همه حامد ولیزاده را به عنوان شرکتکننده مسابقات بینالمللی قرآن میشناسیم و رتبهای که در سال ۹۵ به دست آورد، اما ولیزاده تمام موفقیتهای خود در تلاوت را در عرصه پرستاری نیز تجربه کرده است. او اگر در بالاترین سطح قله تلاوت ایران ایستاده، در شغلش نیز به عنوان پرسنل نمونه کشوری معرفی شده است. او در یکی از روزهای پاییزی به مناسبت روز پرستار مهمان یلدایی ما در استودیوی ایکنا بود تا از خاطرات تلخ و شیرین حرفهاش بگوید. حرفهایی که ماحصل آن در ادامه آمده است.
ایکنا ـ چه شد که حرفه پرستاری را برگزیدید؟
حضور من به شغل پرستاری به خاطرهای در کودکی برمیگردد؛ پدرم تولیدی لباس داشت. برای مدتی مجبور شد که تمام وسایل کار را به خانه بیاورد. یک روز حوالی صبح صدای پدرم از اتاقی، که وسایل خیاطی در آن بود، بلند شد. یکی از قیچیهای بزرگ خیاطی به صورت باز بر روی پای پدرم افتاده بود و این اتفاق باعث شد تا چند سانتیمتر شکاف بردارد و خون فوران کند. به اورژانس زنگ زدیم. خوشبختانه آسیب جدیای به پدرم وارد نشد. آن اتفاق تلخ سبب شد که با اورژانس ارتباط بگیرم. بعدها رئیس اورژانس وقت ارومیه خیلی به ما محبت داشتند و برای بسیاری از برنامههای علوم پزشکی به چنین مراکزی میرفتم و بدین ترتیب آشنایی من با پرستاری بیشتر شد. در دبیرستان رشته تجربی را انتخاب کردم و در دانشگاه در رشته فوریتهای پزشکی پذیرفته شدم.
ایکنا ـ چه چیزی در رشته پرستاری شما را جذب کرد؟
در تمام رشتههای پرستاری از بهیار تا فوریتهای پزشکی خصوصیتی وجود دارد و آن این است که حتماً باید مهربان باشند. آدمی که مهربان نباشد، نمیتواند پرستار شود و اگر پرستار شود، نمیتواند پرستار موفقی باشد، چون پرستار با بیمارانی سروکار دارد که در بدترین شرایط از او کمک میگیرند. بنابراین برای پاسخ دادن به این استمداد، اولین ویژگی مهربانی است.
میتوان به پرستاری اینگونه نگاه کرد که هر کسی باید بالقوه پرستار باشد، چراکه ممکن است برای همه ما اتفاقاتی رخ دهد که نیاز به اطلاعات پرستاری داشته باشیم. اولین دلیلم برای برگزیدن این حرفه، گرایش به مهارتی بود که احساس کردم به آن نیاز دارم و این انگیزهای شد تا بتوانم در بحرانیترین شرایط، که کاری از دست کسی ساخته نیست، کمک کنم. همیشه پرستارها را آدمهای مهربانی میدانستم. بعد از اتفاقی که برای پدرم افتاد، پرستاران بخشی که در آن بستری بود با روی گشاده از ما استقبال کردند و همین اتفاقات من را به خود جذب کرد. پرستاری یکی از مشاغل سخت دنیاست و مدیریت اتفاقاتی که از ابتدا تا انتهای حضور یک بیمار رخ میدهد مشکل است. گاهی اوقات مهری که پرستار با بیمار دارد شاید با مهر مادر به فرزند برابری کند و این را بارها دیدهام،. بسیار دیدهام که دلسوزی یک پرستار با مهر مادر به فرزند برابر است و هر خدمتی را برای بیمار انجام داده است.
ایکنا ـ یکی از خاطرات تلخ روزهای پرستاری را بگویید.
خاطره زیاد دارم ولی چرا از تلخیها پرسیدید؟
ایکنا ـ نمیدانم. شاید چون این روزها کمی تلخ است.
