به گزارش ایکنا؛ سومین جلسه از درس خارج فقه حجتالاسلام والمسلمین محمد سروشمحلاتی، امروز، 12 خردادماه، برگزار و از طریق صفحه اینستاگرام وی به صورت زنده پخش شد. در ادامه مشروح این جلسه از نظر میگذرد؛
بحث ما به اینجا رسید که آیا از آیات قرآن چیزی میتوان در باب ملاک رؤیت هلال استفاده کرد یا خیر؟ برخی از فقهای معاصر برای اثبات اینکه چشم مسلح برای رؤیت هلال کافی نیست و ملاک در رؤیت، رؤیت با چشم عادی است، به این آیه در سوره بقره استناد کردهاند که میفرماید: «يَسْئَلُونَكَ عَنِ الْأَهِلَّةِ قُلْ هِيَ مَواقِيتُ لِلنَّاسِ وَ الْحَجِّ»؛ یعنی ای پیامبر(ص)، در مورد هلالها از تو سؤال میکنند، در پاسخ این سؤال به آنها بگو: هلالها زمانهایی برای امور مردم و برگزاری حج هستند.
از تعبیر این آیه دو نکته استفاده میشود؛ نکته اول این است که مواقیت و زمانهای مقرر از نظر اسلام همان زمانهایی است که مبتنی بر هلال است. پس مواقیت، همان هلالها هستند؛ یعنی شاخص برای زمان، هلال است که شاخصهایی غیر از هلال را نفی میکند. نکته دوم اینکه، هلالی که شاخص قرار داده شده، شاخصی است که برای عموم مردم قابل درک و تشخیص است. چون آیه شریفه فرموده «مواقیت للناس» و آنکه برای عموم مردم قابل فهم و تشخیص است، همین است که هلال با چشم عادی محسوس باشد؛ یعنی یک روستایی هم بتواند این شاخص زمانی را تشخیص دهد و شهری هم بتواند این کار را بکند، همچنین کسی که در بیابان است، نیز بتواند آن را درک کند؛ لذا از این مواقیت استفاده میکنیم که شاخص، شاخص عمومی است.
این دو نکته که از آیه استفاده میشود؛ یعنی اول بحث هلال و دوم با شاخص عمومی بودن، یک نتیجهای دارد و آن اینکه: هلالی که درک و تشخیص آن جنبه عمومی برای همه مردم ندارد، به عنوان شاخص قرار نگرفته است. چشم مسلح، هلال را نشان میدهد، اما اگر کسی چشم مسلح هلال را ببیند، خودش دیده است، ولی جنبه عمومی برای همه ندارد و «لِلنَّاسِ» نیست. آیه هم شاخص را این طور معرفی کرده که «مواقیت للناس» باشد و باید با چشم عادی دیده شود که همه مردم این شاخص را تشخیص دهند. این فرمایشی است که از بیان آیتالله سیستانی مطرح شد و استدلالی است که ایشان دارند و میگویند رؤیت با چشم مسلح اعتباری ندارد.
مراجعهای به کتاب الصوم آیتالله شبیری زنجانی کردم که چند سال قبل این بحث را داشتند و دیدم که ایشان نیز این استدلال را برای نفی اعتبار رؤیت با چشم مسلح مطرح کردهاند. میگویند آن رؤیتی که عمومی باشد، اثبات رؤیت میکند، لذا اگر فردی است که شدت بصر دارد و فوقالعاده تیزبین است، برای عموم قابل اثبات نیست و با آیه اعتبارش اثبات نمیشود و باید دیدن همگانی باشد. در نتیجه باید مبنا را متوسط دیدن قرار بدهیم.
