به گزارش خبرنگار ایکنا، نشست «اثبات ضرورت مفهوم فلسفی بودن بدیهیات اولیه» امروز یکشنبه 7 خردادماه به همت موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره) برگزار شد.
حجتالاسلام و المسلمین احمد ابوترابی، عضو هیئت علمی این مؤسسه در این نشست سخنرانی کرد که در ادامه میخوانید:
ارسطو درباره بدیهیات اولیه میگوید آنچه که مطابق با واقع است کلی و یقینی است. وی میگوید چیزی که بدیهی اولیه است معرفتی است که از ذاتیات موضوع است. ذاتیات موضوع هم یا باید از مقومات موضوع یا از لوازم موضوع باشد. این معرفت زوالناپذیر و مطابق با واقع است. ارسطو این بحث را هم مطرح میکند که آیا همه معارفی که داریم نیاز به اثبات دارند یا خیر؟ وی به شیوه منطقی میگوید همه آنها نیاز به اثبات ندارند چون اگر نیاز به اثبات داشته باشند منجر به تزلزل موضوع شده و هیچ وقت به معرفت نمیرسیم. از سوی دیگر میگوید بدیهیات اولیه باید نیاز به چیز دیگری نداشته باشند. به تعبیر امروز باید دارای لوازم بَیّن باشند. از سوی دیگر ویژگی اولیات را با توجه به هدف پیگیری میکنیم بنابراین در اولیات، ادعا این است که تعریف آن با توجه به هدف به وجود آمده و باید دنبال مصداق آن بگردیم.
تنها راهی که میتوانیم سراغ بدیهیات اولیه برویم راه عقل است. قضایای ماهوی، قضایایی نیستند که از راه تحلیل به دست بیایند چون فرض بر این است که ما ماهیت یک شی بیرونی را بشناسیم لذا وقتی میخواهیم چیستی یک شیء را بدانیم باید بر آن استدلال کنیم. به عبارت دیگر همه قضایای ماهوی، قضایای خارجیه هستند. در مورد قضایای منطقی هم باید گفت که یا از وجدانیات هستند همانند اینکه بگوییم مفهوم انسان، کلی است یا از اولیات هستند که در این صورت قاعدتا به مفاهیم فلسفی برمیگردند.
در پاسخ به این سؤال که آیا مفاهیم فلسفی میتوانند خواست ما را برطرف کنند؟ باید گفت اگر ویژگیهای مفاهیم فلسفی را در نظر بگیریم به این مطلب میرسیم که این مفاهیم به نوعی انتزاع ذهنی هستند. مفاهیم فلسفی ما به ازای عینی ندارند که ما بتوانیم از آن، ما به ازا خبر بدهیم در واقع همانگونه که مرحوم علامه مصباح یزدی معتقدند این مفاهیم، برداشتی در مقام مقایسه هستند و برای فهم صدق آنها لازم نیست مصداق داشته باشند. وقتی میگوییم انسان حیوان ناطق است منظور این است که انسانهایی حیوان ناطق هستند که وجود دارند. به عبارت دیگر مفاهیم فلسفی در قضایای حقیقی مطرح میشوند که اگر مصداقی هم نداشته باشند با توجه به حقیقت مفهومی آنها به صدقشان میرسیم.
در بحث حس باطن مراد بنده در مقالهای که نوشتهام علم حضوری است. البته در زمینه اینکه منشأ اولیه همه مفاهیم به علم حضوری برگردد سوالات زیادی برای خود بنده وجود دارد. نکته دیگر اینکه علم حضوری را به دو گونه میتوان مطرح کرد که یکی یافتن چیزی به عنوان یکی از حالات نفس و دیگری مفهوم ماهوی آن است. غالبا وقتی در علم حضوری از وجدانیات صحبت میشود به نفس و حالات آن اشاره دارد.
