چند روز قبل حجتالاسلام والمسلمین سیدمنیر خباز، از اساتید حوزه قم، در گفتوگو با یک شبکه تلویزیونی عربی فتوایی از آیتالله سیدعلی سیستانی، مرجع تقلید ساکن نجف مطرح کرد که برای جهان اسلام بسیار مهم و قابل توجه است.
خباز گفته است: «طبق نظر آیتالله سیستانی، مسلمانِ غیر دوازده امامی، هم از حیث ظاهر و هم از حیث واقع، در حکم مسلمان است، هم به لحاظ ظاهر و هم به لحاظ واقع، نه فقط از لحاظ ظاهر و بنابراین عبادت او مانند نماز و روزه و حجش، ثواب و پاداش دارد و مسئولیت تکلیف شرعی را از گردن او برمیدارد و ذمه او را مبرا میسازد البته اگر آن عبادت، شروط لازمه را برآورده ساخته و بهجای آورده باشد؛ بنابراین بین شیعه و تمامی گروههای مسلمان در اینکه همه آنها چه به لحاظ ظاهر و چه به لحاظ واقع، مسلمان هستند، هیچ فرقی نیست.» صدور این فتوا در حالی است که بسیاری از فقها معتقدند فقط شیعیان، مسلمان واقعی هستند و حتی برخی فقها، غیرشیعیان را مسلمان نمیدانند. خبرنگار ایکنا درباره این فتوا و مبانی فقهی آن با آیتالله محمد عندلیب همدانی، استاد درس خارج حوزه قم گفتوگویی کرده است که حاصل آن را با هم میخوانیم:
ایکنا ـ اخیراً فتوایی از آیتالله سیستانی مطرح شده است مبنی بر اینکه افرادی که غیر از مسلمانان اثنیعشری هستند یعنی اهل تسنن و دیگر مذاهب چند امامی هم مسلمان واقعی هستند. درباره مبانی علمی آیتالله سیستانی که منتج به این فتوا شده است توضیح دهید.
این فتوا دو بخش دارد؛ اول، افراد غیرامامی اثنیعشری مسلمان هستند ظاهرا و باطنا. دوم، همه اعمال عبادی که انجام میدهند مجزی است و احتیاج به اعاده یا قضا ندارد و صحیح است. در مورد این فتوا به مبانی علمی و علمی آیتالله سیستانی اشاره میکنم تا جایگاه این فتوا روشنتر شود. مبنای بسیار مسلمی که ایشان بر آن پافشاری میکنند این است که اخبار آحاد و روایات غیرمتواتر را باید با روح شریعت سنجید و صرف سند کافی برای اعتماد به یک روایت نیست، از جمله مصادیقی که این بزرگوار برای روح شریعت بیان میکند یکی عدالت است و دیگری کرامت انسان. صراحت فرمایش ایشان درباره تعادل و تراجی اصول و بحث خبر واحد است که ما روایاتمان را باید با روح شریعت بسنجیم و کرامت انسان بماهو انسان جزء اموری است که اساس و روح شریعت را تشکیل میدهد؛ این یک مطلب.
مطلب دوم اینکه ایشان به آنچه بزرگان ما به نام قاعده الزام میخوانند با آن تفسیری که قوم دارند معتقد نیستند که حالا قاعده الزام بحثش مستقل است و به جای آن خودشان در بحث قاعده الزام به قاعده «تعایش سلمی» تصریح میکنند؛ یعنی شیعه و غیرشیعه، حتی ادیان دیگر، چه برسد به مذاهب درون مکتب اسلام همه با هم باید تعایش سلمی داشته باشند. همان مطلبی که الان در عرف سیاسی به آن همزیستی مسالمتآمیز میگویند. این تعایش سلمی را ایشان به عنوان یک قاعده فقهی مطرح و از این قاعده فقهی مطالبی را استنتاج میکنند. مشاهده میکنید که در عراق با جناب پاپ ملاقات میکنند، اقلیتهای عراق را کاملا به رسمیت میشناسند و با آنها مذاکره و گفتوگو و از آنها حمایت میکنند. این عمل به تعایش سلمی است که این بزرگوار به آن معتقد است و در بحثهای فقهی به آن تصریح میکند.
مطلب سوم اینکه مسلم است تعایش سلمی لوازمی دارد که یکی از لوازم حتمی آن اخلاقمداری و دوری از ادبیات نامناسب در محاورهها و گفتوگوهاست. نمیتوان دم از تعایش سلمی زد و آیه کریمه «وَ قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً» را فراموش کرد. فتاوای ایشان از جمله این فتوا و عمل ایشان تعایش سلمی را با اخلاقمداری نشان میدهد.