در جلد چهارم کتاب الصوم، صفحه 214 آوردهاند: «هلال را راه برای عموم قرار داده است. در قرآن میفرماید «يَسْئَلُونَكَ عَنِ الْأَهِلَّةِ قُلْ هِيَ مَواقِيتُ لِلنَّاسِ وَ الْحَجِّ»؛ یعنی اینها راههایی هستند که برای عموم مردم قرار داده شدهاند که وقتها و حج را بشناسند. یعنی حتی دهاتی هم بفهمد. پس اگر مسئله دستگاه مطرح باشد، باید دستگاههایی باشد که در اختیار عموم مردم، از شهری و دهاتی باشد. خصوصاً در زمان گذشته که اصلاً این دستگاهها نبوده است. «لِلنَّاسِ که برای افراد نادر نمیتواند باشد. وقتی که حکمی برای عموم مردم باشد، باید به نحوی و راهی باشد که همه آنها بتوانند و نمیشود فقط توسط برخی که ابزار خاصی دارند، ثابت شود. این وسیله حتی در همه شهرها نباشد، تا چه رسد به روستاها و نمیشود حکم روی عموم باشد، اما فقط در موارد خاصی قابل اثبات باشد.»
ادعای ایشان این است که چیزی باشد که برای عموم در دسترس و ممکن باشد، اما اگر گفتید ابزار، این ابزار در اختیار مردم نیست. در حقیقت فعلیت لازم نیست، اما قابلیت لازم است. اگر به وضعی برسیم که ابزاری باشد که عمومی است و عموم بتوانند از آن استفاده کنند، آن وقت آیه میتواند شامل حالش بشود. حیث فرمایش ایشان با آیتالله سیستانی فرق دارد، اما عمومی بودنش را هر دو از «لِلنَّاسِ» استفاده کردهاند.
الآن مقایسه است بین استفاده از ابزار با چشم عادی. این راهی که شرع برای تشخیص اهله قرار داده عمومی است. پس با داشتن دستگاه که مختص افراد خاص است، ناسازگار است، اما مطلبی که ایشان فرمودند برای ما قابل فهم و تصدیق نیست. چرا؟ چون این کلمه «لِلنَّاسِ» به این معنا که راه عمومی باشد، نیست و از این «لِلنَّاسِ» این را نمیفهمیم که راه تشخیص باید عمومی باشد. چون آیه ممکن است طور دیگری معنا شود که بگوییم آیه میفرماید: اهله مواقیتی است برای مردم نه اینکه عموم مردم خودشان این مواقیت را تشخیص بدهند. میتوانند یک گروه خاص تشخیص دهند، اما بقیه مردم نیز استفاده میکنند.
در زمان ما نیز این طور است که عموم، از تقویم شمسی یا قمری استفاده میکنند و «لِلنَّاسِ» است، اما در عین حال که «لِلنَّاسِ» است و بر اساس ماههای قمری برخی امور را تنظیم میکنند، اما الزاما افراد باید خودشان این راه را بروند یا اگر افرادی گزارش بدهند کافی است؟ عبارت «لِلنَّاسِ»، اینکه خود مردم برای تشخیص اهله از آن استفاده کنند را نمیرساند. «لِلنَّاسِ» یعنی به نفع و برای مردم. مواقیتی است که مفید به حال مردم است. چه خود مستقیم تشخیص دهند یا غیرمستقیم، دیگران به آنها گزارش دهند.
آنجا که ابزار است و اطمینان داریم کسی که استفاده کرده، من نیز دارم از اهله استفاده میکنم. کلمه «لِلنَّاسِ» این طور که این بزرگواران میگویند که همه از این طریق استفاده کنند، از آن استفاده نمیشود. میتواند این باشد که نفع و فایده مواقیت برای مردم است، چه مستقیم استفاده کنند جه عدهای استفاده کنند و به بقیه اطلاع دهند. در بسیاری از امور اینطور است و این تعبیر ناس و للناس نیز نوعا همینطور است.