مرحوم علامه مصباح یزدی نیز درباره علم حضوری میگویند؛ علم حضوری دو نوع هستند که یا به یکی از حالات نفس یا به مفهوم، به ماهو مفهوم، تعلق میگیرند و یکی از مصادیق علم حضوری، علم به مفهوم است. لذا معتقدم همه مفاهیمی همانند بدیهیات اولیه، مفاهیم فلسفی هستند. نکته دیگر این است که معتقدم این موضوعی نپخته است و هیچکس تاکنون در مورد آن کار علمی انجام نداده است. در چنین مواردی وقتی بخواهیم وارد کار علمی شویم باید در هر موضوعی تحقیقی جامع انجام دهیم. نکته دیگر اینکه برخی میگویند علیت را با علم حضوری درک میکنیم اما وقتی چیزی را با علم حضوری درک میکنیم نمیشود ذات آن، یک موضوع خارجی نباشد. ما در علم حضوری، وجود یا عدم وجود را میفهمیم اما با علم حضوری نمیتوان ماهیت را درک کرد لذا اگر بگویم درد دارم این امری وجودی نیست بلکه امری ماهیتی است و ریشه آن در علم حضوری نیست.
همچنین حجتالاسلام والمسلمین محمد حسینزاده، عضو هیئت علمی مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره) در این نشست سخنرانی کرد که در ادامه میخوانید؛
ایشان در مقاله خود، ان نظریه را با پنج گام تبیین کردهاند و برای اثبات برخی از این گامها، از تعریف قدما همانند ارسطو، محقق طوسی، ابن سینا و دیگران استفاده کردهاند. اما بنده صرفا چند نکته اشاره میکنم؛ اول اینکه تنها راه دستیابی به مطابقت بدیهیات اولیه با واقع، این نیست که آنها را به علم حضوری ارجاع دهیم چون به نظر بنده دیدگاه قدما هم در این زمینه معتبر است. ما برای دستیابی به مفاهیم فلسفی دو دیدگاه داریم. یک دیدگاه این است که همه مفاهیم فلسفی به علوم حضوری برگردند. بنده معتقدم نه تنها مفاهیم فلسفی بلکه همه مفاهیم به حقیقی و غیر حقیقی تقسیم میشویم و منشأ حقیقیها هم یا نظری یا بدیهی هستند که بدیهیها را از علم حضوری میگیریم بنابراین منشأ همه مفاهیم ماهوی، غیر ماهوی و فلسفی و منطقی، علم حضوری است.
این دیدگاههایی است که در جاهای مختلف از آن دفاع کردهام و جا دارد به عنوان نظریهپردازی مطرح شود اما فعلاً فرصت پرداختن به آن را نداشتهام. چون حتی آنهایی که به حواس ظاهری برمیگردند هم مرتبط با علم حضوری هستند. لذا درخواستم این است که نویسنده، حواس ظاهری را از علم حضوری جدا کنند و از علم حضوری یا شهودی استفاده کنیم که جا افتادهتر و بهتر است. البته بنده به رغم اینکه روش پژوهشی ایشان را در مجموع میپسندم اما معتقدم اگر روش استقرای شهودی را در این مقاله در پیش میگرفتند و بعد از تعریف بدیهیات اولیه، بر اساس استقراء مصادیق آن را پیدا میکردند بهتر بود.
همچنین یکی از مقدمات خود را بر تعاریفی که از ابن سینا یا محقق طوسی از اولیات وجود دارد بنا کردهاند که معتقدم تعاریف این بزرگان در مورد بدیهیات اولیه خوب است اما اگر بخواهیم ذاتی و عرضی را مورد توجه قرار دهیم بهتر است به کلیدواژههای دیگری که اینها در مورد بدیهیات اولیه استفاده کردهاند اشاره کنیم که شامل اولی بودن، بینیاز از حد وسط بودن، و ذاتی بودن آنهاست چون ذاتی و عرضی که اینها به کار میبرند اعم از مفاهیم ماهوی و فلسفی است.
انتهای پیام