به گزارش ایکنا، شهدای دوران دفاع مقدس، همگی عاملان به آموزههای قرآن بوده و سیره اهل بیت(ع) به ویژه سالار شهیدان اباعبدالله الحسین(ع) را سرلوحه طریق جاوید خود قرار داده بودند، اما در صف اول این مبارزات، قاریان خوشخوان و حافظان آیات قرآن کریم نیز حضور داشتند که نه تنها جسم خود را در خدمت به وطن وقف کرده بودند، بلکه با صدای خود نیز روحی دیگر به رزمندگان میبخشیدند. در روز پنجشنبه یاد میکنیم از جانباز شهید سعید جهانی ...
سعید، در شب یلدای سال 1343 در اهواز دیده به جهان گشود و در خانوادهای رشد کرد که اسلام و قرآن جزئی از وجود آن خانواده بود. سعید 17 سال بیشتر نداشت که رخت بسیج بر قامتش پوشیده شد و پیشانیبند قرمزی بر پیشانی بلند او نقش بست و دستان پر از مهرش رنگ و بوی باروت گرفت.
خود شهید درباره آنچه که جنگ با روحیات او کرد، مینگارد «دور بودم، دور بودم، سالها از خودم دور بودم، خدا مرا با جنگ آشنا کرد، جنگ مرا با خودم آشنا کرد، در خودم چیزی دیدم که نامش خدا بود، خوبیها را به من یاد میداد، زشتیها را از برم دور میکرد».
سعید فعالیت خود را با شرکت در جلسات قرآن و مساجد مختلف و حضور در نماز جماعت شروع میکند و با تشکیل هستههای بسیج و گردان شناسایی قائم، وارد عملیات شده و فرمانده گروهان میشود. در اکثر عملیاتهای شناسایی، از جمله عملیات خیبر و کربلای 5 والفجر 8 نقش تعیینکنندهای ایفا میکند، سعید بچههای مسجد را جذب میکرد تا آنها را وارد سازمان رزم جبهه کند.
سعید در سال 1361 فرمانده یکی از پایگاههای مسجد بود، بعد از نماز ظهر و عصر که به امامت سعید برگزار میشد، بین دو نماز، از رساله حضرت امام خمینی(ره) برای بچهها، مسئله شرعی میگفت و اعتقاد داشت که بچهها باید احکام را بدانند.
او حتماً یکی از روزهای ماه مبارک رمضان را افطاری میداد، دوستان و همکاران خود را دعوت میکرد، یکبار که در ماه مبارک نوبت به خانواده سعید نرسید و شب عید فطر شده بود، سعید دوستانش را دعوت به افطاری میکند، دوستان شهید میگویند «اگر ما را برای افطاری دعوت کنی، فطریه ما گردن شما میافتد». بااینحال سعید میگوید «ایرادی ندارد» و مهمانی را برگزار میکند.
سعید از نیروهای خوب اطلاعات بود و اُنس عجیبی با قرآن داشت. در مسجد فاطمیه اهواز، امام جماعت بود. در گوشهای خلوت کرده و قرآن میخواند و خیلی متواضع بود به شدت از ریا پرهیز میکرد و روی این مسئله تأکید داشت و خود به هیچ وجه، اهل ریا کردن نبود و تظاهر به قرآن خواندن نمیکرد. صدای سعید، بسیار دلنشین بود و از قاریان خوب مسجد فاطمیه اهواز بود.
سعید مدتی که در جبهه مشغول خدمت بود، تا زمانی که مجرد بود، یک ریال حقوق نمیگرفت و میگفت: من که خرجی ندارم و زمانی که ازدواج کرد، اولین حقوقی که گرفت، خمس پول حقوقش را داد و جایی که خمس نمیدادند، غذا نمیخورد و زمانی که غذا میخورد به اندازه پول غذا، خمس را پرداخت میکرد.
سعید همیشه با وضو بود، اهل نماز شب بود معمولاً دوشنبهها و پنجشنبهها روزه بود.
سعید همرزم شهید صیاد شیرازی بود. روزی شهید صیاد به وی میگوید:«برای سفر مکه، اسم شما از طرف ستاد کل درآمده است»، سعید میگوید:«چون مادرم هنوز به مکه نرفته من هم فعلاً نمیروم.»
سعید جهانی با جنگ اُلفتی خاص پیدا کرد. عملیات شکست حصر آبادان آغازگر شکست منیتهای انسانی او بود و همچنین شروع حضوری مستمر در جبههها(که هفت سال به طول انجامید)، بهطوریکه در هر عملیاتی شرکت میکرد. گاهی در جامه یک رزمنده، گاهی در پوشش یک غواص، گاهی در قالب یک نیروی اطلاعات عملیات و گاهی هم بهعنوان یک فرمانده، آری، جنگ، سعید را ساخته بود.
خودش دراینباره نوشته بود «من جوانی را سخت دیدهام، با جوانان در تیره و ترکش بودهام، بیابانگردی و شبزندهداری، گرسنگی و تشنگی، عاشق مرگ و جراحت، ایثار را من ملاک بودهام، من بارها زخمی دیدهام، من سالها زخم داشتهام، من شاهد مرگ دوستان بودهام، من مرگ و بودن را قاضی بودهام، من با ایثار دوستان زدهام».
