آیه‌ای که عمل به آن جامعه را از آلودگی‌ها پاک می‌کند
کد خبر: 4191123
تاریخ انتشار : ۱۱ دی ۱۴۰۲ - ۰۸:۳۳
تدبر در سوره نحل / 12

آیه‌ای که عمل به آن جامعه را از آلودگی‌ها پاک می‌کند

مدرس و کارشناس قرآن با اشاره به آیه 90 سوره نحل گفت: اگر فقط 10درصد مردم به این آیه عمل کنند و هر کسی عدل و احسان را اجرا کند و منکرات را کنار بگذارند، جامعه درست می‌شود.

چت چیان /// جلسه 12

به گزارش خبرنگار ایکنا، دوازدهمین جلسه از سلسله‌‌جلسات تدبر در سوره مبارکه «نحل» شامگاه یکشنبه، دهم دی‌ماه با سخنرانی هانی چیت‌چیان؛ کارشناس و مدرس قرآنی برگزار شد. مشروح مباحث ارائه شده در این جلسه که به همت مدرسه دعا و فقه حکومتی وابسته به مجمع مدارس دانشجویی قرآن و عترت(ع) دانشگاه تهران برنامه‌ریزی شده است، در ادامه می‌خوانید؛

«در جلسه گذشته به آیه 90 سوره مبارکه نحل رسیدیم که آیه مهمی است و جا دارد کمی بیشتر در مورد این آیه گفت‌وگو کنیم. «إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالْإِحْسَانِ وَإِيتَاءِ ذِی‌الْقُرْبَى وَيَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنْكَرِ وَالْبَغْيِ يَعِظُكُمْ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ» این آیه ابعاد مهم و رهیافت ویژه‌ای برای زندگی اجتماعی انسان است. یعنی آنچه خدا امر و آنچه خدا از آن نهی می‌کند. آنچه خدا امر می‌کند امر به عدل، امر به احسان و امر به ایتاء ذی‌القربی است. آنچه خدا از آن نهی می‌کند هم فحشا، منکر و بغی است. در ادامه این واژه‌ها را معنا می‌کنم. 

رابطه عدل و احسان

«عدل»، عین قرار دادن هر چیزی سر جای خود است، طبیعتاً مبنای عدل حق است؛ «احسان» هم نیکی را پر کردن است که در جلسه گذشته در مورد این صحبت کردیم، احسان از دایره عدل خارج نمی‌شود، بلکه منظر فرد بالا می‌رود و نیکوکاری وارد کار می‌شود که البته عدل است اما مراتب بالایی از عدل را ایجاد می‌کند، یعنی احسان خود عدل اما در مرتبه بالاتر است. در جلسه گذشته مثال زدم که اگر خانواده مقتول، قاتل را قصاص کنند، عدل، اتفاق افتاده است، ولی وقتی خانواده مقتول، قاتل را می‌بخشند، احسان رخ داده است، این از دایره عدل خارج نیست، چرا؟ چون منظر عدل فرق کرده است، یعنی آن فرد گفته است همانطور که خدا همه معایب ما را بخشیده، ما نیز از دیگران می‌گذریم، این همان عدل است، البته مراتب بالاتری از عدل است.

«وَإِيتَاءِ ذِی‌الْقُرْبَى» چیست؟ عطا کردن شامل همه چیز می‌شود چون ایتاء هم شامل عدل می‌شود، هم احسان، هم حقوق واجب را شامل می‌شود و هم فراتر از حقوق واجب است. چه مورد اول(عدل) و چه مورد دوم(احسان)، ایتاء بخشیدن و ادای حق در نسبت با نزدیکان است. اگر این سه را با هم نگاه کنیم یک رابطه‌ای بین اینها به نظر می‌رسد.

عدل آن چیزی است که عقل هر انسانی به درک آن می‌رسد، هر انسانی عدل را می‌فهمد. عدل، رعایت انصاف است. هر عقلی انصاف را می‌فهمد، یعنی آنچه که می‌خواهید با تو برخورد کنند با دیگری به همان برخورد کن، عدل کَفِ نظام اجتماعی انسان است و هر عقلی متوجه آن می‌شود.

