برای ما ارسال کنند و مجبور بودند که پول را در کشورهای مختلف دست به دست بچرخانند تا به دست ما برسد. یا گاه عده‌ای ایرانی را پیدا می‌کردند که به ایران باز می‌گشتند و پول را به آنان می‌دادند تا به ما برسانند. ما نیز رسید می‌نوشتیم و برای آنها ارسال می‌کردیم.

وی از ارسال کمک‌های مسیحیان برای ساخت ضریح یاد کرد و گفت: یک جوان مسیحی یک انجیل طلا که مینیاتوری نیز بود و در قالب گردنبند استفاده می‌کرد را به کارگاه ساخت هدیه کرد. در نظر داریم که این انجیل طلایی را به موزه امام حسین(ع) بدهیم.

آزادگان همچنین به کمک‌هایی از شرق آسیا و کشورهایی چون بنگلادش،‌ هندوستان،‌ پاکستان و افغانستان اشاره کرد و ادامه داد: از غربی‌ترین نقطه جهان، آمریکا هم کمک‌هایی را داشتیم. همه این کمک‌ها با وجود تحریم بود؛ ما حساب کمک‌های بین‌المللی هم باز کرده بودیم، ولی حتی یک دلار هم به حساب ریخته نشد چرا که ما تحریم بودیم و مردم پول‌هایشان را به طریق‌های مختلف به دست ما می‌رساندند. برای مثال کمک‌هایی از فرانسه و آلمان داشتیم. حتی امام جمعه یکی از مساجد پاریس که اهل تسنن بودند نیز از کارگاه بازدید و کمک کرد. وی پولش را که در دست خود مچاله کرده بود داخل صندوق انداخت؛ مبلغی حدود صد یا دویست یورو. وی تعبیر زیبایی به کار برد که در برابر کار بزرگی که در اینجا انجام می‌شود،‌ این مبالغ اصلاً به شمار نمی‌آید.

وی با اشاره به اینکه مبنای فعالیت ما آن بود که به هر کسی که کمک می‌کند رسید بدهیم،‌ اظهار کرد: البته صندوق‌هایی هم داشتیم که افراد کم‌بضاعتی که کمک‌های اندکی دارند برای اینکه خجالت نکشند،‌ مبالغ خود را در آن می‌انداختند. اصراری در این باره وجود نداشت، ولی برای طلا و کالاهای نفیس،‌ حتماً رسید می‌دادیم.

آزادگان تاکید کرد: یکی از عوامل ایجاد اتحاد ملی امام حسین(ع) بود که خود را به خوبی نشان داد؛ اگر بخواهیم در این کشور وحدت ملی ایجاد کنیم که البته وجود دارد،‌ و بخواهیم آن را تقویت کنیم و به منصه ظهور برسانیم،‌ هیچ موضوعی شفا‌ف‌تر از اباعبدالله الحسین نیست. می‌توانم بگویم که روزی نبود که بازدید از کارگاه نداشته باشیم. از مناطق مختلف برای بازدید می‌آمدند و گاهی بازدید عمومی می‌گذاشتیم.

خاطرات تکرارناپذیر از مغناطیس حسینی در جذب همه اقشار مردم

وی از روزهایی یاد کرد که اوج فعالیت بود و در عین حال مردم از ضریح بازدید می‌کردند و از هر طیفی که تصور شود در این میانه وجود داشت و گفت: در کتاب «پنجره‌های تشنه» به زیبایی این موضوع تصویر شده است که در مسیر چه اتفاق‌هایی افتاد. از هر طیفی در جمعیت احاطه‌کننده ضریح وجود داشت؛ از حزب‌الله مثبت دو آتشه گرفته تا به تعبیری کسانی که ظاهراً به اسلام اعتقاد نداشتند. در برهه‌ای تصور کردم باید هر آنچه که از مردم و اعتقادات آنها در ذهن داریم را فراموش کنیم و به داوری و قضاوت مردم نپردازیم.

