خوانش صحیح آثار شریعتی نیازمند مواجهه مالکوم ایکسی است
کد خبر: 3978988
تاریخ انتشار : ۳۱ خرداد ۱۴۰۰ - ۰۹:۵۱

خوانش صحیح آثار شریعتی نیازمند مواجهه مالکوم ایکسی است

سیدجواد میری با تأکید بر اهمیت خوانش مالکوم ایکسی از آثار شریعتی بیان کرد: مالکوم ایکس طرحی دارد که با آن می‌توان با متن شریعتی یک ارتباط ارگانیک ایجاد کرد و این ارتباط باعث می‌شود که بتوانیم متن را به پرسش واداریم و متن را به سخن بیاوریم. دو مفهوم روایت منقادگونه و روایت رهایی‌بخش می‌تواند ما را یاری کند تا بتواند مجموعه آثار شریعتی که روایت رهایی‌بخش برای بازسازی خویشتن ایرانی و خویشتن شرقی است را برسازیم.

به گزارش ایکنا، نشست تخصصی بررسی آثار و اندیشه علی شریعتی با عنوان «نسبت تاریخ و جامعه ایرانی با اندیشه‌های جهانی در میراث مکتوب شریعتی»، 30 خردادماه با سخنرانی جمعی از اندیشمندان به صورت مجازی برگزار شد. در ادامه متن سخنان سیدجواد میری، عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی را می‌خوانید؛

عنوان بحث بنده، خوانش مالکوم ایکسی از روایت تئوریک و نظری شریعتی است. پیش از اینکه توضیح دهم و به بحث بپردازم، باید قدری مفهوم خوانش مالکوم ایکسی را تبیین کنم تا مخاطبینی که با این مفهوم آشنایی ندارند مأنوس شوند و بعد که مشخص شد مراد ما از این خوانش چیست، از آن منظر به روایت تئوریک شریعتی بپردازیم.

مالکوم ایکس یک نظریه‌پرداز و یک متفکر آمریکایی بود که در جنبش نافرمانی مدنی در آمریکا در سال‌های 60 میلادی قرن بیستم در کنار فعالان سیاسی و متفکران غیرسفیدپوست آمریکایی جایگاه مهمی داشت که در سال 1964 هم به شهادت رسید. وی دو مفهوم کلیدی را در کارها و در نوشته‌های خودش بیان می‌کند که این دو مفهوم و بسیاری از ایده‌ها و نظریات وی در حوزه نظریات جامعه‌شناسی بسیار مغفول واقع شده و کسانی هم که به مالکوم ایکس، ‌پس از سال‌های 1990 پرداخته‌اند، کسانی بوده‌اند که از منظر نظریه‌های مربوط به نژاد و تبعیض‌های نژادی که اغلب هم خودشان سفیدپوست نبودند، پرداختند.

از سال‌های 2000 به این‌سو بسیاری از کسانی که به مالکوم ایکس نگاه کردند، تلاش کردند این بحث تئوری‌های نژادی را در نسبت با گفتمان نظریه‌های پسااستعماری مورد بحث قرار بدهند. اما با همه این احوال، در کتاب‌ها و در متون کلاسیک جامعه‌شناسی و نظریه‌های اجتماعی و فلسفه اجتماعی، هیچ اشاره‌ای به مالکوم ایکس نشده و نظریات و مفاهیم کلیدی وی مورد بحث قرار نگرفته است.

اما دو مفهوم کلیدی در روایت و نظریه و چشم‌انداز مالکوم ایکس وجود دارد که با استفاده از آن مفاهیم می‌توانیم به سراغ آثار شریعتی برویم و آثار شریعتی را در یک چشم‌انداز نظری مورد بحث قرار بدهیم و به جای اینکه بگوییم شریعتی جامعه‌شناس بود یا نبود، یا دانشگاهی بود یا نبود، یا معلم انقلاب بود یا نبود و ... ، می‌توان به نحو دیگری عمل کرد. مواجهه با شریعتی یک مواجهه نظری نبوده است. مجموعه آثار شریعتی یک روایت است و باید ببینیم که این روایت را براساس چه چشم‌اندازی باید مطالعه کنیم. چون چشم‌انداز نداریم و مفصل‌بندی نظری ما پایه‌اش می‌لنگد، به همین دلیل مواجهه ما یا مواجهه محبانه است یا مغرضانه و یا اینکه یک مواجهه بی‌تفاوت‌مآبانه است که هیچ‌کدام از این مواجهه‌ها منجر به تولید و بازآفرینی مفاهیم نظری در ساختمان و ساختار علوم اجتماعی ایران نشده است و به همین دلیل موجب شده در جهان هم شریعتی در جایگاهی که باید مطرح شود مطرح نشده است.