احسان، مرتبه بالاتر از عدل است، فهم آن هم نه اینکه با عقل اتفاق نیفتد با عقل اتفاق می‌افتد، اما مرتبه بالاتری از عقلانیت می‌خواهد، یعنی درک بالاتری از عقلِ شایعِ بین مردم می‌خواهد. مثلاً اگر خانواده مقتول، قاتل را ببخشند، عامه مردم می‌گویند، چرا بخشیدید؟ درست و طبق عدل می‌گویند، اما می‌بینیم یک وقت فردی در جایگاه بالاتری می‌آید و می‌گوید درست است کشته شدن حق قاتل بود، اما چون خدا بر همه معایب ما عفو و غفران جاری کرده است، پس اگر تو هم عفو و غفران کنی، عدل را جاری کرده‌ای، این هم عقل است، اما مرتبه بالاتری از عقل است، مراد ما از عقل، عقلِ پاک است نه عقل حساب و کتاب و دو دو تا چهار کردن، مراد از عقل آن چیزی است که با آن خدا عبادت می‌شود. پس احسان هم عدل است اما در درک بالاتری قرار دارد.  

پس «وَإِيتَاءِ ذِی الْقُرْبَى» چه می‌شود؟ بهره‌مندی از عدل و احسان یا به کار بستن عدل و احسان در صحنه زندگی اجتماعی با تأکید بر نزدیکان و آنهایی که با انسان قرابت دارند. 

سه موضوعی که در قرآن به انسان امر شده است

انسان را به سه چیز امر کرده‌اند؛ عدل؛ آن چیزی که همه عقل‌ها آن را می‌فهمند، یعنی اگر انسان معمولی هم باشد فقط به واسطه گناه بودن، این حرف را می‌فهمد، مثلاً ظلم کردن به بچه کار اشتباهی است اگر پدر یک خانواده ظلم می‌کند نباید بچه‌ها جور آن را بکشند، همه این را می‌فهمند.

چیزهایی هست که خدا امر کرده و رشد می‌خواهد تا آن را بفهمد، این احسان است، دین و شریعت به فهم آن خیلی کمک می‌کند، چرا که شریعت عقلانیت انسان را ارتقا می‌دهد. تأکید شده است این دو را (عدل و احسان) اول از دایره اطراف شروع شود، شاید شما نتوانید در قبال تمام عالم عدل و احسان داشته باشید، این کار را از اطراف خود که آغاز کنید. پس خدا به چیزی که مشترک بین همه انسان‌هاست و به چیزی که انسان با معرفت بیشتری حقانیت آن را متوجه می‌شود و برای اجرای آن دایره می‌گذارد، امر کرده است. 

حالا نهی خدا چیست؟ «وَيَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنْكَرِ وَالْبَغْيِ»، «فحشا» به چیزی می‌گویند که به حدی زشت است که همه زشتی آن را می‌فهمند، یعنی زشتی و پلیدی ظاهر که همگان به پلیدی آن واقف هستند، یعنی به هر دین و آیینی مراجعه کنید، آن چیز زشت است و به صورت فطری زشت بودن آن فهمیده می‌شود، برای فهمیدن این زشت بودن، نیاز به تعلیمات نیست، چرا که به صورت فطری زشتی آن فهمیده می‌شود. نمونه آن هم روابط غیر شرعی است که بین محارم شکل می‌گیرد. طبع انسان به طوری عادی آن را بر نمی‌تابد. 

