به گزارش ایکنا، جلسه تفسیر روایی قرآن، از سوی آیتالله علیاکبر سیفی مازندرانی، از اساتید درس خارج حوزه علمیه قم، امروز 6 خردادماه در مدرسه فیضیه برگزار شد.
خداوند در آیه 62 سوره بقره میفرماید: «إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَالَّذِينَ هَادُوا وَالنَّصَارَى وَالصَّابِئِينَ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ وَعَمِلَ صَالِحًا فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ؛ هر یک از مسلمانان و یهود و نصاری و صابئان (پیروان حضرت یحیی) که از روی حقیقت به خدا و روز قیامت ایمان آورد و نیکوکاری پیشه کند، البته آنها از خدا پاداش نیک یابند و هیچ گاه بیمناک و اندوهگین نخواهند بود.»
در ادامه گزیده مباحث این جلسه را میخوانید:
این نکته بیان شد که «هادوا» به معنای «رجعوا» و «تابوا» است کما اینکه خلیل نقل میکند: «الهَوْدُ: التوبة. قال الله جل و عز: إِنّا هُدْنا إِلَيْكَ أي: تبنا إليك. و الهُودُ: اليهود. هَادُوا يَهُودُونَ هَوْداً. و سميت اليَهُود اشتقاقا من هَادُوا، أي: تابوا، و يقال: نسبوا إلى يهوذا و هو أكبر ولد يعقوب».
شیخ طوسی نیز نقل میکند: «و معنى هادوا: تابوا. يقال: هاد القوم يهودون هودا و هيادة وقال ابن جريج: إنما سميت اليهود يهودا، لقولهم: انا هدنا اليك. قال أعرابي يؤخذ بقوله: على ما قال ابوعبيدة: فاني من مدحه هائد أي تائب. وقيل: انما سموا يهودا، لانهم نسبوا إلى يهوذا أكبر أولاد يعقوب فعربت الذال دالا.» در این بیان بحث سر این است که لفظ هائد به معنای تائب است. ایشان درباره لفظ نصرانی هم چنین توضیح میدهد: «والمشهور أن واحد النصارى نصري: مثل بعير مهري ومهارى. وانما سموا نصارى، لنصرة بعضهم بعضا. دليله الآيات التي ذكرناها. وقيل انما سموا بذلك لانهم نزلوا ارضا يقال لها: ناصرة. وكان يتزلها عيسى فنسب اليها، فقيل عيسى الناصري، ثم نسب اصحابه اليه فقيل النصارى، وهذا قول ابن عباس، وقتادة، وابن جريج. وقيل: إنهم سموا بذلك، لقوله: من انصاري إلى الله». اینها وجوهی است که برای تسمیه نصارا وجود دارد از جمله اینکه حضرت عیسی فرمود «من انصاري إلى الله». عین همین فرمایش را طبرسی در مجمع البیان آورده است.
در مورد صابئین یک نظر معروف این است که قومی ستارهپرست بودند و یک نظر این است که قومی شبیه به نصاری بودند ولی قبلهشان متفاوت بود. این نظر دوم برای خلیل است. شیخ طوسی تصریح میکند: «والصابئون جمع صابئی: وهو من انتقل من دينه إلى دين آخر كالمرتد من اهل الاسلام. وكل خارج من دين كان عليه إلى آخر يسمى صابئا قال ابوزيد صبا فلان في دينه يصبا صبوا اذ كان صابئا وصبأ تاب الصبي يصبوا صبوا: اذا كان طلع» یعنی صابئی کسی است که از دینی به دین دیگری برود همانند مرتد در دین اسلام. اینها هم قومی بودند که به ستارهپرستی گرایش پیدا کردند. اینها مفردات آیه بود.
معنای آیه این است که اگر افرادی که به زبان اظهار اسلام کردند، ایمان قلبی داشته باشند و عمل صالح انجام دهند رستگار هستند و الا اگر فقط ایمان زبانی باشد ثواب و اجر آخرت نخواهند داشت. چند وجه دیگر هم برای معنای آیه بیان شده است؛ یکی وجهی است که شیخ طوسی اختیار کرده است و آن اینکه مومنین واقعی به اسلام و نیز یهود و نصاری و صابئینی که مومن حقیقی شدند اگر ایمان واقعی دارند و عمل صالح دارند رستگار هستند.