در سوره بقره آیه 164 فرمود «إِنَّ فِي خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلَافِ اللَّيْلِ وَ النَّهَارِ وَ الْفُلْكِ الَّتِي تَجْرِي فِي الْبَحْرِ بِمَا يَنْفَعُ النَّاسَ»، کشتی در دریا حرکت میکند. این کشتی که حرکت میکند برای مردم نفع و سود دارد، اما آیا این است که هر کشتی که حرکت میکند برای همه مردم است؟ آیا کل کشتیها برای کل افراد نفع دارند؟ خیر. عموماً کشتی وسیله حمل انسانها، انتقال انسانها و وسیلهای برای حمل کالا است. حالا تاجری وسیله خودش را با کشتی جابهجا میکند، اما آیا الزاما همه مردم کره زمین از این جابهجایی کشتیها استفاده میکنند؟ این آیه میگوید برای عموم قابل استفاده است، اما مردم که میتوانند مستقیم یا غیر مستقیم استفاده کنند.
آیه شریفه به قصه هلال میگوید، برای عموم قابل استفاده است. خود بنده میتوانم نگاه کنم، یا افراد متخصصی دستگاهی دارند و استفاده میکنند که بر اساس آن، برنامه زندگی خود را تنظیم میکنم و همه داریم استفاده میکنیم. «لِلنَّاسِ» یعنی عموم مردم از آن استفاده میکنند، اما اینکه مستقیم همه باید بتوانند استفاده کنند و ابزاری لازم نباشد از آیه درنمیآید.
آیه شریفه به نظر ما کلاً طور دیگری باید معنا شود. اصلاً در فهم آیه با آقایان اختلافنظر داریم. استفاده این بزرگواران مانند آیات سیستانی و شبیری این است که خدا دارد پاسخ سؤالی را میدهد و در این پاسخ حق تعالی یک حکم مولوی را بیان کرده است و آن اینکه شاخص برای تشخیص ماهها، دیدن مستقیم هلال است. غیر از این نیز چیزی اعتبار ندارد. اما میگوییم این آیه شریفه با توجه به پاسخی که برای سؤال وجود دارد، اصلاً این حکم مولوی را در بر ندارد. قبل از اینکه این پرسش و پاسخ در قرآن بیاد، آیا عربها با مسئله شهور قمری آشنا بودند یا خیر؟ ماهی را به عنوان محرم میشناختند و اینها را داشتند و میدانستند که با هلال، ماه آغاز میشود و مبدأ ماه را از هلال میگرفتند که ماه روزه به روز افزایش مییابد، تا وقتی که به محاق برود.
در زندگی خودشان نیز بر این اساس عمل میکردند. مثلاً اگر کسی معامله نسیهای میکرد و میگفتند که بهای این کالا را چه زمانی باید بدهید، باید زمان مشخص کنند و میگفتند که اول محرم بدهید. اگر میخواستند مراسمی قرار دهند نیز همه بر این اساس بود. حالا بعد از اینکه این مسئله در سنت و عرف جاهلیت نیز شناخته شده بود، آیه شریفه نیز همان را تکرار میکند، چون آیه، دو پاسخ را داده؛ یکی مواقیت لِلنَّاسِ که مربوط به امور دنیوی است و یکی هم حج که در حج نیز قبل از اسلام، مناسک حج در ماه ذیحجه و قبل از آن انجام میشده است.
پس آیه چیز جدیدی ندارد. فقط سؤالی که کردند این بود که قبل از اسلام بر اساس اهله عمل میکردیم و مواقیت و زمانها را مشخص میکردیم، حال آیا اسلام این را بههم زده یا خیر؟ یعنی سؤال کردند که آیا در آیین جدید که برخی چیزها بههم خورده، این نیز بههم خورده یا خیر؟ آیه گفت خیر. همان مواقیت لِلنَّاسِ که بوده، سر جایش است و حج هم سر جای خود قرار دارد و این آیه مشتمل بر حکم مولوی نیست، بلکه ارشاد میکند.