آزادگان تصریح کرد: وقتی پای امام حسین(ع) وسط می‌آید مردم با شور وصف‌ناپذیری به میدان می‌آیند. امام حسین(ع) یک نمک و ویژگی خاصی دارد که افرادی هم که خدا را باور ندارند،‌ نسبت به ایشان حس خاصی دارند. فقط کافی است اسم امام حسین(ع) را شنیده باشند یا درباره ایشان در جایی مطلبی خوانده باشند.

وی از بانویی یاد کرد که از تهران برای دیدار ضریح به قم آمده بود و طلای نسبتاً سنگینی را که حدود 100 گرم بود با خود داشت. این گردنبند طلا خارجی و از بافت‌های ریز و احتمالاً ایتالیایی بود. شاید اگر این بانو را در حالت عادی می‌دیدیم باور نمی‌کردیم که اسمی از مذهب، دین، خدا و پیامبر به گوش او خورده باشد. حجابش نامناسب بود. چنان در کنار ضریح می‌گریست که ما متعجب شده بودیم. ارتباط عمیقی برقرار کرد. افرادی مانند وی بسیار بودند.

مدیر اجرایی پروژه ساخت ضریح ادامه داد: پیش از انتقال ضریح به کربلا نیز مراسم رونمایی برگزار کردیم و استقبال بسیاری از این رویداد شد و مجبور شدیم این مدت را برای 10، 15 روز تمدید کنیم. جمعیت بسیار زیادی از شهرهای اطراف برای دیدن ضریح آمده بودند. در این میان افرادی هم که نمی‌توانستند عازم کربلا بشوند حضور داشتند. برای مثال یک پیرزن بود که دویست هزار تومان را در کاغذی پیچیده و دور آن را نخ بسته بود. این میزان پول از پول‌های خرد هزار تومانی،‌ بیست تومانی، پانصد تومانی و ... تشکیل می‌شد و مشخص بود زمان بسیاری از پس‌انداز آنها می‌گذرد؛ چرا که رنگ پول‌ها به زردی می‌رفت. وی درباره پول‌ها گفت که آنها را جمع کرده بود که به کربلا برود،‌ ولی احساس می‌کند که عمرش کفاف نمی‌دهد و پولش به آنجا نمی‌رسد؛ بنابراین حالا که نمی‌تواند به کربلا برود،‌ این پول را در اینجا و برای ساخت ضریح هزینه می‌کند.

وی همچنین از پیرزنی یاد کرد که با وی تماس گرفته بود و یادآور شد: این موضوع مربوط به زمانی بود که بازدید عمومی داشتیم و کارهای بسیاری پیش روی ما بوده و مشغله‌ها زیاد شده بود. وی یک انگشتر داشت که می‌خواست برای ساخت ضریح اهدا کند و می‌گفت‌ «نمی‌توانم تا آنجا بیایم. یک نفر را بفرستید که بیاید و این انگشتر را از من بگیرد.» چشمی به او گفتم و مشغول کار شدم. پیرزن دوباره تماس گرفت و گفت که چرا کسی را نفرستاده‌ام. به او گفتم اوضاع کارگاه شلوغ است و باید مقداری تأمل کند تا بعد از ظهر کسی را برای گرفتن انگشتر بفرستم.

آزادگان اظهار کرد: دل پیرزن آرام نگرفته بود و دو نفر که وی را در راه رفتن کمک می‌کردند،‌ او را با کمر خمیده به کارگاه آوردند که با حالت طلبکارانه و مادرانه به من گفت،‌ «گفتم کسی را بفرست بیاید این را از من بگیرد. از کجا می‌دانی که من تا فردا زنده هستم تا این انگشتر را به تو بدهم؟» شاید انگشتر از نظر مادی 50 یا 100 هزار تومان ارزش داشت،‌ ولی همه دارایی بود که آن پیرزن داشت.

captcha