به گزارش ایکنا، حشمتالله قنبری، پژوهشگر تاریخ اسلام، شب گذشته، 19 شهریورماه، در برنامه تلویزیونی «هدی»، که از شبکه قرآن و معارف سیما پخش شد، به شرح بخشهایی دیگر از نهجالبلاغه پرداخت.
متن سخنان قنبری را بخوانید؛
وجود مبارک علوی پیش از اینکه مسئولیتها و ویژگیهای مدیران نظام اسلامی را به مالک اشتر متذکر شوند، عبارت تکاندهندهای را به ایشان بیان میکنند که جا دارد به اندازه یک عمر انسان به همین عبارت دقت کند و آنهایی که مسئولیت میپذیرند، در اطراف پذیرش حکم یا صدور حکم خود دقت کنند که چه کار مهمی را انجام میدهند. عبارت امام(ع) این است که حضرت(ع) به مالک فرمودند که این دین در اسارت اشرار قرار داشت و مقامات دولتهای قبل از سر هوی و هوس تظاهر به دینداری میکردند و با تظاهر به دین دنبال دست یازیدن به دنیا و مطامع دنیا به نفع خودشان و حزبشان بودند. اگر غیر از امام علی(ع) کسی چنین عبارتی را بیان میکرد، معلوم نبود نوع برخورد جریانهای سیاسی و حکومتی که در متن جامعه اسلامی ظهور میکردند با گوینده این عبارت چطور بود و چه رفتاری را در حق او روا میداشتند و چه اتهاماتی را روانه او میکردند، اما این عبارت را علی(ع) گفته است و یکی از خصوصیات امام(ع) این است که در سایه فخامت، با کلمات نورانی خودش به کسانی که مترصد نزدیک شدن به او هستند، شهامت و انصاف میدهد، والا نمیتوان این حرفها را بیان کرد.
عبارت امام(ع) بسیار تکاندهنده و روشنگر است. معلوم میشود که مردم بیدینی را از پشت نقاب ریا تشخیص ندادند و گرفتار شدند. امر امام(ع) این نیست که ای مالک، اینها دیندارانی بودند که بعداً کم آوردند و تبدیل به اشرار شدند، آن هم شرورهایی که شرارت آنها به سادگی قابل تشخیص نیست و در طبقه فاخر اجتماعی قرار دارند و کسانی هستند که گاهی اوقات اقدامات ضددینی خود را نیز با توجیهات دینی و شرعی انجام و به خورد افکار عمومی میدهند. امام(ع) میفرمایند که آنان شرور بودند و چون شرارت داشتند دین را اسیر خود کردند؛ یعنی دین قدارهای در دست آنها بود. منشأ شرارت اینها دزدیدن مسئولیتها بود؛ یعنی کسی که صلاحیت پذیرش مسئولیت نداشت و پذیرفت، چنین وضعی را رقم زد و همچنین کسی که با وجود اصلح، آدم صالح را برگزید، در به وجود آمدن این وضعیت نقش داشت؛ یعنی علم داشت که اگر چنین کاری بکند، زشتترین شرارت است که فقط یک آدم بیدین میتواند این کار را بکند که در منطق پیامبر اکرم(ص) پذیرنده و احالهکننده هر دو خائن هستند که خیانت به خدا و مؤمنین و رسالت است.
اینها این خصوصیت را پیدا میکنند که دین را تبدیل به ابزار تحصیل دنیا تبدیل میکنند؛ یعنی کارکرد دین برای این طبقه شرور یک کارکرد کاملاً اقتصادی و منافعی است. این عبارت بسیار سنگین است که اینها دین را به استخدام دنیا درمیآورند و طبعا چنین دیانتی نهتنها هدایت را به وجود نمیآورد، بلکه اسباب انحراف را به وجود میآورد. برای اینکه ارکان دین را در ذهن مردم متزلزل میکنند. اگر کسی مقامی را قبول کند و توان انجامش را نداشته باشد اولین چیزی که از بین میبرد اعتقادات مردم است؛ یعنی مردم میگویند آیا این چیزی بود که قرار بود انجام شود؟ این دیگر یک سؤال معمولی نیست، بلکه یک انفجار هستهای و تزلزل عمیق اعتقادی است که درِ همه پلیدیها را به روی زندگی مردم باز میکند و این شرارتی که امام(ع) میگویند به این دلیل است.
در دوران غربت اسلام، با تغییر سبک زندگی خاص و عام مردم در مسیر حرکت، ولو تدریجی، انحراف ایجاد شد. چون انحراف از ابتدا به صورت وسیع نیست، بلکه تدریجی است و ابتدا مردم متوجه نمیشوند و یک زمانی چشم باز میکنند که میبینند در جاده دیگری افتادهاند. در اینجا برگشت سخت است و چهبسا انگیزهها برای برگشت از بین برود که حاصل همان شرارت است ولی وقتی این انحراف تدریجی به وجود آمد با یک سرعت بالایی احکام الهی تعطیل میشود و سبک زندگی و سنت پیامبر اکرم(ص) در جامعه اسلامی فروکش میکند که در تاریخ نیز چنین چیزی را میبینیم. نسلهای دوم و سوم پس از پیامبر اکرم(ص) باورشان نمیشد که غیر از زندگی مدیرانشان چیزی به نام زندگی نبوی هم وجود داشته باشد.