«منکر» از جمله واژه‌هایی است که همراه با مقابل خود یعنی «معروف» می‌آید، معروف عرفه و معرفت و شناخت حاصل از عقلانیت است. منکر زشتی و پلیدی است که به واسطه عقلانیت ادراک می‌شود. یک چیز منکر را شاید به طور عادی همه نفهمند و عقل باید اتفاق بیفتد تا بفهمند. مثلاً یک کودک یک‌ساله درکی از برهنه بودن ندارد، چون عقلانیت در او شکل نگرفته است، اما این کودک همین که بزرگ می‌شود، برهنه بودن و نبودن برای او متمایز می‌شود، عقل اینها را می‌فهمد هر چقدر عقلانیت ارتقای بیشتری داشته باشد، این منکرها بیشتر درک می‌شوند. اگر موارد بالا(عدل و احسان و ...) فطری هستند، اینها(منکر) بیشتر عقلی هستند، لذا تحت تعلیم هستند و تعلیم روی اینها اثر می‌گذارد. 

«بغی» چیست؟ بغی کاملاً اجتماعی است، بغی ظلم به حقوق دیگران است که یک موضوع کاملاً اجتماعی است. اگر این سه را نگاه کنیم، می‌بینیم اینها هم رابطه‌ای با هم دارند.

فحشا، عیب‌هایی است که زشتی آن به واسطه فطرت در عامه مردم درک می‌شود. منکر، نوعی زشتی است که به واسطه شکوفایی عقلانیت زشت بودن آن درک می‌شود و قابل آموزش و ارتقا است. بغی اما زشتی است که در ارتباط با دیگران است، لذا ساختاری که برای این سه مورد آمده با هم تناسب دارد. قصد اینکه اینها را با هم نظیر کنم، دارم و مثلاً بگوییم فحشا در مقابل احسان است یا موارد دیگر اما ساختار مشابهی دارد. 

اگر نگاه کنید ساختاری که خدا برای امر و نهی قرار داده است، یک ساختار مشابه هم است، چون امر و نهی در اصل یک چیز هستند، شما به چیزی که دارید، امر می‌کنید، علی‌القاعده طرف مقابل آن را نهی می‌کنید، امر هر چیزی را بفهمید به نهی آن هم آگاه می‌شوید. این ساختار خیلی مهم است. 

سه جنبه به کار بستن امر و نهی در زندگی

درک امر و نهی و به کار بستن آن در زندگی انسان سه جنبه مهم دارد (منظور امر و نهی الهی است)، یک جنبه امر و نهی مبتنی بر ساختار فطری انسان است که میان تمامی مردم عمومیت دارد، جنبه دوم امر و نهی مبتنی بر ساختار عقلی که به واسطه تعلیم ارتقا پیدا می‌کند و جنبه سوم امر و نهی هم امر و نهی و پیاده‌سازی آن در جامعه است. 

شما تصور کنید قرار باشد همه آدم‌ها به آیه 90 سوره مبارکه نحل «إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالْإِحْسَانِ وَإِيتَاءِ ذِي الْقُرْبَى وَيَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنْكَرِ وَالْبَغْيِ يَعِظُكُمْ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ» عمل کنند. همه هم نه در کشوری مثل ایران که 80 میلیون نفر جمعیت دارد اگر 10 درصد مردم به این آیه عمل کنند و هر کسی عدل، احسان، ایتاء ذی القربی را توجه کند و فحشا و منکر و بغی را کنار بگذارد، کل جامعه درست می‌شود.

چه بسا اصلاً لازم نبود، اینقدر عدلیه و اجراییه و ... داشته باشیم، یک بار در مورد این موضوع در سوره مبارکه توبه صحبت کردیم، در سوره توبه می‌گوید هر مومنی با کافر همسایه خود مبارزه کند(منظور از مبارزه جنگ نیست) و او را به اسلام دعوت کند و اگر هر کسی با کافر محدوده خود وارد چالش شود دیگر لازم نیست، شما یک باره یک بنگاه بزرگ فرهنگی درست کنید. شما وقتی مدل اسلام را نگاه می‌کنید امر و نهی را در عامه مردم خُرد می‌کند و هر مومنی را رسول محله خود می‌کند، شیوه نظام‌سازی اسلام اینگونه است، به جای اینکه بگوید یک سازمان فرهنگی یا یک نهاد نظارتی و یک نهاد اجرایی درست می‌کنم، می‌آید نقش رسول را بین آحاد مومنین پخش می‌کند، بعد هرکس مرکز دایره خود می‌شود. 

