به گزارش خبرنگار ایکنا، نشست «نظریه حکمرانی خوب از منظر قرآن کریم» امروز دوشنبه 30 آبانماه، از سوی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی با سخنرانی یونس فرقانی، مدیرکل ارزیابی عملکرد دفتر تبلیغات اسلامی برگزار شد.
در ادامه گزیده سخنان وی را میخوانید؛
بنده به دیدگاه سه نفر درباره جامعه از منظر قرآن اشاره میکنم که شامل علامه طباطبایی، شهید مطهری و حجتالاسلام پارسانیا هستند؛ علامه طباطبایی میگوید حرکت جوهری در جامعه هم وجود دارد و تجسم مادیت اولیه جامعه این است که با اقتصاد شکل میگیرد و کمکم توسعه پیدا کرده و در مراتب رشد کمالی خود به مراتب سیاسی و فرهنگی میرسد یعنی سطح آگاهی جامعه بیشتر و دائماً از مادیت کمتر میشود بنابراین تجلی انسان عقلانی، مترادف با علم و فرهنگ و همین نماد حرکت جوهری جامعه است.
آقای پارسانیا هم نظریهای در این زمینه مطرح کردهاند. ایشان در زمینه اصالت فرد و جامعه صحبت میکنند و این سؤال را دارند که اصالت با کدام است؟ علامه طباطبایی و شهید مطهری، از آیات قرآن این استنباط را میکنند که قرآن برای جامعه و امتها یک وجود واقعی و هستی مستقل قائل است. آنها دیگر این بحث را برهانی نمیکنند که اگر قائل به اصالت جامعه هستیم استدلال عقلانی آن چیست؟ اما حجتالاسلام پارسانیا برای اثبات هستی جامعه، استدلالی بر اساس مبانی حکمت متعالیه ارائه و تبیین جدیدی از جامعه خلق میکنند. نظریه ایشان متفاوت از نظریات مطرح در خصوص جامعه است.
حجتالاسلام پارسانیا میگوید اینکه برای جامعه، هستی قائل هستیم دارای برخی مبانی معقول همانند اتحاد عاقل و معقول است. منظور از اتحاد عاقل و معقول این است که مراتب وجودی شامل عالم ماده، عالم برزخ، عالم مثال، عالم خیالی و عالم عقلی هستند و انسانها با حرکت جوهری این مراحل را طی میکنند و به مراحل بالاتر میرسند و وجود آنها توسعه پیدا میکند. ایشان از این دیدگاه استفاده میکنند و میگویند اتفاقاتی رخ میدهد که یک جامعه شکل میگیرد. مثلا اول اندیشمندی، ادراکی نسبت به مراحل بالاترِ وجود و هستی پیدا کرده و با آنها متحد شده است. وی این مسیر را طی میکند و نهایتاً این فرد به طور خودخواسته در اختیار موجود عقلانی و فرامادی قرار میگیرد. این فرد اندیشههای خود را مطرح و بقیه افراد را با خود همراه میکند بنابراین افرادی دیگر در این شناخت با وی متحد میشوند و چون همه این انسانها با یک موجود متحد شدهاند بنابراین میتوانیم بگوییم همه این انسانها در مراحل ادراکی سطح بالای خودشان با موجودی، یکی شده و اتحاد پیدا کردهاند لذا میتوانیم یک هستی و وحدت واقعی بین آنها ببینیم بنابراین جامعه صرفا یک هستی انتزاعی نیست بلکه واقعیت دارد.
علامه طباطبایی معتقدند اگر قائل به حرکت جوهری جامعه باشیم جامعه با استخدام و منفعتجویی انسانها و قرارهایی که آنها برای همکاری میگذارند شکل میگیرد. درباره ادراکاتی که نسبت به عالمِ عقل داریم باید گفت که ممکن است این ادراک از نزدیک یا از دور باشد و هرچه از این حقیقت دورتر باشیم ادراک کمتری نسبت به آن داریم و تفسیری که از مراتب عقلانی عالم و انسان موجود در این عالم میکنیم با مرتبه وجودی جامعه منطبق میشود؛ مثلاً اگر این تفکر در سطح اقتصادی باقی بماند تصور ما از انسان، یک انسان مادی است. بر اساس دیدگاه علامه طباطبایی، این انسانهای منفعت جو کمکم به این نتیجه میرسند که باید بین خودمان قوانینی بگذاریم و حکومتی ضامن اجرای این قوانین باشد و قدرت در وی تجمیع شده و ما را از اختلافات نجات دهد.
