۳۶۵ روز در صحبت قرآن نوشته استاد حسین محیالدین الهی قمشهای، کتاب چهارم از مجموعه کتابهای جوانان و فرهنگ جهانی است. این مجموعه با هدف شناساندن فرهنگ و ادبیات به جوانان اولین بار سال ۱۳۹۰ به همت نشر سخن تدوین منتشر شده است.
کتاب «۳۶۵ روز در صحبت قرآن» ۳۶۵ قطعه کوتاه و بلند از قرآن برای آشنایی جوانان با تعلیمات فراگیر قرآن انتخاب شده و کوشش شده است که این گنجینه تصویری از ابعاد گوناگون کلام آسمانی برای مخاطب ترسیم کند.
این کتاب، تفسیر در معنی اصطلاحی کلمه مانند تفاسیری چون کشاف و مجمع البیان و امثال آن نیست، بلکه بیشتر انعکاسی از کتاب وحی در ادب عرفانی فارسی و اسلامی است و نگاهی دارد به قرآن از دیدگاه ادبی، زیباشناسی و اخلاقی، اجتماعی و عرفانی.
گروه اندیشه ایکنا به منظور بهرهمندی مخاطبان خود از این گنجینه قرآنی و ادبی اقدام به انتشار قطعههایی از کتاب «در صحبت قرآن» کرده است. هشتاد و سومین قسمت از تحفه این کتاب با عنوان «علم الهی بر غیب و شهود عالم احاطه دارد» تقدیم مخاطبان گرامی میشود.
وَعِنْدَهُ مَفَاتِحُ الْغَيْبِ لَا يَعْلَمُهَا إِلَّا هُوَ وَيَعْلَمُ مَا فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَمَا تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ إِلَّا يَعْلَمُهَا وَلَا حَبَّةٍ فِي ظُلُمَاتِ الْأَرْضِ وَلَا رَطْبٍ وَلَا يَابِسٍ إِلَّا فِي كِتَابٍ مُبِينٍ ﴿انعام ۵۹﴾
و کلیدهای عالم غیب نزد اوست و جز او کسی از آنها آگاه نیست و اوست که آنچه در خشکی و دریاست میداند و هیچ برگی از درخت نمیافتد مگر آنکه از آن باخبر است و هیچ دانهای در ظلمت زمین پنهان نیست و هیچ تر و خشکی در جهان نباشد مگر آنکه در کتابی روشن نوشته شده است.
درونمایه یا به تعبیر اروپاییان تم اصلی قرآن خداست و اوصاف او و معرفی او و ظهور و حضور او در آفرینش و مشیت و قضای او و قصه انبیا و اولیای او و نامهای نیکوی او. منتقدان هنر گفتهاند که هر کتاب چه داستان باشد چه نمایشنامه و چه حکمت یا تاریخ یا هر موضوعی دیگر باید تنها دارای یک درونمایه باشد تا مُخل وحدت اثر نگردد یعنی همه مباحث کتاب باید به نحوی با آن درونمایه مرتبط باشد و نقطه اوج چنین وحدتی را در قرآن مییابیم.
یکی از این اوصاف علم خداوند است که بر کل آفرینش محیط است و هیچ موجودی هر قدر کوچک از دایره علم او بیرون نیست، چنانکه سعدی گوید:
حاجت موری به علم غیب بداند
در بن چاهی به زیر صخره صما
و مقصود از «رَطب» و «یابِس» که به فارسی تر و خشک گویند کنایتی از کل آفرینش است که همه در کتابی روشن و آشکار ثبت و محفوظ است.
علت احاطه علم الهی به کل کائنات این است که علم او، علت و سبب پیدایش کائنات است نه کائنات سبب پیدایش علم، تا موجب حیرت شود که چگونه علم خداوند بر جزئیات نامتناهی احاطه دارد. آنچه در آفرینش مشاهده میشود همه از علم ازلی او بیرون جسته است پس چگونه او را از آن خبر نباشد.