باید برگشت به آنکه آنان میدانستند که آیه آن را امضا کرده است. آنکه در میان سنت و عرف جاهلیت وجود داشته، همان را میگوید، حال اینکه بگوییم حکم مولوی صادر شده و اینکه چشم عادی باید باشد و رؤیت با چشم مسلح کافی نیست، در عرف جاهلیت نبوده و عقلشان هم نمیرسیده که اگر روزگاری ابزاری پیدا شود و ماه را ببینیم، چه باید بکنیم. آیه که چیزی بر اطلاعات آنها اضافه نکرد که اگر دستگاهی برای رؤیت اختراع شد چه کنید. آیا قبل از آیه، اهله، مواقیت لِلنَّاسِ بود یا نبود؟ بود و آیه نیز چیزی را اضافه نکرده است. قبل از اسلام، حج هم بود و اهله، ظرف برای حج بود و اصلا آیه در مقام تأسیس نیست. اینکه شارع مقدس آمده و گفته باید آن وسیلهای که ما برای تشخیص ابزار قرار میدهیم عمومی باشد که اگر عمومی نبود و خاص بود معتبر نیست، اصلاً در ارتکاز عربها وجود نداشته است.
از امر بیّنی سؤال کردند که برای خودشان در سنت جاهلی بیّن بود. میخواستند ببینند اسلام، نظام جدیدی دارد؟ آیه گفت همان است و شارع امضا کرده است، آن هم در همان حدی که بوده و تبصرهای نزده است. آنها در چشم عادی دیدهاند و همان را امضا کرده است. اما نزد آنان چشم غیرمسلح، غیرمعتبر بود؟ آنان توجهی به این داشتند؟ تحدید کرده بودند که رؤیت با چشم عادی است؟ خیر، تحدید که نکردند. آنان از چشم عادی استفاده میکردند و آیه نیز گفت درست است و چیز دیگری در این آیه نیست.
مفاد آیه ارشاد و تأیید به همان امری است که در عرف بوده و حکم مولوی نیز از آیه استفاده نمیشود و نفی چیزی نیز اثبات نمیشود. آیه مشتمل بر دو حکم نیست که اثبات اعتبار کند، برای چشم عادی و نفی اعتبار کند از چشم مسلح. آیه بسیط است نه مرکب و بساطت نیز این است که آنکه داشتید معتبر است، اما نفی چیز دیگر را نمیکند. مخصوصاً با توجه به اینکه این قرینه نیز در آیه است که فرمود «هی مواقیت لِلنَّاسِ». آنان سؤال از اهله کردند، خدا فرمود مواقیت لِلنَّاسِ است و همه گفتند این مواقیت در برابر حج و صوم و امور عبادی است. مواقیت لِلنَّاسِ یعنی برنامههای عادی زندگی. حالا سؤال من این است: چرا مواقیت لِلنَّاسِ را آورده است؟ اگر حکم مولوی است، حکم مولوی نسبت به مواقیت لِلنَّاسِ در امور عادی وجود ندارد.
اگر کسی معاملهای میکند و قرضی را میدهد تا فلان، این زمان جزو موارد عادی زندگی است. یا اگر کسی معامله نسیهای را میکند و یا اجاره بدهد، باید مدت داشته باشد و اگر کسی مدت را بر اساس سال شمسی قرار دهد، اشکال دارد؟ چون آیه فرموده «مواقیت لِلنَّاسِ» اهله است و این استفاده نشده، خلاف شرع است. اما آیا آیه این را میگوید؟ آیه شریفه به مواقیت لِلنَّاسِ که عرفی است و میگوید در عرف خود، از اهله استفاده میکنید و تقویم قمری هم دارید و ما نیز بههم نزدیم.
بنابراین اصلاً حکم مولوی نیست و اگر حکم مولوی باشد که شرع اعلام مولویت کرده است، لازمهاش این است که بگوییم به مواقیت، مولویت باشد و در این صورت باید گفت غیر از اهله، یعنی همان نظام تقویم قمری، استفاده کردن از تقویم شمسی خلاف شرع است. اگر چک میدهید، باید به تاریخ قمری بنویسد، چون خدا فرموده اهله، مواقیت لِلنَّاسِ است، اما هیچ فقیهی به این ملتزم نیست. با این قرینه داخلی در آیه، روشن میشود که نگاه آیه، نگاه به تأیید یک مسئله عرفی است، آن هم نه به عنوان الزام کردن. شما میتوانید از روشی که استفاده میکردید استفاده کنید و مانعی هم ندارد.