اینجا مرحلهای است که جامعه وارد مرتبه دیگری شده و از مرتبه اقتصادی وارد مرتبه سیاست میشود. بعد از اینکه حکومتی در جامعه شکل گرفت این جامعه در طول زمان امتداد پیدا کرده و کمکم فرهنگ و آداب رسوم خاصی شکل گرفته و در نهایت منجر به شکلگیری تمدن میشود یعنی جامعه وارد فاز فرهنگی میشود. از نظر حجتالاسلام پارسانیا در این مسیر، هرچه جامعه جلوتر میرود به مراحل عقلی رسیده و ادراک بیشتری نسبت به آن پیدا میشود. هر جامعه بالغی، هر سه مرحله اقتصادی، سیاسی و فرهنگی را طی میکند. مراتب بالاتر از این سه مرحله هم وجود دارد و آن هم رسیدن به مرحله عقلانی است که لازمه آن ایمان به غیب و عوالم فرامادی است.
در هر جامعهای تناقضاتی وجود دارد که برای حل کردن آنها وارد مراحل بعدی میشود اما نقطه تمرکز و مرکز هویت بخش به آن جامعه یکی از این لایهها است. جامعه اقتصادی در درون خود تناقضاتی دارد و اصل بر منفعتجویی است و طبیعی است انسان در چنین جامعهای صرفاً منافع خود را پیگیری میکند. اما در جامعهای که وارد مرحله سیاست میشود قدرت افراد تعیین کننده جایگاه آنان است اما در اینجا هم بین هستیشناسی و معرفتشناسی تناقض ایجاد شده و در نهایت منجر به نسبیتگرایی در جامعه میشود. بنابراین در نهایت ارزشهای فرهنگی هستند که تعیین میکنند جامعه چه مسیری را طی کند. در جامعه عقلی هم به مراتب فرامادی ایمان آوردهایم چون پذیرفتهایم برخی واقعیات فرامادی وجود دارند بنابراین مسائل معرفتی برای ما حل شده و در آنجاست که میفهمیم این توانایی را داریم که به علم یقینی دست پیدا کنیم.
برخی میگویند چرا چهل سال است درباره مبانی صحبت میکنید و نظریات شما به عرصه کاربردی نمیرسد و مثلاً چرا نظریات حوزهها و پژوهشکدهها در زمینه حکمرانی خوب کاربردی نمیشود؟ من معتقدم اگر باور داریم که گنجینهای غنی داریم بنابراین باید آن را کاربردی کنیم اما این هم اشتباه است که بگوییم همه آن گنجینه را کنار گذاشته و در عرصه حکمرانی به سمت دیدگاههای خطرناک برویم که ممکن است ما را به ترکستان برساند. تلقی بنده این است که بخش زیادی از مشکلاتی که داریم ناشی از این است که هنوز کاستیهایی در حکمرانی وجود دارد مثلاً اگر مسئولان میخواهند اقتصاد را اداره کنند باید نظریهای داشته باشند.
یکی از مشکلات این است که برخی از مسائل بدیهی تلقی میشود و مثلا گفته میشود هدف اصلی جامعه اسلامی باید این باشد که به سوی رشد اقتصادی برود اما همانگونه که گفتیم، آن مرحله پایینترین مرحله است و باید حتما رشد اقتصادی داشته باشیم ولی در راستای بالاترین مراتب هستی باشد. نکته دیگر اینکه اگر فساد و دزدی وجود دارد و به آن میپردازیم منافاتی با نظریه حکمرانی خوبِ اسلامی ندارد بلکه هر کسی متناسب با علاقه پژوهشی که دارد باید مسیری را انتخاب کند اما معتقدم در این مورد باید سرمایهگذاری زیادی صورت گیرد چون این مبانی، جهت اصلی را برای ما مشخص میکنند.
انتهای پیام