به گزارش ایکنا، نشست «الزامات سنجش وضعیت دانش و نگرش تاریخی ایرانیان» امروز چهارشنبه 29 شهریورماه از سوی پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات برگزار شد.
رضا پارسامقدم؛ دانشجوی دکترای جامعه شناسی دانشگاه تهران، در این نشست به سخنرانی پرداخت که در ادامه میخوانید:
روش بحث بنده در تحلیل دانش و نگرش تاریخی ایرانیان، تحلیل گفتمان فوکویی است. چراکه بینش و نگرش تاریخی ایرانیان به شدت متأثر از دو گفتمان است. گفتمان اول، خوانش نژادی از تاریخنگاری معاصر ایران و گفتمان دوم که نتیجه گفتمان اول محسوب میشود، گفتمانی تحت عنوان عقب ماندگی در ایران است. موضوع خوانش نژادی از تاریخ، در میان ایرانیان به شدت هژمونیک شده است و مثلا ارادتی که ایرانیان به اسطوره آریایی یا سلسله ساسانیان دارند نشانه این هژمونی است. در تحقیقات معاصر تاریخ ایران نیز این خوانش نژادی که از سوی افرادی همانند آخوندزاده و کرمانی مطرح شده، مورد نقادی قرار نگرفته است.
بنده بنا ندارم تمدن باشکوه گذشته ایرانیان را زیر سؤال ببرم اما بنا دارم بداهتزدایی کنم و بگویم چرا ما آن را به شکل بدیهی پذیرفتهایم و مورد نقادی قرار ندادهایم. واقعیت این است که اغراقگویی و زیادهگوییهای زیادی پیرامون این موضوع بیان شده است و همین باعث شده که تبدیل به گفتمانی هژمونیک شود و در نتیجه یک شخص عادی که اطلاعات و سواد تاریخی هم ندارد میگوید اعلیحضرت کوروش، انسانی بزرگ بوده است. نتیجه این خوانش نژادی این بوده که نوعی دوگانه پارادوکسیال یه نام دوگانه ایرانیت و اسلامیت را ایجاد کرده است.
تنها کسی که تلاش کرده نوعی همزیستی مسالمت آمیز بین این دوگانه ایجاد کند شهید مطهری است که در کتاب «خدمات متقابل ایران و اسلام» این همزیستی را ایجاد کرده است. به زعم بنده هم، این دوگانه ایرانیت و اسلامیت، ناشی از خوانش نژادی از تاریخ ایران است. این گفتمان نژادی از سوی ناسیونالیستهای رمانتیک پیشامشروطه شامل میرزافتحعلی آخوندزاده و میرزاآقاخان کرمانی مطرح شد که آنها هم متأثر از سِر جان ملکم بودند اما مباحث نژادی را بومیسازی کرده و آن را به متون اساطیری پیوند دادند. متون اساطیری هم ترکیبی از عرفان سهروردی و متون ایرانستایانه و تجلیل از ایران باستان و سایر متونی است که حسرت گذشته ایران را میخورند.
به زعم بنده، آخوندزاده و کرمانی، محصول و پیامد گفتمان نژادی هستند و بعدا صادق هدایت در گفتارهای عربستیزانه، این تاریخنگاری را ادامه میدهد و جالب است که هر جا بحث عرب ستیزی مطرح میشود پای ناسیونالیستهای رمانتیک همانند سعید نفیسی، حسن پیرنیا، ذبیحالله صفا، عباس اقبال آشتیانی، رشید یاسمی و امثالهم به میان میآید و عرب ستیزی صادق هدایت به فاصله کمی از مرگ کرمانی مطرح میشود. باید توجه داشت در در طنزها و انتقاداتی که از صادق هدایت نسبت به اعراب مطرح میشود منظور وی، اسلام هم هست و نمیتوان این دو را از هم جدا کرد. این بحث عربستیزی همین الان هم وجود دارد و گاهی در مورد اعراب حرفهایی زده میشود که اعتراض اعراب ایرانی در خوزستان را در پی دارد.