اولین گام این است که باید از شریعتی و متون وی آشنایی‌زدایی کنیم و این را بفهمانیم که برساخت‌هایی که از شریعتی ساخته شده هیچ‌کدام مواجهه نظری و تئوریک با متن شریعتی نداشتند؛ چون چشم‌انداز دقیق و مبتنی بر متن در مورد وی را نداشتند، بلکه پیش از ورود، یک تصمیم و صورت‌بندی داشتند و بعد تلاش کردند که متن را در آن قالب بریزند و آن مقولات منجر به ظهور مفاهیمی شده که با متن شریعتی متفاوت است، اما اگر از منظری که بنده روی آن تأکید دارم؛ یعنی خوانش مالکوم ایکسی، شریعتی را بخوانیم شرایط متفاوت می‌شود.

مالکوم ایکس طرحی دارد که با آن می‌توان با متن شریعتی یک ارتباط ارگانیک ایجاد کرد و این ارتباط باعث می‌شود که بتوانیم متن را به پرسش واداریم و متن را به سخن بیاوریم. آن دو مفهوم کلیدی که ایکس از آن سخن می‌گوید؛ یکی مفهوم هاوس نیگرو و یکی هم فیلد نیگرو است. هاوس نیگرو به معنای زنگی خانگی و مفهوم دیگر فیلد نیگرو است که می‌شود زنگی مزرعه‌ای؛ یعنی دو نوع برده داریم. وقتی ایکس می‌خواهد تاریخ سیاهان در آمریکا را تقریر کند و روایتی از آن به دست دهد، می‌گوید این سیاه‌پوستان به دو سنخ تقسیم می‌شدند؛ یکی سیاه‌پوستانی بودند که آنها وقتی از آفریقا و ... به آمریکا آورده شدند، صاحبانشان این برده‌ها را به دو دسته تقسیم می‌کردند؛ یک عده را در کنار خانه خود که منازل بزرگی بود نگهداری می‌کردند و از ته‌مانده غذای خود به آنها می‌دادند و فرزندان این برده‌ها با فرزندان ارباب رف‌وآمد داشتند و این برده‌های خانگی در اطراف خانه ارباب بودند. یک نوع دیگر از برده‌ها هم بودند که اینها در مزرعه و بر روی زمین کار می‌کرند و بدترین نوع غذا را به آنها می‌دادند و بعضا آنها را کتک هم می‌زدند تا بیشتر کار کنند و هیچ‌وقت هم اطراف خانواده ارباب نمی‌آمدند.

اکس می‌گوید این دو برده یک تفاوت‌هایی هم باهم داشتند؛ یکی از تفاوت‌های این دو این بود که آنها که با ارباب زندگی می‌کردند، اساسا برای خودشان هیچ شخصیتی نداشتند و هیچ من مستقلی را نداشتند، بلکه خود را در امتدادِ مایملک ارباب می‌دیدند؛ یعنی همان‌طور که ارباب، زمین، زن، فرزند و ... داشت، برده هم داشت و این برده‌ها در امتداد ارباب قلمداد می‌شدند. مثلا آنجا مثالی می‌زند و می‌گوید اگر ناگهان ارباب مریض می‌شد، این برده خانگی به سراغ ارباب می‌رفت که از ارباب مراقبت کند از ارباب سوال می‌کرد که آیا ما مریض هستیم؟ آیا حال ما بهتر می‌شود؟ آیا غذا می‌خوریم؟ یعنی خودش را مستحیل در ارباب می‌دید و از خودش من نداشت و خودش را یک شی در امتداد ارباب می‌دید. اما از آن‌طرف یک منافع و مواهبی هم به او می‌رسید؛ مثلا غذای بهتری می‌خورد و شلاق نمی‌خورد و در کنار ارباب خانه و زندگی داشت و می‌توانست همسرگزینی کند. اما بهایش این بود که دیگر خویشتنی از خود نداشت و خویشتنش نابود و مستحیل در امتداد من ارباب بود.

