دعوت حضرت ابراهیم(ع) به توحید از طریق جدل احسن
کد خبر: 4126638
تاریخ انتشار : ۱۲ فروردين ۱۴۰۲ - ۰۰:۰۳
در صحبت قرآن/ 80

دعوت حضرت ابراهیم(ع) به توحید از طریق جدل احسن

ابراهیم با منکران به شیوه «جدل احسن» سخن می‌گوید در اصطلاح اهل منطق، جدل به نوعی از استدلال گفته می‌شود که در آن شخص ابتدا عقیده خصم یا طرف مقابل را که در نظرش نادرست است به ظاهر می‌پذیرد و سپس وجه بطلان آن عقیده را به او نشان می‌د‌هد.

۳۶۵ روز در صحبت قرآن نوشته استاد حسین محی‌الدین الهی قمشه‌ای، کتاب چهارم از مجموعه کتاب‌های جوانان و فرهنگ جهانی است. این مجموعه با هدف شناساندن فرهنگ و ادبیات به جوانان اولین بار سال ۱۳۹۰ به همت نشر سخن تدوین منتشر شده است.

کتاب «۳۶۵ روز در صحبت قرآن» ۳۶۵ قطعه کوتاه و بلند از قرآن برای آشنایی جوانان با تعلیمات فراگیر قرآن انتخاب شده و کوشش شده است که این گنجینه تصویری از ابعاد گوناگون کلام آسمانی برای مخاطب ترسیم کند.

این کتاب، تفسیر در معنی اصطلاحی کلمه مانند تفاسیری چون کشاف و مجمع البیان و امثال آن نیست، بلکه بیشتر انعکاسی از کتاب وحی در ادب عرفانی فارسی و اسلامی است و نگاهی دارد به قرآن از دیدگاه ادبی، زیباشناسی و اخلاقی، اجتماعی و عرفانی.

گروه اندیشه ایکنا به منظور بهره‌مندی مخاطبان خود از این گنجینه قرآنی و ادبی اقدام به انتشار قطعه‌‎هایی ‎ از کتاب «در صحبت قرآن» کرده است. هشتادمین قسمت از تحفه این کتاب با عنوان «دعوت حضرت ابراهیم(ع) به توحید از طریق جدل احسن» تقدیم مخاطبان گرامی می‌شود.

وَكَذَلِكَ نُرِي إِبْرَاهِيمَ مَلَكُوتَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَلِيَكُونَ مِنَ الْمُوقِنِينَ ﴿۷۵﴾
فَلَمَّا جَنَّ عَلَيْهِ اللَّيْلُ رَأَى كَوْكَبًا قَالَ هَذَا رَبِّي فَلَمَّا أَفَلَ قَالَ لَا أُحِبُّ الْآفِلِينَ ﴿۷۶﴾
فَلَمَّا رَأَى الْقَمَرَ بَازِغًا قَالَ هَذَا رَبِّي فَلَمَّا أَفَلَ قَالَ لَئِنْ لَمْ يَهْدِنِي رَبِّي لَأَكُونَنَّ مِنَ الْقَوْمِ الضَّالِّينَ ﴿۷۷﴾
فَلَمَّا رَأَى الشَّمْسَ بَازِغَةً قَالَ هَذَا رَبِّي هَذَا أَكْبَرُ فَلَمَّا أَفَلَتْ قَالَ يَا قَوْمِ إِنِّي بَرِيءٌ مِمَّا تُشْرِكُونَ ﴿۷۸﴾
إِنِّي وَجَّهْتُ وَجْهِيَ لِلَّذِي فَطَرَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ حَنِيفًا وَمَا أَنَا مِنَ الْمُشْرِكِينَ ﴿۷۹﴾(انعام 79-75)

و ما بدین‌سان ملکوت و غیب آسمان‌ها و زمین را به ابراهیم نشان دادیم تا از اهل یقین گردد(75)

پس هنگامی که او را شب فرا رسید ستاره‌ای درخشان دید گفت: پروردگار من این است اما وقتی آن ستاره غروب کرد گفت: من غروب کنندگان را دوست نمی‌دارم(76)

پس هنگام که ماه را روشن و درخشان در آسمان دید(باز) گفت: پروردگار من این است و باز هنگامی که ماه غروب کرد گفت: اگر پروردگارم مرا هدایت نکند هر آینه در شمار گمراهان خواهم بود(77)

پس هنگامی که خورشید نورافشان را مشاهده کرد گفت: این است پروردگار من که از آنها بزرگتر است اما باز چون خورشید افول کرد گفت: این مردمان، من از آنچه شما برای خدا شریک می‌آورید بیزاری می‌جویم(78)

بلکه من روی خود را یکدل و یک جهت به جانب آن کس کرده‌ام که آفریدگار آسمان‌ها و زمین است و من در شمار مشرکان نیستم(79).

