چرا بیشتر قتل‌های ناموسی در نظام‌های قبیله‌ای اتفاق می‌افتد؟
کد خبر: 4123363
تاریخ انتشار : ۰۱ اسفند ۱۴۰۱ - ۲۱:۳۳
پژوهشگر علوم اجتماعی پاسخ داد:

چرا بیشتر قتل‌های ناموسی در نظام‌های قبیله‌ای اتفاق می‌افتد؟

محمد نبهان ضمن اشاره به روابط حاکم بر نظام‌های قبیله‌ای تصریح کرد: در قتل ناموسی از نوع اجتماعی، کیان قبیله درگیر این نوع قتل می‌شود و فرد تصمیم‌گیرنده نهایی نیست بلکه در این قتل‌ها یک جریان اجتماعی پشتیبان این نوع رخدادها می‌شود.

به گزارش ایکنا، نشست بررسی جامعه‌شناختی قتل‌های ناموسی با تمرکز بر نظام ساختار قبیله‌ای، عصر امروز، اول اسفندماه با سخنرانی محمد نبهان، پژوهشگر علوم اجتماعی در خانه اندیشمندان علوم انسانی برگزار شد که گزیده آن را در ادامه می‌خوانید؛

نظام قبیله‌ای نظامی است که در اقصی نقاط کشور وجود دارد و بستر خیلی از حوادث همین ساختارهای قبیله‌ای است. ساختارهای قبیله‌ای اختلاف زیادی با هم ندارد، مثلاً ساختار قبیله‌ای که در کردستان وجود دارد یا ساختار قبیله‌ای که در خوزستان وجود دارد، آنچنان با هم تفاوت ندارد بلکه تفاوت جزئی با هم دارند. متأسفانه نمود قتل‌های ناموسی در نظام ساختار قبیله‌ای بیشتر آشکار است، در نسبت به فضاهایی که شهری هستند.

خط ربط اصل قضیه ناموس است. ناموس به معنای قانون است و اگر قتل ناموسی را تعریف کنیم، می‌شود قتل قانونی یعنی قتلی که روکشی قانونی دارد. این تعریف ماهیت این نوع قتل‌ها را مشخص می‌کند، یعنی این قتل‌ها پذیرفته شده و قانونی است. دومین نکته درباره قتل ناموسی، این است که در مورد این نوع قتل‌ها واژه‌های متفاوتی وجود دارد، مثل جنایت ناموس یا قتل شرف. در نگاه اول، از این واژه‌ها برداشت می‌شود که همگی یک معنا دارند ولی اینگونه نیست و هر کدام معنا و بار خودشان را دارند. به طور مثال وقتی از قتل شرف صحبت می‌کنیم، در واقع فرد با یک پیش‌فرض اخلاقی به قتل نگاه کرده و معتقدیم اخلاق و حریم خانواده خدشه‌دار شده است.

ما در حوزه قتل‌های ناموسی با دو نوع قتل عمده روبرو هستیم: قتل ناموسی از نوع اجتماعی که کیان قبیله درگیر این نوع قتل می‌شود و فرد تصمیم‌گیرنده نهایی نیست. در این قتل‌ها یک جریان اجتماعی پشتیبان این نوع رخدادها می‌شود. قتل‌های ناموسی از حیث فردی، قتل‌هایی هستند که فرد بدون دخالت قبیله مرتکب آن می‌شود. پس ما با دو نوع قتل روبرو هستیم، قتلی که با مشارکت جمعی صورت می‌گیرد و قتل‌هایی که فرد بدون مشورت گرفتن از کسی مرتکب می‌شود. نکته اساسی این است در نظام ساختار قبیله‌ای عمدتاً با قتل‌های اجتماعی روبرو هستیم.

مطلب بعدی این است در پژوهش‌هایی که پیرامون این قتل‌ها انجام شده، خطاهای فاحشی وجود دارد. یکی از این خطاهای فاحش، این است که قتل‌های ناموسی عموماً مبتنی بر ارتباط نامشروع نیست و فرد گمان می‌کند مقتول ارتباط نامشروع داشته است، یعنی این قتل‌ها بر اساس حدس و گمان اتفاق می‌افتد در حالی که خیلی از پژوهش‌ها مبنا را بر ارتباط نامشروع گذاشتند. نکته دیگری که وجود دارد، این است خیلی از استان‌های ما از اقوام متنوعی برخودار هستند ولی در پژوهش‌ها فقط بخشی از اقوام مورد بررسی قرار می‌گیرند. مثلاً در خوزستان اقوام مختلفی وجود دارد ولی ضمن اینکه نام خوزستان در عنوان پژوهش ذکر شده، پژوهشگر نمونه خود را از یک اقلیت انتخاب می‌کند.

یک سؤالی که دائم مطرح می‌شود، این است چرا همیشه زن‌ها قربانی قتل‌های ناموسی هستند. برخی معتقدند با توسعه نظام سرمایه‌داری، زن یا خانه‌نشین می‌شود یا در خارج از خانه ابزار استثمار می‌شود. در این شرایط از دست دادن ارتباط و ضعف اقتصادی موجب می‌شود زن‌ها کنش اجتماعی قابل قبولی نداشته باشند و نهایتاً با یک نظام مردسالار مواجهیم که در آن زن بیشتر آسیب می‌بیند، چون در برابر ساختاری است که او را به رسمیت نمی‌شناسد.