در آن‌سو ایکس می‌گوید آن برده که در مزرعه کار می‌کرد و شدیدترین ظلم‌ها به او می‌شد با همه اینها یک چیزی داشت که وجود انسانیت مبتنی بر آن گوهر است و آن عبارت از مَنَش بود؛ یعنی برده که در مزرعه بود می‌دانست که متمایز از ارباب خود است و از آن جدا است و خود را در امتداد منِ ارباب تعریف نمی‌کرد. سپس ایکس می‌گوید اگر اتفاقی می‌افتاد و ارباب می‌مرد و یا شورشی می‌شد، این برده که در مزرعه بود و سخت‌ترین شرایط را داشت و از منیت خود را حفظ کرده بود اگر فرصتی پیدا می‌کرد، زنجیر بردگی را پاره می‌کرد تا در گوشه‌ای از دنیا زندگی باحریت را آغاز کند؛ چون خویشتن خود را نگه داشته بود.

اکس از این دو مفهوم برای صورت‌بندی وضع انسانی سیاه‌پوستان آمریکا استفاده می‌کند و به صورت انتقادی تاریخ جمعی و حافظه ناخودآگاه سیاه‌پوستان را تقریر می‌کند و مورد نقد قرار می‌دهد و می‌گوید راه آزادی این است که بند ناف خود را از ارباب ببرید و جهان را براساس خویشتن خود ببینید و خود را در امتداد ارباب سفیدپوست تعریف نکنید. ممکن است سوال شود که این دو مفهوم چه ارتباطی با چشم‌انداز و نظریات شریعتی دارد و چه نسبتی می‌تواند با وضع ایران داشته باشد و یا چه نسبتی می‌تواند با انسان غیر سیاه‌پوست ایرانی و یا شرقی داشته باشد.

این دو مفهوم را که مبنای خوانش تئوریک او قرار گرفته را می‌توانیم بگیریم و دیگر اینکه واسازی و بازسازی‌اش کنیم. هاوس نیگرو و فیلد نیگرو را از منظومه فکری مالکوم ایکس می‌گیریم و واسازی می‌کنیم و به جای هاوس نیگرو، می‌گوییم نَرتیو و یا روایت؛ یعنی هاوس نرتیو و به جای فیلد نیگرو می‌آییم و می‌گوییم فیلد نَرِتیو؛ یعنی روایت مبتنی بر فیلد. حال این هاوس نرتیو و فیلد نرتیو را چطور می‌توانیم بازسازی مفهومی کنیم تا بتواند ما را در مواجهه با روایت تئوریک شریعتی یاری کند. به جای هاوس نرتیو می‌توانیم بگوییم روایت منقادگونه و به جای فیلد نرتیو بگوییم روایت رهایی‌بخش.

مجموعه آثار شریعتی مفاهیمی را خلق کرده و این مفاهیم در شبکه‌ای از ایده‌ها و روایت‌ها و کلان‌روایت‌ها و زیرکلان روایت‌ها و صورت‌بندی‌های مفهومی قرار گرفته که در مجموع یک برایندی را برای ما برمی‌سازد و آن روایت مبتنی بر روایت یوروسنتریک و آمریکاسنتریک قرار نمی‌گیرد و شریعتی تجربه تاریخی سوژه اروپا و آمریکا را مبنا قرار نمی‌دهد تا خویشتن ایرانی و یا اسلامی را ذیل روایت یوروآتنلانتیکی صورت‌بندی کند؛ یعنی نمی‌آید ادوار تاریخی و نهادها و سازمان‌ها را آن طور که در آمریکا و یا در اروپای غربی براساس تاریخ و دین و فرهنگ شکل گرفته است مبنای صورت‌بندی خود قرار دهد و نمی‌گوید که ما ماده خامی هستیم که باید در پالایشگاه مقولات فکری و تجربه تاریخی یوروآتلانتیکی خود را صورت‌بندی کنیم و من ایرانی یا من غیرغربی را مطرح کند، بلکه یک روایت رهایی‌بخش را مطرح می‌کند. به جای اینکه بگوید تاریخ ما باید ذیل تاریخ غرب تعریف شود و خود را در امتداد منِ غربی بازسازی کنیم، این را مورد سوال قرار می‌دهد.

اگر بخواهیم منظومه فکری و آثار شریعتی را از یک منظری مورد خوانش قرار دهیم، این دو مفهوم روایت منقادگونه و روایت رهایی‌بخش می‌تواند ما را یاری کند تا بتواند مجموعه آثار شریعتی که روایت رهایی‌بخش برای بازسازی خویشتن ایرانی و خویشتن شرقی است را برسازیم. اگر به این موضوع توجه نکنیم و ذهن ما در ذیل مقولات هاوس نَرِتیو یا روایت منقادگونه مبتنی بر تجربه مدرن صورت‌بندی شده باشد، بسیار با شریعتی دچار مشکل می‌شویم؛ یعنی دقیقا همان اتفاقی که امروز در ایران افتاده است.

انتهای پیام
captcha