سال دومی که در اورژانس بودم، یک خانم قبلاً سکته مغزی کرده بود. چند باری با اورژانس تماس گرفتند؛ پس از دو سه بار حضور بر بالینش، آن شخص من را شناخت، زیرا تلاوتهای من را از تلویزیون را شنیده بود. خیلی به من لطف داشت. بار سوم که رفتم وضعیت سلامتش خوب نبود. کارهای مقدماتی را انجام دادم تا به بیمارستان منتقل شود. چند ماه بعد از آن یک روز دوباره همان خانواده با اورژانس تماس گرفتند. روال کار اورژانس به این صورت است که پس از تماس از سوی دیسپچ اورژانس، ما به مأموریت اعزام میشویم؛ آن روز تا نشانی را گفتند، دیدم همان نشانی است. خودم را آماده کرده بودم تا دوباره او را ببینم و انرژی مثبتی که بین من و ایشان شکل گرفته بود، دوباره برقرار شود. ولی تا رسیدم، متوجه شدم که فوت کرده است، هرچقدر سعی کردم که به خودم مسلط باشم تا عملیات احیا را انجام دهم، دیدم در شوکم و باور نمیکردم با چنین صحنهای مواجه شوم. فرض کنید شخصی مادرانه شما را دوست دارد و شما هم ایشان را دوست دارید؛ منتظرید پیش او بروید تا کاری برای او انجام دهید، یکباره متوجه میشوید که روح در بدن او نیست. هر تلاشی برای احیا انجام میدهی فایده ندارد و در گیرودار این اتفاقات فکر میکنید که چرا چنین شد؟ آن اتفاق برایم بسیار تلخ بود. هنوز تمام صحنهها را به یاد دارم و با این امید برای احیا تلاش میکردم تا دوباره آن صداها را ...(جمله ناتمام به خاطر گریه).
همچنین، در یکی از مأموریتهای اورژانس برای کمک به خانوادهای رفتیم که مادر خانواده پس از سالها نازایی، در ماه هفتم بارداری بود. دچار زایمان زودرس شده بود و اتفاقاً زایمان هم در آمبولانس اتفاق افتاد. خیلی خوشحال شدند و شیرینی آوردند و این جزء اتفاقات و خاطرات خوب من بود؛ حدود چهار ماه بعد، از همان نشانی درخواست اورژانس دادند. اوایل صبح و هوا بسیار سرد بود. به نشانی که رسیدم، دیدم پدری بچه چندماههای را محکم بغل کرده و وسط کوچه حیران و سرگردان بود. کودک به دلیل بالا آوردن محتویات معده، خفه شده بود. خیلی تلاش کردیم تا احیا شود، اما متأسفانه فایدهای نداشت. معصومیت بچه و نگاهی که پدر و مادر در آن لحظات داشتند، هیچ وقت از جلوی چشمان من کنار نمیرود؛ با حسرت تمام به دستان ما نگاه میکردند تا دلبندشان احیا شود. خیلی انتظار کشیده بودند تا بچهدار شوند و ... اما مشیت الهی این بود.
ایکنا ـ پرستار را در یک جمله تعریف کنید.
پرستارها فرشتههای زمینی خدا هستند.
ایکنا ـ از انتخابتان به عنوان پرستار نمونه کشوری بگویید.
تمام پرستاران نمونه هستند. اولاً این عنوان برای اساتیدی است که من پرستاری را نزد آنها آموختهام، اینکه سالی چند نفر معرفی میشوند، چیزی از ارزشهای دیگر پرستاران کم نمیکند. این افتخاری بود که خیلی به آن دلگرم هستم و در کارنامه زندگی من یکی از مواردی است که همیشه من را خوشحال میکند و خدا را شکر میکنم.
ایکنا ـ قرآن چقدر به شما در این حرفه کمک کرد؟
تلاوت قرآن کریم یک رشته هنری است اما حرفه پرستاری در کنار هنر، یک مهارت است. شاید این دو از لحاظ کاری از هم دور باشند، اما از لحاظ معنوی به هم نزدیکاند.
از همان دوره دانشجویی تا موقعی که در اورژانس مشغول شدم، خیلی سریع شناخته میشدم و همین شناخته شدن تسکینی بود برای همراهان بیمار. اینکه شخصی که برای مداوا آمده یک قاری قرآن است، مقداری به همراهان بیمار و حتی خود بیمار آرامش میداد. ابتدا که به بالین بیمار میرویم، خودمان را معرفی میکنیم و به او میگوییم که قصد معاینه و کمک داریم؛ حرفهای آرامشبخش زده میشود تا ارتباط بهتری با بیمار برقرار شود. خیلی اوقات بیمار به راحتی من را میپذیرد و این پذیرش به خاطر قرآنی بودنم است، زیرا انرژی مثبتی را ایجاد میکرد. صحنههای پرخاشگری بسیاری را از همراهان بیمار با کادر درمان دیدهام، اما به محض اینکه میدیدند قاری هستم خیلی تأثیرگذار بود. «وَمَنْ أَحْيَاهَا فَكَأَنَّمَا أَحْيَا النَّاسَ جَمِيعًا» یعنی اگر بتوانید یک نفر را احیا کنید، مانند این است که تمام انسانها را زنده کردهاید. وقتی این آیه وعدهای از طرف خداوند است، خیلی در کار انگیزه ایجاد میکند و باعث میشود که با وجود تمام مشکلات، نتیجه مورد نظر را به دست آوری. این آیه بسیار کمککننده است.