وقتی سیره زندگی رسول خدا(ص) فراموش شد، تجملگرایی جای سادهزیستی را گرفت و اشرافیتطلبی جای خدمتگزاری نشست. ابتدا گفتند برای خدمت به مردم آمدیم، اما وسط راه که رسیدند، مثلاً در ورودی مصر، نحوه استقبال از کارگزاران در وقار و شخصیتشان اثر میگذاشت و حیثیت این کارگزار عوض شده بود و آدمهایی که در ذهن مردم طعم ایمان داشتند، خلقوخوی فرعونی گرفتند و این خلقوخوی فرعونی مدیران و مقامات وقت جامعه باعث شد که مردم هم از درونمایه اسلامی تهی شوند و در دوران کوتاه حکومتهای بعد از پیامبر اکرم(ص) میبینید زندگی آنها در حالی گذشت که ابتدا نظام طبقاتی به وجود آمد و با سرعت زیادی دستاندازی به اموال عمومی و تاراج بیتالمال نیز تبدیل به عادت شد.
ضرب و شتم اصحاب پیامبر(ص) نیز آغاز شد و اصحاب و اهل بیت پیامبر تبدیل به آدمهایی شدند که به انزوا کشیده شدند و تبدیل شدند به افرادی که تفکر آنها به کار نمیآید و باید دیگران مطرح باشند و این مسئله زمینه را برای ورود تبهکاران فراهم میکند. آدمهای مفسد از اقصا نقاط عالم جمع شدند و در ارکان نظام اسلامی مدینه مستقر شدند و در پایان دهه سوم اسلام میبینید که مقامات و وابستگان دولت، کار را به جایی رساندند که بیتالمال مسلمین به منزله حیات خلوت آنها تلقی میشد. تعبیر صریحش این است که میگفتند اینها باغچه خانوادگی ماست.
برای اینکه حرفهای من مستندات ملموس داشته باشد به مواردی اشاره میکنم که ببینیم شرارت چطور معنا پیدا میکند؛ مسعودی در مروج الذهب آورده است: سعید بن عاص حاکم کوفه در مجالس رسمی اعلام میکرد که عراق باغ قریش است و هرچه بخواهیم از آن برداشت میکنیم و هرچه را هم نخواستیم صرف نظر میکنیم. اختلاس چنان مخلصانه انجام میشد که گویی اسلام مخالفت با غارتگری را عمل ضدارزش میداند و نباید با آن مبارزه کرد. این متنِ شرارت است. ابن ابی الحدید معتزلی در شرح نهجالبلاغه نیز آورده است که رئیس دولت سوم اعلام میکرد از اختیاراتم استفاده میکنم و هرکه را بخواهم عزل میکنم و هرچه را بخواهم از بیتالمال برمیدارم ولو اینکه عدهای خاک و خاکستر شوند.
این فرد از اختیارات خود استفاده میکند و افکار عمومی اعم از خواص و عوام نیز میگویند که اختیارات دارد. اما در سایه این تفکر، غارت بیتالمال چنان نهادینه شد که بخشیدن خمس غنائم آفریقا یعنی پانصد هزار دینار طلا به مروان بن حکم عیب محسوب نمیشد. در اصطبل زبیر بن عوام هزار اسب بسته بودند و میتوانست بزرگترین موزه اسب را در تاریخ عالم رقم بزند. هزار نفر در املاک زبیر بن عوام کار میکردند و درآمدهای او را جمع میکردند. هزار دینار طلا از داراییهای عراق تنها بخشی از درآمد روزانه طلحه بن عبیدالله بود. این تحلیل نیست، بلکه مُر تاریخ است و این عین رخدادی است که مورخین اسلامی ثبت کردهاند. زمانی که عبدالرحمن بن عوف از دنیا رفت چهار همسر داشت. سهم الارث همسر از شوهر یکهشتم است و به هر کدام از همسران او هشتادوچهار هزار دینار طلا رسید. میراث طلا و نقره زید بن ثابت را با تبر میشکستند و در میان ورثه تقسیم میکردند. همه این اقدامات را در چارچوب قانونی که به نفع خود وضع کرده بودند انجام میدادند نه اینکه کار غیرقانونی انجام دهند. حسابرسی و تصویب و تأیید میکردند و به قصد قربت این کارها را انجام میدادند. بنابراین وقتی علی(ع) بر سر کار میآید با آنها مقابله میکند و میگوید با شمشیری شما را میزنم که هر کسی را با این شمشیر زدم به جهنم رفت، چون اینها جهنمآفرین بودند.
انتهای پیام