این آیات گویی محفل درسی است که ابراهیم(ع) در حلقه آن تعلیم توحید می‌دهد. ابراهیم با منکران به شیوه «جدل احسن» سخن می‌گوید در اصطلاح اهل منطق، جدل به نوعی از استدلال گفته می‌شود که در آن شخص ابتدا عقیده خصم یا طرف مقابل را که در نظرش نادرست است به ظاهر می‌پذیرد و سپس وجه بطلان آن عقیده را به او نشان می‌د‌هد. ابراهیم در آغاز ستاره درخشانی در آسمان می‌بیند و چون ستاره پرستان می‌گوید این پروردگار من است اما وقتی او و ستاره پرستان می‌بینند که آن ستاره افول کرد می‌گوید من موجودی را که افول کند دوست ندارم و به خدایی نمی‌پذیریم تا ستاره پرستان نیز متوجه شوند که آنچه غروب می‌کند نمی‌تواند پروردگار عالمیان باشد و همین استدلال را در مورد ماه و خورشید ادامه می‌‌دهد و وقتی همه متوجه شدند که ستاره و ماه و خورشید جملگی در رفت و آمد و طلوع و غروبند و گاه هستند و گاه نیستند از آنچه گفته است باز می‌گردد و اعلام می‌کند که من روی خود را یک‌دل و یک جهت به جانب کسی می‌کنم که آسمان و زمین(و هزاران هزار ماه و ستاره و خورشید) را آفریده است پیام حضرت ابراهیم این است که آفلان و غروب کنندگان را دوست مدارید که آنها بین دو نیستی قرار دارند از آنکه نیستند و هستند و نیستند کسی را باید دوست داشت که بین دو هستی است یعنی هست و بوده است و خواهد بود.

بود و نبود آنچه بلند است و پست
باشد و این نیز نباشد که هست (نظامی)

«لا احب الافلین»گفت آن خلیل
کی فنا خواهد از این رب جلیل (مثنوی)

در حکایتی از عطار آمده است که:

دردمندی پیش شبلی می‌گریست
شیخ پرسیدش که این گریه ز چیست
گفت شیخا دوستی بود آن من
کز جمالش زنده بودی جان من
دی بمرد و من بمیرم از غمش
شد جهان بر من سیه از ماتمش

شیخ گفت:

دوستی دیگر گزین این بار تو
که نمیرد هم نمیری زار تو
هر که شد در عشق صورت مبتلا
هم از آن صورت فتد اندر بلا

این حکایت نفی دوستی‌ها و پیوندهای فانی نیست. باید از همه آنها بهره جست اما دل را بدان باقی سپرده و در آن فانی نیز باقی را مشاهده کرد.

لذات این جهان را نیز می‌توان به آفل و باقی تقسیم کرد هر لذتی که مایه رشد اندیشه و تخیل و عواطف آدمی است اثر مطلوبش در آدمی می‌ماند و جزو سرمایه وجود شخص می‌شود، مانند مطالعه ادبیات و شعر و شنیدن موسیقی‌های برجسته جهان و مشاهده آثار هنری از نقاشی و معماری و غیره و نیز کار خوب کردن که خوب ترینش ایجاد شادی و برآوردن آرزوها و ایجاد آسایش و آوردن لبخندی بر لب‌های کودکی محروم است. اما چه بسیار لذت‌ها که می‌آیند و می‌روند و نشانی از خود به جای نمی‌گذارند مگر خاطره‌ای برای حسرت خوردن و دریغ بردن، مانند اکثر لذت‌های عامه مردمان که جز اتلاف وقت و ضایع کردن عمر سودی ندارد حکیمان مغرب گفته‌اند قدر آدم‌ها را از نوع لذتهایشان می‌توان شناخت.

جمله نفس‌های تو ای بادسنج
کیل زیان و ترازوی رنج (نظامی)

شیخ محمود شبستری این آیات را چنین تفسیر کرده که ستارگان رمز حواس ظاهرند و ماه قوت تخیّل و خورشید کنایه از عقل است و از این هر سه باید گذشت.

شتاره یا مه و خورشید اکبر
بود حس و خیال و عقل انور
بگردان زین هم ای راهرو روی
همیشه«لا احب الافلین» گوی (گلشن راز)

نظامی نیز در اسکندرنامه آنجا که پیامبر اکرم(ص) را با دیگر انبیای عظام از ادم تا عیسی(ع) مقایسه کرده و وجه اینکه چرا هیچ یک از پیامبران به مقام اکمل رسول اکرم نرسیدند گوید که هر یک به نقصانی از کمال قبول فرو ماندند و گوی قبولی یعنی مقام جامعیت تنها نصیب رسول خاتم گردید، از جمله اینکه حضرت آدم به دنبال خوشه گندم رفت و نوح گرفتار بلای طوفان شد و سلیمان چون ممکلت‌دار بود و داوود چون در پی همسر صدمین خود آه می‌کشید و در مورد حضرت ابراهیم گوید:

دور براهیم چون رای اوفتاد
مرکب او یک دو سه جای اوفتا (نظامی مخزن الاسرار)

این بیت اشاره است به همین سه بار که حضرت ابراهیم ظاهرا با منکران مدارا کرده و ستاره و ماه و خورشید را پروردگار خوانده که هر چند برای تعلیم بوده است اما به هر حال از دیدگاه نظامی دمی از توحید غافل مانده و تنوانسته است گوی را از میان ببرد. این تعبیرات لطایفی است برای عبرت نه تفسیری از حقیقت: نه سلیمان را از پادشاهی و مملکت‌داری نقصانی بود و نه ابراهیم را از جدل احسن ملامتی.

ابونصر فارابی معلم ثانی عبارت قدسی «لا احب الافلین» را از اول شخص به دوم شخص بازگردانده و با استدلال فلسفی همگان را به این گوهر یگانه حکمت فراخوانده است: «اگر تو اول حق را که عالم وحدت است بشناسی، هم حق را شناخته‌ای و هم آنچه را حق نیست دریافته‌ای، اما اگر اول باطل(کثرت) را شناختی، باطل را شناخته‌ای اما حق را درنیافته‌. پس نظر به سوی حق گردان، که تو آفلان و غروب کنندگان را دوست نداری پس چهره خود را به تمام و کمال به سوی حق بگردان»

به رغم ظاهر، سیر حقیقی ابراهیم از حق به خلق است، یعنی اول حق را شناخته.

انتهای پیام
captcha