جاهایی هم که عباس اقبال آشتیانی از نژاد ایرانی و آریایی سخن میگوید نوعی احساس فخر، غرور و برتری نسبت به نژادهای دیگر از جمله نژاد عرب وجود دارد و بر آن تأکید میشود. ما در صدد صدق و کذب این گزارهها نیستیم اما تأکید داریم که اینها همگی در امتداد گفتمان نژادیِ آخوندزاده و کرمانی قرار میگیرند. متأخرترین نویسندهای که این بحث را ادامه میدهد فریدون آدمیت است که صورتبندی نظاممندی به این مباحث میدهد. وی جاهایی از غرور نژادی و آریایی بحث میکند هرچند در بسیاری از کتابهایش میگوید سعیام بر این بوده است که تاریخنویسی درست و بدون حب و بغض داشته باشم اما در جایی میگوید کسانیکه حرفهای آخوندزاده و کرمانی را قبول ندارند کوته فکر هستند. این مباحث نژادی در زیست روزمره ایرانیان وجود دارد هرچند که لازم است اشاره کنم ما چیزی تحت عنوان نژاد آریایی نداریم بلکه آریاییها یک قوم بودند و به مثابه یک نژاد، وجود خارجی نداشتهاند که بگوئیم ما اکنون خون آریایی داریم.
گفتمان دیگر، عقبماندگی است که مربوط به دهههای 1330 تا 1350 شمسی است. علیرغم اینکه این گفتمان در تاریخنگاری ایران، بعد از جنگهای ایران و روس مطرح شده اما از این زمان است که تبدیل به گفتمان شده است. رابطه این گفتمانها با بحث ما این است که این گفتمانها، بینش و نگرش تاریخی ایرانیان را به شدت تحت سیطره خودشان گرفتهاند و به مثابه موضوعاتی بدیهی شناخته شدهاند. فریدون آدمیت، معتقد است که میتوانیم به دوگانه «مقدس انگاری» و «مقصر انگاری» اشاره کرده و به مقدس انگاری ایران باستان و مقصر انگاری ایران دوره اسلامی را تأیید کنیم. این موارد در کتاب «اندیشههای میرزا فتحعلی آخوندزاده» که توسط فریدون آدمیت نگاشته شده مورد اشاره قرار گرفته است.
این دوگانه هماکنون وارد زندگی ایرانیان شده است و ایرادی که میتوان به امثال همایون کاتوزیان و صادق زیباکلام و سایر افرادی که درباره عقب ماندگی در ایران تحقیق کردهاند این است که صرفاً دنبال چرایی عقبماندگی ایران بودهاند و این بداهت عقبماندگی را مُسَلَم فرض کردهاند و هیچ وقت آن را به پرسش نگرفتهاند در حالیکه بنده معتقدم باید بداهت عقبماندگی ایرانیان را به پرسش بگیریم.
نتیجه بحث بنده این است که این دو گفتمان که به آنها اشاره کردم به شدت بر نگرش تاریخی ایرانیان سیطره انداخته است. معتقدم تحلیل گفتمان فوکو به ما کمک میکند از این عقب ماندگی تاریخی ایرانیان بداهتزدایی کنیم. چراکه چه بسا اگر از زاویه دیگری نگاه میکردیم به این نتیجه میرسیدیم که مسئله عقبماندگی آنگونه که به شکل دوگانه مقدسانگاری و مقصرانگاری برای ما ترسیم شده است، صحیح نیست و باید رویکرد خود را در این زمینه تغییر دهیم.
هدف اصلی بنده این بود که نشان دهم این دو گفتمان، هژمونیک شدهاند و البته اعتقادم بر این است که این گفتمانها همچنان در اذهان عمومی مردم و زندگی روزمره آنها خواهد بود هرچند پیشبینی، کاری مشکل است و نمیتوان آن را علمی فرض کرد با صراحت گفت این منازعات گفتمانی به کجا راه خواهد برد.
انتهای پیام