از نظر ما ایمان اول باید ایمان لسانی باشد و ایمان دوم، ایمان واقعی باشد. طبق این برداشت اگر یهود و نصاری و صابئین ایمان واقعی و عمل صالح داشته باشند رستگارند. اساسا عمل صالح کاشف از ایمان قلبی انسان است و وقتی عمل صالح باشد نشان میدهد ایمان شخص ایمان واقعی است. از این جهت بین مومنین این امت و سایر ادیان البته پیش از ظهور اسلام تفاوتی وجود نخواهد داشت.
شیخ طوسی میگوید شأن نزول آیه درباره سلمان فارسی و اصحاب نصرانی است که هم در دین قبلشان مأجور هستند و هم در دین اسلام. در روایتی ذیل آیه آمده است: « إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ بِمَا فَرَضَ الْإِیمَانَ بِهِ مِنْ نُبُوَّهْ نَبِیِّ اللَّهِ (ص) وَ وَلَایَهْ عَلِیِّبْنِأَبِیطَالِبٍ (ع) وَ الطَّیِّبِینَ مِنْ آلِهِ (ع)» معنای روایت این است: «مؤمنین کسانی هستند که به خداوند و آنچه که ایمان به آنها واجب شده از قبیل نبوّت پیامبرخدا (و ولایت علیّ بن ابیطالب (ع) و آل پاک او (ع)، ایمانآوردهاند.»
در ادامه روایت حضرت میفرمایند: «نَظَرَ أَمِیرُالْمُؤْمِنِینَ عَلِیٌّ (ع) إِلَی رَجُلٍ أَثَّرَ الْخَوْفُ عَلَیْهِ فَقَالَ: مَا بَالُکَ؟ قَالَ: إِنِّی أَخَافُ اللَّهَ. فَقَالَ: یَا عَبْدَ اللَّهِ! خَفْ ذُنُوبَکَ وَ خَفْ عَدْلَ اللَّهِ عَلَیْکَ فِی مَظَالِمِ عِبَادِهِ وَ أَطِعْهُ فِیمَا کَلَّفَکَ وَ لَا تَعْصِهِ فِیمَا یُصْلِحُکَ ثُمَّ لَا تَخَفِ اللَّهَ بَعْدَ ذَلِکَ فَإِنَّهُ لَا یَظْلِمُ أَحَداً وَ لَا یُعَذِّبُهُ فَوْقَ اسْتِحْقَاقِهِ أَبَداً إِلَّا أَنْ تَخَافَ سُوءَ الْعَاقِبَهْ بِأَنْ تَغَیَّرَ أَوْ تَبَدَّلَ فَإِنْ أَرَدْتَ أَنْ یُؤْمِنَکَ اللَّهُ سُوءَ الْعَاقِبَهْ فَاعْلَمْ أَنَّ مَا تَأْتِیهِ مِنْ خَیْرٍ فَبِفَضْلِ اللَّهِ وَ تَوْفِیقِهِ وَ مَا تَأْتِیهِ مِنْ سُوءٍ فَبِإِمْهَالِ اللَّهِ وَ إِنْظَارِهِ إِیَّاکَ وَ حِلْمِهِ وَ عَفْوِهِ عَنْکَ»
معنای روایت این است: «علی(ع) به مردی نظر کرد که آثار خوف در چهره او دیده میشد؛ پرسید: «چرا اینچنین شدهای»؟ گفت: «از خداوند میترسم.» امیرالمؤمنین (ع) فرمود: «ای بنده خدا از گناهانت و از اینکه خداوند بخواهد به عدالت خود، دادِ بندگانش را از تو بستاند، ترس داشته باش؛ از خداوند در آنچه به تو تکلیف کرده اطاعت کن و او را در مواردی که به مصلحت خودت، تو را از انجام آن بازداشته، نافرمانی و معصیت نکن؛ با انجام این کارها دیگر از خداوند نترس؛ زیرا او به کسی ظلم نکرده و هرگز کسی را فراتر از مقدار استحقاق، عذاب نمیکند. مگر آنکه از عاقبت خود بترسی که ممکن است تغییر و تبدیلی در آن پیش آید. اگر میخواهی خداوند تو را از سوءعاقبت نگهدارد، بدان هر کار خیری که انجام میدهی به عنایت و توفیق خدا میباشد و اگر کار بدی از تو سر میزند، در واقع در این حالت، خداوند به تو فرصت و مهلت داده و با حلم و عفوش از تو درمیگذرد.» این روایت این معنا را میرساند که تمام خوف انسان باید از عملش باشد. چه در حال معصیت و چه نعمت خوفش باید از عمل خودش باشد نه الله چون خدا خیر محض است و عدل محض است و به کسی ظلم نمیکند.
انتهای پیام