نگاه قرآن به ساختار جامعه

آیه 90 سوره مبارکه ادامه آیه 89 است «وَيَوْمَ نَبْعَثُ فِي كُلِّ أُمَّةٍ شَهِيدًا عَلَيْهِمْ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَجِئْنَا بِكَ شَهِيدًا عَلَى هَؤُلَاءِ وَنَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ تِبْيَانًا لِكُلِّ شَيْءٍ وَهُدًى وَرَحْمَةً وَبُشْرَى لِلْمُسْلِمِينَ» در این آیه شکل جامعه اینگونه ترسیم می‌شود که انگار جامعه امت، امت، امت است، بعد در هر جامعه یک نفر شهید است، همه این شهیدها یک شهید دارند که رسول خداست. 

من نمی‌خواهم وجود ساختارها را نفی کنم، اما فکر می‌کنم هر چقدر ساختار وجود داشته باشد که احتمالاً لازم هم هست، اما قاطبه شکل حاکمیت و نظام‌سازی در اندیشه دینی اینگونه است که فرد فردِ آدم‌ها همان گواه و شهید و رسول می‌شود و بعد هر کدام آیه مبارکه مورد اشاره را اجرا می‌کنند. فکر کنید عدل و احسان را در دایره ذی‌القربی اجرا کنند، وقتی همه این را انجام دهیم، این دایره ذی‌القربی به همه می‌رسد و به این ترتیب فرد فردِ جامعه دارند، نظام‌سازی و امر خدا را جاری می‌کنند.

این آیه یک آیه جامع در تبیین نظام توحیدی است که انتظار می‌رود، محقق شود. باز هم تأکید می‌کنم که چون این هست، احتمالاً دیگر ساختار نمی‌خواهیم، احتمالاً ساختارها برای برخی هماهنگی‌ها لازم باشد، اما بین اینکه یک ساختار برای هماهنگی باشد یا تصدی‌گری خیلی تفاوت وجود دارد. 

همین موضوع بعداً باعث شده در حوزه شهرسازی و سیاستگذاریِ کلانِ اجتماعی و شهری بحث کنند که اصلاً اینکه ما سراغ شهر و کلان شهر رفتیم، شیوه‌ای بوده که لاجرم ما را به آن سمت برده که نمی‌توانیم، شما اگر زندگی را به سمت روستا ببرید، با بازار کوچک، مصرف کوچک، اقتصاد کوچک و ... مواجه می‌شوید که در آن مردم توان تأمین چرخه حول خود را دارند. اما اگر به جای ساختن ساختارهای خُرد، ساختارهای بزرگ ایجاد کنید، این ساختار بزرگ نیاز به امنیت، نیاز به ارائه خدمات و بسیاری تخصص‌های دیگر دارد، پس لاجرم به سمت مدلی می‌روید که قرار نیست هر کدام از آدم‌ها یک شهید باشند و باید نهادها بیایند به جای آدم‌ها کار کنند. به جای اینکه واحدهای کوچک با محوریت مسجد کار کند باید واحدهای بزرگ کار کند تا امورات را بگذراند. شاید عده‌ای بگویند چه اشکالی دارد نهاد تخصصی کار کند؟ اگر اینگونه شود آدم‌های ذوابعاد و آدم‌هایی که بتوانند شهید شوند، دیگر تربیت نمی‌شوند.

اینها موضوعات به هم مرتبط است، شیوه اقتصاد، شیوه اداره شهر، ساختارهای سیاستگذاریِ کلان، توزیع قدرت، توزیع نظارت، یا ایجاد ساختارهای متمرکز شیوه‌های درهم تنیده هستند که به هم ربط دارند و اگر ما به این جمع‌بندی برسیم که نگاه دین توزیع اینها در بین مردم است، چنانکه آیات قرآن یک جا دستور نظارتی و اجرایی می‌دهد و عامه مومنین را مخاطب قرار داده است، آن وقت باید شیوه اینها را طور دیگری طراحی کنیم. در هر صورت این آیه یک آیه جدی است و باید تکلیف خودمان را با این آیه، آیه قبل و آیه بعد از آن روشن کنیم. 