همچنین، من به بیمار بسیار آرامش میدهم. در حرفه پرستاری صحبت کردن با بیمار، حتی با بیماری که هوشیار نیست، مهم است. وقتی این ارتباط برقرار میشود تسکین ایجاد میکند و بخشی از آن به آیاتی که تلاوت کردهام برمیگردد. آمده است که اگر هیچ کاری از دست شما برنمیآید، حداقل با مردم گشادهرو باشید. همین صحبت کردن و گرم گرفتن با بیمار آرامش را تزریق میکند. این جنبه دوم انس من با قرآن است. بسیاری از شاگردان جلسه قرآنم افرادی بودهاند که خدمات پرستاری را برای آنها انجام دادهام.
ایکنا ـ ارتباط با قرآن روی صبر شما چقدر تأثیر گذاشته است؟
اوایل بسیار سخت بود و صحنههایی که از اتفاقات میدیدم بسیار بر من تأثیر میگذاشت و شاید تا چند روز نمیتوانستم تلاوت کنم. صحنهها در ذهن من تکرار میشد. به جایی رسیدم که تنها کاری که من را آرام میکرد و باعث میشد تا از آن صحنهها و تصاویر تلخ فاصله بگیرم، قرآن خواندن بود.
ایکنا ـ تا حالا پیش آمده که بر بالین بیماری تلاوت کنید تا به آرامش برسد؟
بالای سر بیمار قرآن نخواندهام. متأسفانه واکنش خوبی به دنبال ندارد و برای برخی حس مجلس ترحیم را به دنبال دارد. البته نباید این گونه باشد. مواقعی که در آمبولانسم تا به مراکز درمانی برسیم، بیمار و همراهش را به توکل دعوت میکنم تا اندازهای نیز موفق بودهام و در بیان سخنان آرامشبخش قرآن کوتاهی نمیکنم.
ایکنا ـ در روزهای کرونایی کار پرستارها خیلی سختتر شده است. از این روزها بگویید.
شاید مظلومترین قشر در دوران کرونا کادر درمان بودند، چون تمام شغلها و اشخاص میتوانند از این بیماری فرار کنند، اما تنها قشری که راه فرار ندارد کادر درمان است. فهرست مخاطبان تلفن همراه من پر است از دکترها، پرستارها، پیراپزشکها، تکنسینهای اتاق عمل و ... اگر بخواهم به آنها زنگ بزنم، دیگر نیستند تا جواب تلفنم را بدهند. این قشر خیلی آسیب دیده است.
موقعی که پرستاری میخواهد سر شیفتش حاضر شود مشتاق است تا برنامههایش را انجام دهد اما در دوران کرونا از این انگیزهها خبری نبود و گمان نکنم پرستاری انگیزه حاضر شدن در محل کار را داشته باشد، چون میترسد از اینکه خانواده او درگیر کرونا شوند و به همین سبب برخی در بیمارستان میماندند تا مبادا خانواده را درگیر بیماری کنند.
اوایل مردم حتی به اورژانس هم اعتماد نداشتند. در خیلی از مأموریتهایی که همکاران اعزام میشدند، کسی اورژانس را راهنمایی نمیکرد تا به داخل خانه بروند، چون میترسیدند ناقل باشند. مردم در ورای برخورد با کادر درمان، آنها را به عنوان ناقل ویروس کرونا میدیدند و من این را از فاصلههایی که از کادر درمان میگرفتند دیدهام. امیدوارم این بلا از سر مردم دنیا برداشته شود.
ایکنا ـ امسال شب یلدا مصادف با روز پرستار است. به عنوان پرستار برای داشتن یلدایی متفاوت با سالهای قبل توصیهای دارید؟
همه مردم فرض کنند در خانه یک پرستار دارند و ماههاست او را ندیدهاند، دلتنگ او شدهاند و او از شما خواهش میکند که پدر، مادر، خانواده، بستگان دور و نزدیک و ... حداقل امسال دور هم جمع نشوید. انشاالله تا سال بعد این مشکل رفع شود و یلدا را برای سال بعد نگه داریم و هر وقف کرونا رفت به نیت شب یلدا کنار هم جمع شویم و جشن بگیریم.
اگر فرض کنیم که در خانه همه ما یک پرستار هست و از ما میخواهد که مراقب خودمان باشیم و از یکسری خوشیها دوری کنیم، میتوانیم مدتی از این دورهمیها دور باشیم. من دوست دارم شب یلدا به پدر و مادر و خانواده سر بزنم، اما چه کنم نباید بروم. مطمئنم پدر و مادرم این را درک میکنند.
در ذیل بخشی از گفتوگو با حامد ولیزاده را ببینید.
انتهای پیام