فرض آیات شبیری و سیستانی این است که آیه در خلأ نازل شده است و بعد که در خلأ است، فرمودند چون «لِلنَّاسِ» است، پس باید مستقیم باشد که مردم استفاده کنند، اما آیه ربطی به احکام مولویه ندارد و از حریم بحث خارج است. یک راه دومی هم هست که راه دوم را فقها نفرمودند، ولی در برخی از تحقیقاتی که آقایان دارند آمده است و آن اینکه فرمودند کاری به لِلنَّاسِ نداریم. استفاده میکنیم که باید با چشم عادی رؤیت صورت گیرد. تولد و ... نیز فایده ندارد. چرا؟ چون از خود اهله این را استفاده میکنیم. اگر ماه ضعیف است و ضعیف که یا فقط متولد شده یا علاوه بر تولد با زور و زحمت و با تلسکوپ باید آن را دید، عنوان اهله برایش صدق نمیکند. چون اهله از ماده «هَلَ» و به این معنا است که چیزی ظاهر و آشکار شود و ظهور و بروز پیدا کند و تولد ماه نیز ظهور و بروز ندارد.
این نیز نحوی از استدلال است که از نظر لغت است، اما پاسخ این است که وجه تسمیه به طور کلی حجت نیست. این استفاده کردن از ریشههای لغت است. آیا میتوانیم لغت را با توجه به اصل و ریشهاش، مفهومش را مضیق کنیم، یا باید تناسبی باشد بین این اصل و ریشه با بقیه مشتقاتی که در لغت وجود دارد. تناسب کافی است، نه اینکه بگوییم این ماه خیلی ضعیف است و خودش را نشان نمیدهد، پس هلال نیست. هلال است، ولو اینکه تناسب با ماده درش وجود نداشته باشد. چون این تناسبات، تناسبات نوعی است. شبیه آن چیزی است که در فقه میگویند حکمت که اصل صدق معنای عرفی، دائر مدار ملاک نیست و غالباً وجود دارد و گاهی نیز به مرور زمان، تناسب نیز از بین میرود. اما لغت، صدقش به قوت خود باقی است و نمیتوان گفت این پرنده مانند هواپیما، اسمش را هواپیما گذاشتهاند و باید به فضا برود، اما تا وقتی روی زمین است هواپیما نیست. اما این طور که حساب نمیکنند، یک تناسب در تسمیه وجود دارد.
نکته دیگر که در جلسه آن را بحث میکنیم نیز این است که اصلاً آیه اهله مربوط به هلال نیست، بلکه مربوط به شهر است. فرمود ای پیامبر(ص) در مورد ماههای قمری از تو میپرسند، هلالی که به هلال دیگر میرسد؛ یعنی شهر مراد است. مرحوم علامه در المیزان بحث خوبی دارند. میگویند که برای اینکه آیه در پاسخ به آنها میگوید «هی مواقیت لِلنَّاسِ»، هلال یک وضعی است که در قمر وجود دارد و ما آن را میبینیم. آن تصویری که در قمر است، برای ما به منزله میقات نیست. ما یک امتداد زمانی داریم. ماه در لحظهای شروع میشود و یک موقع نیز تمام میشود، در این فاصله زمانی که میتوانیم قطعهبندی هم کنیم، این برای ما مواقیت است؛ لذا علامه استظهارش این است که اینجا کلمه اهله و هلال، وضع خاص قمر در هنگام پیدایش و خروج از محاق نیست، چون عمل ما تنظیم میشود. حجی که انجام میدهیم در ذیحجه است، نه در هلال آن.
ما یک یوم الترویة، یک یوم عرفه و یک یوم عید قربان داریم. اینها در شهر است، نه در هلال و همه زندگی مردم نیز در شهر قرار دارد، نه در هلال. پس اصلاً آیه ناظر بر این نیست که ماه چطور شروع میشود و باید آن را مستقیم دید یا خیر. آیه میگوید ماه چه تکوراتی برای شما دارد و زندگیتان را بر این اساس تنظیم کنید.
گزارش از مرتضی اوحدی
انتهای پیام