بر احول نابوده علمش بصیر
بر اسرار ناگفته لطفش خبیر سعدی
گر رود اندر عدم یا صد عدم
چون بخوانیش او کند از سر قدم (مثنوی)
اگر بخواهیم برای «کتاب مبین» که رَطب و یابِس عالم در آن ثبت است مثالی مناسب با فهم انسانی خویش در این روزگار بیابیم میتوانیم بیندیشیم که همه کائنات به صورت جمعی و بیرون از زمان و مکان در رایانه علم ازلی خداوند ذخیره شدهاند و او میتواند با یک حرکت انگشت هر موجود را که اراده کند فورا بر صفحه آفرینش حاضر کند. وجود هر یک از ما آدمیان نیز با همه اطوار گوناگون در علم الهی ثبت است و میتواند به یک اشاره انگشت و به قول خانم کتلین رین به یک اشاره ابرو (یعنی فنآوری پیشرفتهتر) بر صحنه هستی با تمام جزئیات ظاهر شود.
و حکیمان اسلامی در مساله فاعلیت حق تعالی گفتهاند که او فاعل بالعنایه است یعنی هر چه را خواهد موجود شود کافی است بدان چیز در علم خویش نظری عنایتی کند و آن هست میشود. در فاعل بالعنایه چنان است که علم به شی موجب پیدایش شی میشود و برای مثال در عالم انسانی گفتهاند که هر گاه کسی بر بلندی برجی ایستاده باشد و از این بلندی بیخبر باشد سقوط نمیکند اما به محض آنکه چشم باز کند و ارتفاع عظیم را بنگرد علم به سقوط پیدا میکند و همان دم سقوط میکند.
جای شگفتی نیست که به قول سعدی:
بر او علم یک ذره پوشیده نیست
که پیدا و پنهان به نزدش یکیست
زیرا اعجاب وقتی است که با قیاس به نفس بیندیشیم که علم خداوند حاصل مشاهده او از اشیاء است یعنی علم الهی متاخر از اشیاء است. اما اگر بدانیم که علم او حضور اشیاء نزد او نیست بلکه علم او علت پیدایش کائنات است این اعجاب برطرف میشود.
این که فرمود یک برگ نمیافتد الا آنکه او میداند باز نشان آن است که در طرح کلی عالم که از علم او نشات گرفته سقوط این برگ مکتوب است و طبق آن مکتوب برگ سقوط میکند نه آنکه پس از سقوط خداوند از آن باخبر میشود.
علم الهی بر همه احوال و تجربیات آگاهی آدمیان نیز محیط است و چنین نیست که خداوند نمیداند که بر ما چه میکند بلکه به قول حافظ:
حال ما در فرقت جانان و ابرام رقیب
جمله میداند خدای حال گردان غم مخور
عطار حکایت لطیف و طنز آمیزی آورده است که: مردی بود ترسا در میان مسلمانان که هر چه او را دعوت به مسلمانی میکردند نمیپذیرفت تا آنکه فرزند نازنینش در بیماری جان سپرد و ترسا یک هفته پس از مرامس عزاداری اسلام آورد. گفتند «ما سالها تو را دعوت میکردیم و نمیپذیرفتی، اکنون چه پیش آمد که بیهیچ بحث و گفتگو به جمع ما پیوستی؟» گفت: «در این واقعه دانستم که خدا آنچنان که مسیحیان باور دارند پسری ندارد زیرا اگر پسر داشت پسر مرا از من نمیگرفت. معلوم است که معنی پسر داشتن و منزلت و محبوبیت او را نزد پدر و مادر نمیداند»
این سخن طنزی تلخ است بر سخنی فراق فرزند، اما چنانکه اشاره شد، علم الهی است که موجد همه ادراکات و احساسات ماست. چنانکه در جای دیگر اشاره کردیم همین تنزیه خداوند است که او را بر کرسی تشببه مینشاند. اگر او از فرزند داشتن منزّه نبود نمیتوانست برای ما پسری بیافریند، اما نیک میداند که چه رابطه ژرف و لطیفی از عشق میان پدر و فرزند یا بیش از آن بین مادر و فرزند وجود دارد.
انتهای پیام