سؤال این است که با نکاتی که گفته شد، می‌خواهیم در جامعه نهی از منکر کنیم، با این نظام باید چه کنیم؟ من اینگونه می‌فهمم که نه فقط از این آیه بلکه از خود آیاتی که ناظر به موضوع نهی از منکر هستند، حتماً یک وجهه فطری وجود دارد که عامه آن را می‌فهمند، مثلاً شاید آدم‌ها حکم حجاب را متوجه نشوند و فهم آن را نداشته باشند، اما اصل حیا و عفاف را متوجه می‌شوند. پس آن چیزی که شما می‌خواهید از آن نهی کنید یک سطح فطری دارد که همه می‌فهمند. یعنی یک منکری که می‌خواهید نهی کنید، حتماً یک جنبه فحشایی و فطری دارد. 

منکری که شما می‌خواهید از آن نهی کنید، امری درهم آمیخته با تعلیم است، منکری که انجام می‌دهید، اول از همه از دایره دور خودتان شروع کنید. من از این سه نکته می‌فهمم که توجه‌مان به ریشه‌های منکر که آدم‌ها زشت بودن آن را می‌فهمند، باشد و روی آن تاکید کنیم.

موضوعی که در همه امر به معروف‌ها و نهی از منکرها باید فراموش نکنیم

آیه 104 سوره مبارکه آل‌عمران آیه‌ای است که کمتر به آن توجه کرده‌ایم، «وَلْتَكُنْ مِنْكُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلَى الْخَيْرِ وَيَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَأُولَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ»؛ «وَيَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ» خیلی در قرآن آمده است، اینجا با چیزی دیگری اضافه شده است، این اضافه شدن نشان می‌دهد در بقیه امر به معروف‌ها و نهی از منکرها نیز اجرا شود، یعنی اگر شما خواستید امر به معروف و نهی از منکر کنید «يَدْعُونَ إِلَى الْخَيْرِ» هم باید کنار آن باشد. یک خیر یک خوبی که به آن دعوت می‌کنید باید ضمیمه امر به معروف و نهی از منکر باشد. اگر اینگونه باشد «وَأُولَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ» هستند.

اگر به سوره مبارکه نحل برگردیم، اینگونه است، بالاخره اینها با هم همراه شده‌اند، من نمی‌خواهم بگویم اینها مقدمه یا مؤخره هستند، اما تلازم بین اینها وجود دارد. این سه با هم هستند. اگر در جامعه‌ای نهی از هر سه موردی که گفته شد اتفاق بیفتد جامعه به فلاح می‌رسد. یعنی به همان اندازه که فحشا نهی می‌شود، منکر و بغی هم نهی شود، اینها با هم تلازم دارند، نمی‌شود در جامعه‌ای جلوی فساد اخلاقی گرفته شود، اما فسادهای دیگر را باز بگذارید، هر سه نهی باید با هم انجام شود. 

یک سوال پرسیده شد که معروف ناظر به عُرف است و عرف هم به آدم‌ها وابسته است؛ اینگونه نیست آنچه در اصطلاح مردم به آن عرف می‌گویند، به مردم و به آدم‌ها وابسته است، اما معروفی که در قرآن آمده است به آدم‌ها وابسته نیست. کلمه معروف در قرآن ناظر به عقل است که اگر می‌گویند مردم یعنی عقلای جامعه آن را می‌فهمند. 

آیه بعد «وَأَوْفُوا بِعَهْدِ اللَّهِ إِذَا عَاهَدْتُمْ وَلَا تَنْقُضُوا الْأَيْمَانَ بَعْدَ تَوْكِيدِهَا وَقَدْ جَعَلْتُمُ اللَّهَ عَلَيْكُمْ كَفِيلًا إِنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ مَا تَفْعَلُون» پای عهد خود با خدا بایستید و اگر قسم خوردید این قسم را بعد از محکم کردن نشکنید. «جَعَلْتُمُ اللَّهَ عَلَيْكُمْ كَفِيلًا» خیلی جالب است؛ پس نشان می‌دهد آدم‌ها باید بر مبنای این امر و نهی‌هایی که گفته شد عهد ببندند، پای عهد خود هم بایستند و مانند زنی نباشید که تا ظهر پنبه را رشته می‌کند و بعدازظهر همه را از هم باز می‌کند. 