نقض نظریه دورکیم در نظام قبیله‌ای

مهم‌ترین چیزی که در خصوص قتل‌های ناموسی و ساختار قبیله باید بدانیم این است که ساختار قبیله یکسری روابط از پیش تعیین‌شده دارند. دورکیم معتقد است هرچه همبستگی اجتماعی بیشتر باشد، هنجارها بیشتر پذیرفته می‌شود و هرچه پیوندها ضعیف شود، رفتار مجرمانه را ایجاد می‌کند. در قیاس بین این دو جریان فکری اتفاقاً در حوزه قبیله گاهی فضا به نوعی است که همبستگی اجتماعی منجر به رفتار مجرمانه می‌شود، یعنی خلاف چیزی که دورکیم به آن معتقد است. پس نظریه اجتماعی دورکیم در حوزه شهری پاسخگو است در صورتی که اگر وارد ساختار قبیله شویم، با عکس این قضیه روبرو هستیم.

بحث دیگر اینکه در ساختار قبیله نوعی تقابل با فضای دینی وجود دارد. وقتی کسی مرتکب قتلی می‌شود، نه تنها معتقد است وظیفه قبیلگی است بلکه معتقد است قضیه دینی است، یعنی نوعی آمیختگی بین نظام‌های قبیلگی و عرف دینی را شاهدیم که طی سالیان به یک خرده فرهنگ تبدیل شده است که به عنوان یک جریان دینی شناخته می‌شود؛ کأنّه دین همان ساختار قبیله و ساختار قبیله، همان دین است.

در مقدمه ابن خلدون یک بسامدی میان بادیه‌نشینی و شهرنشینی وجود دارد. ابن خلدون درخصوص بادیه‌نشینان و شهرنشینان صحبت می‌کند. عناصری که ابن خلدون برای بادیه‌نشینی نشانه‌گذاری کرده، در زمان ما قابل تعمیم به نظام ساختار قبیله‌ای است و می‌توانیم آن را در برابر نظام شهرنشینی قرار دهیم. هرجا ساختار قبیله قوت بگیرد، در عین ساده‌گرایی، قناعت، کریم بودن، ساده‌زیستی، نزدیکی به خیر و دوری از شر در همان حین عصبیت تقویت می‌شود، در همان حین، کمک به هم ولو در اعمال مجرمانه قوت می‌گیرد و هرچه با ساختار متزلزل قبیله روبرو شویم و شهرنشینی محقق شود، شیرازه کار و ساختار مردسالاری را نمی‌بینیم. به همین خاطر است که وقتی شما خبر قتل ناموسی را می‌شنوید، عموماً از قبیله‌ای در کردستان یا خوزستان یا سیستان و بلوچستان است و از تهران این خبر را نمی‌شنوید چون این ظرفیتی که در نظام قبیلگی وجود دارد، در شهرها دیده نمی‌شود.

اینجا دو سؤال اساسی مطرح می‌شود که نمی‌خواهم به آن پاسخ بدهم و فقط جهت تعمیق بحث، آن‌ها را مطرح می‌کنم. یک اینکه آیا نهادهای قانونی به نوع انگیزه قاتلان و حجم مشارکت‌کنندگان به آن توجه دارند؟ دوم اینکه آیا اینگونه پرونده‌ها غیر از بال روانشناسی از بال جامعه‌شناسی هم برخودار است؟ درست است یک نفر مرتکب قتل شده است ولی آیا مشارکت‌کنندگان در قتل هم مورد بررسی قرار می‌گیرد؟ این‌ها سوالات کلیدی است.

اولویت هویت قبیله بر رهبران قبیله

نکته دیگر اینکه در ساختار قبیله، فرد مهم نیست بلکه هویت قبیله است. حتی اگر شیخ هم بخواهد از رسوم و عناصر فرهنگی عبور کند، با یک جریان مخالفت عظیمی از خود اعضا مواجه می‌شود و اینگونه نیست که شیخ تعیین‌کننده باشد و بتواند هر حکمی را بیان کند. این نکته در حوزه قبیله کلیدی است. پس رابطه شیخ و اعضای قبیله متقابل است و به این معنا نیست که شیخ تمام‌کننده است بلکه اگر بخواهد از عرف قبیله گذر کند، دچار مشکل می‌شود. ابن خلدون اشاره می‌کند شیوخی که نتوانند عصبیت را در قبیله مدیریت کنند، شیرازه‌شان از هم می‌پاشد.

نکته دیگر اینکه گاهی افراد عضو هیچ قبیله‌ای نیستند ولی به خاطر اینکه مورد کمک واقع شوند، مجبور می‌شوند به قبیله رجوع کنند. این نقطه‌ای است که نهادهای قانونی با ضعف دچار می‌شوند. وقتی قانون دچار ضعف می‌شود، ساختار قبیله برای اعضای خودش اهمیت و لزوم پیدا می‌کند.

پس ما با چند نکته روبرو هستیم؛ یکی اینکه با ساختار قبیله روبرو هستیم که از هیچ حادثه‌ای ابایی ندارد و ساختار خود را بر هر چیزی ترجیح می‌دهد. دیگر اینکه، در کنار آن با نظام مردسالارانه روبرو هستیم که آن فضا با ساختار قبیله همراهی می‌کند. ضمنا خانم‌ها عموماً در این ساختار هیچ جایگاهی ندارند و به عنوان حریم شناخته می‌شوند.

انتهای پیام
captcha