ایکنا ـ آیا این نگاه شامل نجات اخروی هم میشود؟ میتوان گفت طبق این فتوا همه کسانی که با این تعریف مسلمان ظاهری و واقعی محسوب میشوند زیر چتر نجات اخروی قرار دارند؟
نکته چهارم که باید بگویم در پاسخ به همین مطلب است که نجات اخروی بحثی جدا از تعایش سلمی است. این موضوع که چه کسی در آخرت نجات پیدا میکند مربوط به یک بحث است و اینکه الان ما و دیگر صاحبان عقاید و ادیان و مذاهب چگونه باید با هم زندگی کنیم بحث دیگری است و خلط بین نجات و بحث تعایش سلمی جا ندارد.
نکته پنجم این است که عملاً ایشان بین کسانی که نظریات شیعی را قبول ندارند، ولی معاند نیستند، دشمنی ندارند، محارب نیستند با کسانی مثل داعش که عملاً شمشیر علیه انسانیت میکشند تفاوت قائل هستند. اگر دم از گفتوگوی سازنده و تعایش سلمی است با هر دگراندیشی است که عنادی با شیعه و دیگر انسانها نداشته باشد. آدمکشی و جنایت جای گفتوگو ندارد. آن بحث جداگانهای است. این فرمایش ایشان تطبیقی است از آیات ۷ و ۸ سوره مبارکه ممتحنه.
نکته ششم این است که ایشان فرمودهاند هر یک از دیگر مذاهب اسلامی واقعاً و ظاهراً مسلمان هستند. این «واقعاً و ظاهراً» اشاره است به اختلافاتی که در اینجا بین فقهای ما هست. عده خیلی کمی از فقهای ما معتقدند که اساساً غیر شیعه اثنیعشری مسلمان نیست و اکثریت قائل هستند که غیرشیعه اثنیعشری مسلمان است، احکام اسلام هم از طهارت، ارث، صحت نکاح و امثال آن همه اینها مترتب است، اما واقع اسلام در آنها محقق نیست.
ایشان در ادامه مسیری که مرحوم آیتالله العظمی بروجردی پیمودند میفرمایند این افراد هم ظاهراً مسلمان هستند و هم واقعاً مسلمان هستند نه اینکه فقط در حکم مسلمان باشند، بلکه واقعاً مسلمان هستند. ولایت اهل بیت(ع) شرط ایمان است آن هم درجات بالای ایمان نه شرط اسلام. هر کسی که صادقانه به وحدانیت پروردگار متعال شهادت بدهد، به رسالت حضرت رسول(ص) شهادت بدهد مسلمان است. این مسلمان واقعی است. خیلی تفاوت هست بین این فتوای صحیح و کاملا متین با آنچه در کتاب حدائق مرحوم صاحب حدائق بیان میکند یا حتی مرحوم صاحب جواهر. البته بین صاحب حدائق و صاحب جواهر در این زمینه تفاوتهایی هست، ولی صحیح همان چیزی است که این بزرگوار بیان کرده است. لذا تصریح میکنند که اگر یک سنی در زمان تسننش، اعمالش را به وفق مذهب خودش انجام داد صحیح است و اگر در همان زمان تسنن اعمالش مانند نماز، روزه و حجش را طبق شیعه انجام داد باطل است. البته این را دیگران هم گفتهاند. ایشان تصریح میکنند که یعنی آن سنی تا وقتی که سنی است باید به همان فقه خودش عمل کند تا صحیح باشد، چون آن را صحیح میداند نه فقه ما را؛ لذا اگر در زمان تسنن به فقه ما عمل کند، اعمالش درست نیست و باید روزه و نمازش را اعاده کند. این فتوا آن پایههای اساسی را دارد، به ضمیمه آنچه در روایات ما آمده است. هر کسی که به وحدانیت پروردگار متعال و رسالت حضرت ختمیمرتبت تصدیق و شهادت بدهد مسلمان است.
ولایت آل الله علیهم السلام شرط ایمان است. این شجاعت لازم را ایشان در این فتوای بسیار بجا و به موقع داشتند که مبادا خیال شود امثال نظر صاحب حدائق و صاحب جواهر، نظر همه فقهای تمام امامیه است نه نظر همه فقهای نظر امامیه نیست و مسئلهای اجتهادی است و ایشان با آن مبانی و با این مدرک، فتوا را صادر کردند.
ایکنا ـ آیا شرایط کشور عراق و در کل جهان اسلام و لزوم زندگی مسالمتآمیز مسلمانان در این فتوای آیتالله سیستانی و توجه به تعایش سلمی مؤثر بوده است؟
چون ایشان از نزدیک با این مشکل روبرو بودند ممکن است تأثیری داشته باشند منتها ایشان فقط اوضاع عراق را در نظر نمیگیرند بلکه از اوضاع همه کشورهای اسلامی مطلع هستند و دردی که بسیاری از مصلحان داشتند ایشان هم دارند، منتها ممکن است مشکلاتی که در عراق هست تأثیر کمی در فتوا داشته باشد، اما ریشههای فتوا همان بود که گفتم، آن مبانی که ایشان دارد و آن جنبه اصلاحگری و فتوایی که به درد جامعه مسلمین بخورد مؤثر بوده است.