بهراستیکه شهید جهانی مصداق آیه 29 سوره مبارکه فتح « اَشِدّاءُ عَلَی الکُفّارِ رُحَماءُ بَینَهُم» بود. در جنگ با دشمنان خواه عراقی خواه آمریکایی، لحظهای تأمل نمیکرد و بین رزمندگان، شوخطبعیهای او مثالزدنی بود. فقط آسمان دشتهای جنوب، شاهد مناجات شبانه او با خدایش بودند.
آوای «اَللّهُمَّ ارْزُقْنا تَوْفِیقَ الشَّهادَةِ فِی سَبِیلِکَ» سعید، هنوز در نخلستانهای جنوب و جزایر مجنون میپیچد. در این هفت سال، بارها طعم مجروحیت را چشیده بود و با مرگ مواجه شده بود و با تبسمی از آن گذشت.
یکی از دلایل حضور مستمر او در این مدت هفت سال در جبههها، حضور دوستانی بیریا و صمیمی بود که بسیاری از آنها در برابر دیدگان سعید به فیض شهادت نائل شدند و به درجهای رسیدند که سعید سالهای سال از خدا طلب میکرد.
در شب عملیات بدر، شهید جهانی به عنوان فرمانده دسته غواصان حضور داشت، رزمندگان پشت سیلبند عراقیها سنگر گرفته بودند. تیربار عراقیها به هیچ کس اجازه عرض اندام نمیداد. همه منتظر یک ناجی بودند که ناگهان سعید با شهامتی خاص خود را به بالای سیلبند میرساند و با نارنجکی تیربارچی عراقیها را به هلاکت رسانده و گشایشگر خط دشمن میشود. در همان عملیات نیز تیری گلوی او را میدرد که با الطاف الهی زنده میماند.
رد پای جنگ بر پیکر سعید نقش بسته بود، یادگاریهای آشکار و نهان جنگ اندامش را فرا گرفته بود تیر و ترکشها بر سر، گردن، کمر، شکم، دستان و پاهای او گویای حضور دائمش در جنگ بود. هر کدامش خاطراتی را برای سعید زنده میکرد، خاطراتی از شبهای عملیات که شبهای وصل بود. اما مقدر نبود تا سعید در ایام جنگ بار سفر بندد و بالاخره او پایان جنگ را دید و بعد نوشت «اما پایان جنگ، پایان ما نبود، ما با خود کارها کردهایم، جسم و روح را از زشتی جدا و به پاکی وصل کردهایم، ما با خدا عهد بستهایم، بودن یا نبودن را فرض کردهایم، راستی و محبت را با صداقت آمیختهایم، ما مرگ را بر خود فرض کردهایم».
بعد از اتمام جنگ، سعید باید با غم فراق دوستان خود میماند تا مأموریتی سختتر را تجربه کند پس از جنگ مأموریت جدید او شروع شد به دلیل هوش و ذکاوتی که در دفاع مقدس از خود نشان داده بود، به وزارت دفاع فراخوانده میشود و در معاونت بازرسی در رکاب شهید عزیزی، همچون امیر سپهبد صیادشیرازی به خدمتگزاری در این وزارتخانه مشغول میشود.
بارها خاطرات بسیاری را از صداقت، خلوص ایمان و روح خدمتگزاری آن امیر شهید تعریف میکرد. گویی الگویی تازه برای خدمتگزاری به نظام یافته است. بعد از شهادت صیاد شیرازی، سعید پای ماندن نداشت. از سوی دیگر یادگاریهای پنهان جنگ به تدریج نمایان میشدند.
سرهنگ سعید جهانی با کوله باری از خدمت و ایثار و عشق به خالق و خلق خدا در اواخر سال 1380 درخواست بازنشستگی میکند و مسئولان علیرغم میل باطنی خویش به دلیل اصرار او با این امر موافقت میکنند.
آغاز سال 1381 برای او آغاز دردی جانکاه بود که سه سال به طول انجامید. گویی شهادت که سالها مطلوب او بود و از پس نیروی جوانی او برنمیآمد، اینک آرام آرام به سراغش میآمد. سال 1381 معالجات شهید جهانی شروع شد. بارها اتاق عمل را تجربه کرد. بارها شیمی درمانی و پرتو درمانی شد.
در دوران درد و عذاب نمازش را در سختترین لحظهها هم میخواند. از درد ناله میکرد اما شکر خدایش را نیز همچنان بر زبان میراند. یکی از نشانههای ایثار او آن است که میگفت: «خدایا این درد را به من دادی، به دیگران مده» و این نشانه روح بلند و ناشناخته او بود، روحی که دیگر طاق زندان جسم را نداشت.
یکی از همرزمان شهید جهانی در خواب میبیند که شهیدی سراغ سعید را از او میگیرد، شهید وعده میدهد که سعید در طبقه محسنین بهشت جای دارد، همانجایی که خداوند میفرماید«وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْيَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ»(سوره مبارکه آل عمران، آیه 169). این بشارت سبب شد تا سعید عزم خود را به رفتن جزم کند. دیگر دعاهای مادر و خواهران و همسر و ... کارساز نبود، چرا که خودش نیز میلی به ماندن نداشت.
سرانجام سردار بزرگ جنگ و جانباز شیمیایی، شهید سعید جهانی در 14 اسفند 1383 در بیمارستان پیامبران به دیدار معشوق شتافت.
انتهای پیام