آنچه از آیه فهمیده می‌شود این است که یک نفر را در نظر بگیرد از صبح تا شب پنبه را در دست گرفته و ریسیده است، (پنبه ریسیدن کار پرزحمتی است) بعد از ظهر تا شب شروع می‌کند به باز کردن اینها، خدا می‌گوید مانند این نباشید. این مثال برای حرف بالاست که عهد بسته‌اید، قسم خورده‌اید، خود را به زحمت انداخته‌اید، اما بعد آن را از بین می‌برید؛ چرا این کار را می‌کنید؟ «لَا تَكُونُوا كَالَّتِي نَقَضَتْ غَزْلَهَا مِنْ بَعْدِ قُوَّةٍ أَنْكَاثًا تَتَّخِذُونَ أَيْمَانَكُمْ دَخَلًا بَيْنَكُمْ أَنْ تَكُونَ أُمَّةٌ هِی أَرْبَى مِنْ أُمَّةٍ إِنَّمَا يَبْلُوكُمُ اللَّهُ بِهِ وَلَيُبَيِّنَنَّ لَكُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ مَا كُنْتُمْ فِيهِ تَخْتَلِفُونَ»، آدم وقت‌هایی با خدا عهد می‌بندد و قرار می‌گذارد پای آن هم می‌ایستد، اما جایی سر بزنگاه همه را از بین می‌برد، ما از این کارها زیاد می‌کنیم. ما در موضوعات مادی بعضاً اینگونه هستیم ولی در موضوعات معنوی اینگونه نیستیم. 

انسان عهد خدا را با چه چیزی معاوضه می‌کند؟ عهدی از خدا را بگذارد، فقط برای اینکه لذت ببرد! عهدی از خدا را بگذارد فقط برای اینکه سودی ببرد، به چه قیمتی عهد خدا را بگذارد؟ چرا انسان عهد با خدا را به ثمن بخس بفروشد در حالی که آن چیزی که نزد خداست خیلی بهتر است. اگر دغدغه سود دارید، سودی که نزد خداست با این سودها قابل مقایسه نیست. 

این آیه با این عبارت چندین بار به چند شیوه در قرآن آمده است؛ «مَا عِنْدَكُمْ يَنْفَدُ وَمَا عِنْدَ اللَّهِ بَاقٍ وَلَنَجْزِيَنَّ الَّذِينَ صَبَرُوا أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ»؛ «وَلَنَجْزِيَنَّ الَّذِينَ صَبَرُوا أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ» اگر کسی اهل استقامت باشد و در این مسیر استقامت بورزد به «بِأَحْسَنِ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ» به او جزا می‌دهیم، این خیلی حرف بزرگی است، یعنی شما صبر کنید، استقامت داشته باشید ما به اندازه عملت نمی‌دهیم، بلکه به اندازه احسن عمل تو به تو جزا می‌دهیم. این احسن دو نوع است، یکی آن عملی است که از همه بالاتر است، ملاک می‌گیرد و یکی هم عمل تو هر چیزی که باشد به اندازه احسن آن به تو جزا می‌دهیم. حالا این احسن چقدر است به فضل و عنایت پروردگار است. این وعده خیلی بزرگی برای اهل صبر است. تو صبر کن ما به احسنِ عملِ تو به تو جزا می‌دهیم. 

آیه بعد این را کامل می‌کند «مَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثَى وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَيَاةً طَيِّبَةً وَلَنَجْزِيَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ» این بحث حیات طیبه است که در جلسه بعد ادامه می‌دهیم.»

ادامه دارد ...

انتهای پیام
captcha